خلاصه داستان قسمت ۳۲۸ سریال ترکی گودال + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب می توانید شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۲۸ سریال ترکی گودال باشید، با ما همراه باشید. سریال گودال ( به ترکی چوقور – به انگلیسی The Pit ) توسط کمپانی Ay Yapim ساخته شده است. تیم کارگردانی آن را Sinan Ozturk و Ozgur Sevimli تشکیل داد. نویسندگی این اثر با Gokhan Horzum بود. سریال ترکی گودال Cukur یکی از محبوب ترین درام های ترکی ۲۰۱۷ است. این درام اکشن و جنایی مخاطبین زیادی را به خود اختصاص داده است. شبکه نمایش دهنده این سریال Show TV می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ آراس بولوت اینملی، دیلان چیچک دنیز، ارکان کسال، ریهان ساواش، مصطفی اوستونداگ، اونر ارکان، ارکان کولچاک کوستندیل، رضا کوجااوغلو، نبیل سایین.

قسمت ۳۲۸ سریال ترکی گودال

خلاصه داستان سریال گودال Cukur

Kocovali یک خاندان جنایتکار و قدرتمند در منطقه Cukur استانبول هستند. ادریس کوکوالی بزرگ خانواده است. او برای محافظت ازا ین خانواده هر کاری می کند. ادریس چهار پسر دارد. کومالی، قهرمان، سلیم و یاماک. کومالی پسر ارشد خانواده در زندان است. قهرمان پسر دوم ادریس به جای برادرش فعالیت ها را رهبری می کند. سلیم که سومین فرزند خاندان است خیلی خوب در زمینه شغل خانوادگی عمل نمی کند. یاماک که پسر کوجک خانواده است علاقه ای به شغل خانوادگی ندارد. او زندگی کاملا متفاوتی را دنبال می کند. با ورود Vartolu که رقیب حریص و قدرتمند خاندان کوکوالی ست، مواد مخدر به منطقه می رسد. ادریس کوکوالی پیشنهاد وارتلو را برای پخش مواد مخدر در منطقه نمی پذیرد. با مخالفت خاندان کوکوالی افراد وارتلو قهرمان کوکوالی را می کشند. ادریس پس از مرگ پسرش به شدت می شکند. حال کسی نیست تا انتقام را بگیرد. قهرمان کشته شده است و سلیم قادر به گرفتن انتقام نیست. از طرفی برادر بزرگ هم در زندان است. یاماک تنها کسی ست که برای خانواده مانده است تا انتقام بگیرد. تا خانواده را روی پا کند. اما او می خواهد دور از خانواده باشد. او با دختری به نام Sena می خواهد زندگی آرامی داشته باشد. اما این امکان ندارد. صبح عروسیش، یاماک مادرش را می بیند. از داستان اتفاقات Cukur آگاه می شود. پس تصمیم می گیرد به محله خود باز گردد. او سنا را رها می کند. یاماک با رها کردن سنا به چرخه جنایت و خشونت خانواده باز می گردد.

خلاصه داستان قسمت ۳۲۸ سریال ترکی گودال

جومالی سراغ سلطان می رود و دست او را می بوسد و حلالیت می خواهد. سلطان به رفتار جومالی مشکوک می شود اما جومالی برای اینکه دل سلطان را خالی نکند می گوید:« مگه ادم برای بوسیدن دست مادرش باید دلیل داشته باشه؟» او در قهوه خانه همین رفتار را با عمو هم دارد و باعث تعجب او می شود. عمو می گوید:« من فهمیدم درد تو رو. پدری کردن برای گودال واست سخت شده می خوای ول کنی. نخیر نمی شه نباید کوتاه بیای.» جومالی می گوید که اعتراضی هم ندارد و هر کاری که لازم باشد برای گودال انجام می دهد. ثریا کلید میز چاعتای را به سرن می دهد تا سندها را براش بیاورد. سرن هم پنهانی وارد اتاق چاعتای می شود و سندها را برمی دارد. ثریا سندها را برای یاماچ می برد و می گوید که منتظر آزاد شدن اگدای است. یاماچ طبق قراری که با ثریا گذاشته به آکین زنگ می زند و از او می خواهد که اگدای را آزاد کند اما از سر شیطنت می گوید:« لازم نیست برسونیش. اتوبوس می گیره می یاد خودش.» آکین در زندان را برای اگدای باز می کند و به او می گوید:« پا داری دیگه. از پاهات استفاده کن و برو خونت.» اگدای با پای پیاده راه می افتد.

ثریا به سرن می گوید:« اولگا و پدرت رابطه ی خوبی با هم نداشتن. روز قبل از مرگ پدرت به روی هم اسلحه کشیده بودن و چنگیز مانعشون شده بود. بعدش من همون شب شنیدم که اولگا سر چنگیز فریاد می زد که یا خودت کارو تموم کن یا خودم می کنم. روز بعدشم که بابات توی تصادف کشته شد.» سرن که تا آن روز این حرفها را نشنیده بود به فکر فرو می رود. وقتی که هوا تاریک می شود جومالی به قهوه خانه می رود و کمی با خودش خلوت می کند و بعد بقیه را مرخص می کند، در قهوه خانه را می بندد و به چنگیز زنگ می زند و می گوید:« من جومالی کوچوالی قاتل پسرهات اگدای و آریکم. چاعتای یه جوری دست و پامو بسته که مجبورم خودمو تسلیمت کنم. الان خودمو به مزرعه می رسونم.» متین آخر حرفهای جومالی را می شنود و بعد از رفتن جومالی سراغ یاماچ می رود و ماجرا را برایش تعریف می کند. از طرفی چنگیز افرادش را به مزرعه می فرستد و از آنها می خواهد که جومالی را کتک بزنند اما شلیک نهایی را برای او نگه دارند. جومالی وقتی به مزرعه می رسد توسط افراد چنگیز کتک مفصلی می خورد اما طولی نمی کشد که جوانهای گودال همراه با سلیم و یاماچ از راه می رسند و جومالی را نجات می دهند. در راه برگشت یاماچ سندها را به جومالی نشان می دهد و او را خیلی خوشحال می کند. سلیم هم در ماشین عقبی کنار آکین و جلاسون نشسته و وقتی جمیل زنگ می زند و سراغش را می گیرد، به او می گوید:« الان می یام یکم منتظر باش.» او از آکین می خواهد که همانجا پیاده اش کند. آکین هم همین کار را می کند.

چاعتای به سرن زنگ می زند و به او می گوید:« اعتماد چیز عجیبیه. می گن نباید به نزدیکترین هات اعتماد کنی اما بالاخره اعتماد یه منفذ پیدا می کنه و عین اب توی وجودت جاری می شه. منو ببخش سرن بخاطر کارهایی که وقتی برگردم قراره باهات بکنم.» سر میز شام خانواده ی اردنتها، چنگیز با خوشحالی اگدای را به بقیه نشان می دهد. اولگا از دیدن اگدای جا می خورد و ناراحت می شود. جمیل دوباره با سلیم تماس می گیرد و با صدای هراسان می گوید که افرادی او را گروگان گرفته اند و کمک می خواهد. سلیم با عجله خودش را به انباری که جمیل در آن زندانی شده می رساند تا نجاتش دهد. در همین موقع چاعتای هم وارد انبار می شود و رو به سلیم که تسلیم شده می گوید:« نقطه ضعف باعث می شه که راجت تر بشه از آدما استفاده کرد. من نقطه ضعف شما رو می دونم. شما می خواید دوست داشته بشید اونم در کمال نا امیدی.» با اشاره ی او جمیل ضربه ای به سلیم می زند و او را بی هوش می کند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا