خلاصه داستان قسمت ۳۶۴ سریال ترکی گودال + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب می توانید شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۶۴ سریال ترکی گودال باشید، با ما همراه باشید. سریال گودال ( به ترکی چوقور – به انگلیسی The Pit ) توسط کمپانی Ay Yapim ساخته شده است. تیم کارگردانی آن را Sinan Ozturk و Ozgur Sevimli تشکیل داد. نویسندگی این اثر با Gokhan Horzum بود. سریال ترکی گودال Cukur یکی از محبوب ترین درام های ترکی ۲۰۱۷ است. این درام اکشن و جنایی مخاطبین زیادی را به خود اختصاص داده است. شبکه نمایش دهنده این سریال Show TV می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ آراس بولوت اینملی، دیلان چیچک دنیز، ارکان کسال، ریهان ساواش، مصطفی اوستونداگ، اونر ارکان، ارکان کولچاک کوستندیل، رضا کوجااوغلو، نبیل سایین.

قسمت ۳۶۴ سریال ترکی گودال
قسمت ۳۶۴ سریال ترکی گودال

خلاصه داستان سریال گودال Cukur

Kocovali یک خاندان جنایتکار و قدرتمند در منطقه Cukur استانبول هستند. ادریس کوکوالی بزرگ خانواده است. او برای محافظت ازا ین خانواده هر کاری می کند. ادریس چهار پسر دارد. کومالی، قهرمان، سلیم و یاماک. کومالی پسر ارشد خانواده در زندان است. قهرمان پسر دوم ادریس به جای برادرش فعالیت ها را رهبری می کند. سلیم که سومین فرزند خاندان است خیلی خوب در زمینه شغل خانوادگی عمل نمی کند. یاماک که پسر کوجک خانواده است علاقه ای به شغل خانوادگی ندارد. او زندگی کاملا متفاوتی را دنبال می کند. با ورود Vartolu که رقیب حریص و قدرتمند خاندان کوکوالی ست، مواد مخدر به منطقه می رسد. ادریس کوکوالی پیشنهاد وارتلو را برای پخش مواد مخدر در منطقه نمی پذیرد. با مخالفت خاندان کوکوالی افراد وارتلو قهرمان کوکوالی را می کشند. ادریس پس از مرگ پسرش به شدت می شکند. حال کسی نیست تا انتقام را بگیرد. قهرمان کشته شده است و سلیم قادر به گرفتن انتقام نیست. از طرفی برادر بزرگ هم در زندان است. یاماک تنها کسی ست که برای خانواده مانده است تا انتقام بگیرد. تا خانواده را روی پا کند. اما او می خواهد دور از خانواده باشد. او با دختری به نام Sena می خواهد زندگی آرامی داشته باشد. اما این امکان ندارد. صبح عروسیش، یاماک مادرش را می بیند. از داستان اتفاقات Cukur آگاه می شود. پس تصمیم می گیرد به محله خود باز گردد. او سنا را رها می کند. یاماک با رها کردن سنا به چرخه جنایت و خشونت خانواده باز می گردد.

خلاصه داستان قسمت ۳۶۴ سریال ترکی گودال

کولکان، یاماچ را به سمت پاویونی می برد که افسون آنجا کار می کند. یاماچ که می خواهد هرچه زودتر به افسون برسد، بدون توجه به کولکان از ماشین پیاده می شود. کولکان هم فورا بعد از دور شدن او با ماشین فرار می کند و سراغ ندیم می رود و می گوید: «حالا که شما منو به یاماچ لو دیدن، از این به بعد هم باید مراقبم باشین! »
یاماچ وارد رستوران می شود و از گوشه ی دیوار به افسون خیره می شود. افسون برای رفتن به دستشویی از جمع جدا می شود و با دیدن یاماچ خشکش می زند. یاماچ اسم او را به زبان می آورد و به سمتش می رود و او را می بوسد. افسون برای لحظه ای همراهی اش می کند اما بعد با بطری شیشه ای محکم به سر یاماچ می زند و بدون این که انگار اتفاقی افتاده باشد سر کارش برمی گردد! مردهای سر میز با هم شروع به جنگ و دعوا و اسلحه کشیدن به روی هم می کنند و جومالی که نگران یاماچ است او را گوشه ای می کشد. یاماچ که نمی خواهد افسون را گم کند با عجله و همراه جومالی دنبالش می کند.
وارتلو نگران این است که یاماچ چه تصمیمی می گیرد.

عمو جومالی به دیدن کولکان می رود تا ببیند حرف حسابش چیست. کولکان می گوید که اگر به او هرچه که می خواهد را ندهند و از جانش محافظت نکنند، همه چیز را تک به تک به وارتلو خواهد گفت. عمو جومالی هم چاره ای نمی بیند تا قبول کند.
یاماچ و جومالی در تعقیب ماشینی که افسون داخل ان است، به خانه ای می رسند. یاماچ بدون ترس وارد خانه می شود و ناگهان با دیدن اتاق بازی و تخت و وسایل یک بچه، می فهمد که پدر شده و با خوشحالی بغض می کند.
صبح زود متین با خوشحالی به دیدن یاماچ می آید و او را در آغوش می گیرد. انها با هم به محله می روند. یاماچ متوجه می شود که دیگر محله مثل قبل نیست و مردم می ترسند.

انها از دور سالم را می بینند که بین زباله ها می گردد و کارتن خواب شده و وقتی ماشینی به او برمی خورد و راننده سالیم بی دفاع را کتک می زند، دوستان سالیم از دور این صحنه را می بینند اما از او رو می گیرند. یاماچ به سمت سالیم می رود و کمکش می کند سرپا بایستد. سالیم گریه می کند و می گوید: «همه شون دوستای قدیمی منن. چرا اینجوری شدن؟ چون عمو بهشون کار و پول داده؟ چرا از من رو برمیگردونن؟ » یاماچ او را می فرستد تا به خانه ی اممی برود. نظام به افسون می گوید که دیروز سر و کله ی یاماچ پیدا شده و حالا باید خانه را عوض کنند تا دست او به آنها نرسد. عمو جومالی برای این که وارتلو ذهنش را درگیر یاماچ نکند، به او ماموریتی می دهد تا سرش گرم بشود!
متین با یاماچ در محله چرخی می زند و به او می گوید که وضع خیلی تغییر کرده و حالا همه از عمو می ترسند و غمگین هستند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا