خلاصه داستان قسمت ۳۵۹ سریال ترکی گودال + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب می توانید شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۵۹ سریال ترکی گودال باشید، با ما همراه باشید. سریال گودال ( به ترکی چوقور – به انگلیسی The Pit ) توسط کمپانی Ay Yapim ساخته شده است. تیم کارگردانی آن را Sinan Ozturk و Ozgur Sevimli تشکیل داد. نویسندگی این اثر با Gokhan Horzum بود. سریال ترکی گودال Cukur یکی از محبوب ترین درام های ترکی ۲۰۱۷ است. این درام اکشن و جنایی مخاطبین زیادی را به خود اختصاص داده است. شبکه نمایش دهنده این سریال Show TV می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ آراس بولوت اینملی، دیلان چیچک دنیز، ارکان کسال، ریهان ساواش، مصطفی اوستونداگ، اونر ارکان، ارکان کولچاک کوستندیل، رضا کوجااوغلو، نبیل سایین.

قسمت ۳۵۹ سریال ترکی گودال
قسمت ۳۵۹ سریال ترکی گودال

خلاصه داستان سریال گودال Cukur

Kocovali یک خاندان جنایتکار و قدرتمند در منطقه Cukur استانبول هستند. ادریس کوکوالی بزرگ خانواده است. او برای محافظت ازا ین خانواده هر کاری می کند. ادریس چهار پسر دارد. کومالی، قهرمان، سلیم و یاماک. کومالی پسر ارشد خانواده در زندان است. قهرمان پسر دوم ادریس به جای برادرش فعالیت ها را رهبری می کند. سلیم که سومین فرزند خاندان است خیلی خوب در زمینه شغل خانوادگی عمل نمی کند. یاماک که پسر کوجک خانواده است علاقه ای به شغل خانوادگی ندارد. او زندگی کاملا متفاوتی را دنبال می کند. با ورود Vartolu که رقیب حریص و قدرتمند خاندان کوکوالی ست، مواد مخدر به منطقه می رسد. ادریس کوکوالی پیشنهاد وارتلو را برای پخش مواد مخدر در منطقه نمی پذیرد. با مخالفت خاندان کوکوالی افراد وارتلو قهرمان کوکوالی را می کشند. ادریس پس از مرگ پسرش به شدت می شکند. حال کسی نیست تا انتقام را بگیرد. قهرمان کشته شده است و سلیم قادر به گرفتن انتقام نیست. از طرفی برادر بزرگ هم در زندان است. یاماک تنها کسی ست که برای خانواده مانده است تا انتقام بگیرد. تا خانواده را روی پا کند. اما او می خواهد دور از خانواده باشد. او با دختری به نام Sena می خواهد زندگی آرامی داشته باشد. اما این امکان ندارد. صبح عروسیش، یاماک مادرش را می بیند. از داستان اتفاقات Cukur آگاه می شود. پس تصمیم می گیرد به محله خود باز گردد. او سنا را رها می کند. یاماک با رها کردن سنا به چرخه جنایت و خشونت خانواده باز می گردد.

خلاصه داستان قسمت ۳۵۹ سریال ترکی گودال

جومالی بعد از کار در میدان تره بار به میخانه ی متین می رود. جز او و مدد میخانه مشتری دیگری ندارد. جومالی و مدد و متین دور هم می نشینند و درددل می کنند و حال یکدیگر را می پرسند. لابه لای صحبت انها هر وقت که اسم وارتولو می آید ممد با عصبانیت به وارتولو عوضی می گوید و او را لعنت می کند. یاماچ از پشت پنجره انها را نگاه می کند و وقتی امی را در ان اطراف می بیند از او می پرسد:« اینا چه شون شده؟» امی می گوید:« خودت مگه نمی بینی؟ باختن. شکست خوردن.» در قهوه خانه دو پسر جوان با شرمندگی رو به روی عمو جومالی ایستاده اند و منتظر مجازاتشان هستند. عمو وقتی که متوجه خشم و نفرت انها نسبت به هم می شود و روی دستبند یکی از پسرها حرف سین را می بیند می پرسد:« اسمش چیه؟ سما یا سرپیل؟» یکی از پسرها می گوید:« سیبل.» عمو جومالی به افرادش دستور می دهد که سیبل را برایش بیاورند. سیبل که همان موقع درساختمان نیمه کاره ای در اغوش مرتضی است وقتی می فهمد عمو جومالی صدایش زده خودش را به قهوه خانه می رساند. عمو جومالی ااز سیبل می خواهد که برای دست بوسی جلو بیاید. سیبل با خجالت دست او را می بوسد و عمو جومالی به ندیم می گوید:« سیبل رو برای دانشگاه اماده کنید و پیگیر درسهاش باشید وگرنه به بیراهه کشیده می شه.»

او سیبل را مرخص می کند و رو به پسرها هم می گوید:« برای اینا هم زن بگیرید. کامیونها رو ازشون بگیرید و براشون دو تا مغازه رو به روی هم باز کنید. جوری که همیشه کارشون لنگ همدیگه باشه.» وارتولو که از تیزهوشی عمو جومالی جا خورده از او می پرسد که ماجرای سیبل را از کجا فهمیده و به بیراهه کشیده شدنش را چگونه متوجه شده؟ عمو جومالی می گوید:« بوی گند ادکلن مردونه می داد. معلوم بود از اغوش یکی تازه بیرون اومده بود.»
همان شب جلاسون و مکه و اکین برای مامورتی به خانه ی یکی از همکاران قدیمی عموجومالی فرستاده می شوند. اکین از ماموریت های پی در پی و حمله کردن به این طرف و انطرف خسته و کلافه شده و غر می زند. او و جلاسون و مکه خودشان را به حیاط خانه ی حسن می رسانند و با افراد او درگیر می شوند و درست در لحظه ای که حسن می خواهد فرار کند گیرش می اندازند. اکین رو به حسن می گوید:« پولای عمو کجاست؟ میگه پولاشو بالا کشیدی.» حسن انکار می کند و همان موقع یک ساک پراز پول از صندوق عقب ماشین حسن پیدا می شود. اکین با عصبانیت حسن را کتک می زند و می گوید:« اگه پولای عمو دست تو نیست من اینجا چیکار می کنم؟ چرا تو خونه ی خودم نیستم؟

چرا پیش زنم نیستم؟» بعد از برداشتن پولها انها به گودال برمی گردند و اکین که می داند جومالی و مدد و متین در میخانه هستند به انجا می رود. اما جلاسون و مکه که نمی خواهند سر این قضیه با عمو جومالی درگیر شوند دور میخانه ی متین را خط می کشند و به خانه برمی گردند. جومالی اکین را در آغوش می گیرد و حال اعضای خانواده را از او می پرسد. اکین که دلش برای جومالی تنگ شده می گوید:« یه بار بیایم خونتون؟» جومالی می گوید:« نیاین. اینجا اومدنت هم ممنوعه. تو می خوای خودتو به دردسر بندازی؟» جومالی بعد از میخانه به طرف خانه اش حرکت می کند و یاماچ باز هم او را تعقیب می کند.

مرتضی که با عایشه ازدواج کرده شب به خانه برمی گردد و وقتی به دستشویی می رود، عایشه از روی کت او تار موی بلندی پیدا می کند و سر مرتضی داد می زند و گوش او را می پیچاند و می پرسد:« این تار موی کیه هان؟» مرتضی می گوید که اشتباه متوجه شده و وقتی می بیند که عایشه ول کن نیست او هم موی عایشه را می گیرد و هر دو یکدیگر را کتک می زنند. بعد هم انها که به این وضعیت عادت دارند میان دعوا یکدیگر را بغل می کنند و میخندند.
جومالی به خانه می رسد و دختر کوچکش اسیه را در اغوش می گیرد و با او بازی می کند. داملا هم از وضعیت بازار می پرسد و در همین حین متوجه سایه ای پشت پنجره می شود و جومالی را صدا می زند. یاماچ پا به فرار می گذارد و جومالی تعقیبش می کند و ته کوچه او را گیر می اندازد، وقتی چشمش به چهره ی مضطرب و هراسان یاماچ می افتد او را محکم در اغوش می گیرد و گریه می کند.
گولکان که ادرس نظام را از طریق جنک گیر اورده سراغ او می رود و می گوید:« من زنداداشم افسونو بهت امانت داده بودم. کجاست؟» نظام میگوید:« نمی دونم. دادی به من و گفتی که هر کاری می خوام بکنم باهاش.» گولکان عصبانی می شود و برای فهمیدن جای افسون پافشاری می کند و داد و بیداد راه می اندازد. نظام هم به افرادش دستور می دهد که او را کتک بزنند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا