خلاصه داستان قسمت ۳۱ سریال ترکی محکوم mahkum به همراه تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۱ سریال ترکی محکوم را برای علاقمندان به این سریال قرار داده ایم. برای خواندن این قسمت از سریال ما را همراهی کنید. سریال ترکی محکوم سریالی در ژانر اکشن و درام است که به خوبی توانسته خود را در دل بینندگان و منتقدین جا کند. کارگردان این سریال ولکان کوجاتورک (Volkan Kocatürk) است و بازیگرانی چون اونور تونا، اسماعیل حاجی‌اوغلو و سرای کایا در آن بازی می‌کنند. پخش سریال ترکیه ای محکوم از ۱۴ دسامبر ۲۰۲۱ (۲۳ آذر ۱۴۰۰) از شبکه FOX آغاز شده است. سریال محکوم به صورت دوبله فارسی از شنبه تا چهارشنبه ساعت ۲۱ از شبکه mbc persia و تکرارش روز بعد ساعات ۰۹:۰۰ و ۱۶:۴۵ پخش می شود.

قسمت ۳۱ سریال ترکی محکوم
قسمت ۳۱ سریال ترکی محکوم

خلاصه داستان قسمت ۳۱ سریال ترکی محکوم

یکی از زندانی ها به نام بربو پیش فیرات و دار و دسته اش می رود و میگه نقشه تان درباره شورش چیه؟ فیرات بهش میگه ما قصد شورش کردن نداریم و راه ما از شماها جداست سپس ازش می خواد تا او هم از شورش دست بردارد و بهش میگه در عوض ما هم بهت کمک می‌کنیم تا باهامون فرار کنی. آنها دریچه را بهش نشون میدن و میگن امشب موقع پخش فیلم می خواهیم از زندان فرار کنیم بربو با دیدن دریچه لبخند میزند و خوشحال میشه سپس قبول میکنه. فیرات در بند با ایران صحبت میکنه درباره نقشه ای که کشیده، پاشا به اتاق سینما میره و به بهانه ای عینک کسی را که می خواست با لپ تاپ فیلم پخش کنه را می شکند کمی بعد مجاهد به آشپزخانه میاد و به آنها میگه کی بین شماها به کامپیوتر و لپتاپ مسلط هست؟ کسی که میخواست فیلم پخش کنه عینکش شکسته و نمیتونه ببینه فیرات شخصی به نام ایران را معرفی می کند. جمره در شرکت به اتاق طاهر میره برگه ای را روی میزش میزاره و میگه این آدرس های مکان هایی هستش که از طریق جی پی اس گوشیت به دست آوردیم و نشون میده که شب حادثه تو به خانه فیرات رفته بودی! طاهر که میبینه چاره ای نداره تایید میکنه و میگه آره من رفتم اما من زینب را نکشتم من عاشق زینب بودم و اگه اون شب زینب کشته نمی‌شد قرار بود از فیرات طلاق بگیرند تا باهم دیگه ازدواج کنیم. بوگه پیش ساشا میرود و ازش میپرسه که رابطه اش با باریش چیه ساشا بهش میگه من فقط واسش کار می کنم و مثل تو سعی دارم که هویتش را پنهان کنم سپس با طعنه بهش میگه که انگاری تو به من حسادت می کنی! بوگه مخالفت میکنه و با هم دیگه بحث شان می شود.

بوگه میخواد از اونجا بره که انگشتر را روی میز میبیند و او را برمیدارد ساشا سعی دارد انگشتر را ازش پس بگیره بین اون کشمکش انگشتر روی زمین می‌افتد و نگینش درمیاد آنها می بینند که زیر نگین یه مموری بود. آنها سریعاً مموری را توی لپ تاپ میزنن آنها تمام تلاششان را میکنند تا رمز مموری را پیدا کنند بوگه به یاد می آورد که ساواش قرار بوده با فردا فرار کند آنها رمز ساواش فردا را امتحان می کنند مموری باز می‌شود و آنها می بینند که داخل مموری یک فیلم است. ساواش روبه روی یک مرد نشسته و خودش را معرفی می کند که رئیس شرکت یساری ها و یک قاچاقچی بین المللی هست. زمان پخش فیلم فرا میرسد مدیر زندان زندانی ها را در اتاق سینما جمع می کند، بازرس‌ها به آنجا رفتند و باریش هم به اونجا میره تا فیلم ببیند فیرات و دار و دسته‌اش در آشپزخانه هستند در حال آماده سازی تدارکات. فیرات برگه را به زندانی ها می دهد تا دست به دست دست به دست باریش برسانند بعد از تمام شدن فیلم بلافاصله فیلمی که فیرات از خودش گرفته بود را پخش می شود فیرات در آن فیلم میگه که دارم فرار می کنم فقط بخاطر اینکه بی گناهی ام را ثابت کنم همگی شوکه میشن و باریش سریعاً برگه را باز میکند که فیرات واسش نوشته این روز را هیچ وقت از یاد نبر! بربو سریعاً به طرف انبار میره و سعی می‌کند تا از دریچه فرار کنه آنجا یه دیوار میبینه و حسابی عصبانی می شود نگهبان ها بهش می رسند و جلوی رفتنش را می گیرند. بربو به خاطر اینکه نتوانسته فرار کنه حسابی از دست فیرات و دوستانش عصبی میشه.

نظم زندان به کلی به هم می‌خورد و مدیر زندان به تمام نگهبان ها می سپارد تا فیرات را پیدا کنن.  ساشا به باریش زنگ میزند و میگه ما متوجه شدیم که جاسوس شرکت من کی بوده اون جاسوس خود ساواش بوده یعنی الان تو جاسوسی! باریش شوکه میشه. فیرات از راه مخفی رد میشود و از روبروی در زندان در می آید نگهبان ها که جلوی درب ورودی زندان کشیک می دادند او را می بینند و به طرفش میرن. همان موقع نگهبان ها صدای تیراندازی می شنوند و پراکنده می شود فیرات به سمت جاده فرار می کند. کامیونی جلوی پایش می ایستد و فیرات بعد از چک کردن پلاک ماشین به سمت ماشین میره که تعدادی پلیس به طرفه فیرات میرن. فیرات به حالت تسلیم دستانش را بالا میبرد که همان موقع پلیس ها ماسکشان را در می آورند و به فیرات میخندند آنها قنبر، پاشا، حاجی و خان بابا هستن. بکیر طبق نقشه لباس های پلیس را در جعبه ذرت ها وارد آشپزخانه کرده بود، شب قبل حاجی دوباره دیوار اون تونل را می سازد تا بربو نتواند فرار کند. همان موقعی که فیرات از جلوی درب زندان در میاد و نگهبان ها به طرفش میرند ارن که از قبل از روی کلید اتاق مدیر زندان کپی کرده بود به داخل اتاقش می رود و صدای تیراندازی را از بلندگوهای زندان پخش می کند سپس از پشت پنجره رفتن فیرات و دوستانش را با لبخند نگاه میکند و برایشان آرزوی موفقیت می کند…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی محکوم Mahkum + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا