خلاصه داستان قسمت ۳۷۴ سریال ترکی گودال + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب می توانید شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۷۴ سریال ترکی گودال باشید، با ما همراه باشید. سریال گودال ( به ترکی چوقور – به انگلیسی The Pit ) توسط کمپانی Ay Yapim ساخته شده است. تیم کارگردانی آن را Sinan Ozturk و Ozgur Sevimli تشکیل داد. نویسندگی این اثر با Gokhan Horzum بود. سریال ترکی گودال Cukur یکی از محبوب ترین درام های ترکی ۲۰۱۷ است. این درام اکشن و جنایی مخاطبین زیادی را به خود اختصاص داده است. شبکه نمایش دهنده این سریال Show TV می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ آراس بولوت اینملی، دیلان چیچک دنیز، ارکان کسال، ریهان ساواش، مصطفی اوستونداگ، اونر ارکان، ارکان کولچاک کوستندیل، رضا کوجااوغلو، نبیل سایین.

قسمت ۳۷۴ سریال ترکی گودال
قسمت ۳۷۴ سریال ترکی گودال

خلاصه داستان سریال گودال Cukur

Kocovali یک خاندان جنایتکار و قدرتمند در منطقه Cukur استانبول هستند. ادریس کوکوالی بزرگ خانواده است. او برای محافظت ازا ین خانواده هر کاری می کند. ادریس چهار پسر دارد. کومالی، قهرمان، سلیم و یاماک. کومالی پسر ارشد خانواده در زندان است. قهرمان پسر دوم ادریس به جای برادرش فعالیت ها را رهبری می کند. سلیم که سومین فرزند خاندان است خیلی خوب در زمینه شغل خانوادگی عمل نمی کند. یاماک که پسر کوجک خانواده است علاقه ای به شغل خانوادگی ندارد. او زندگی کاملا متفاوتی را دنبال می کند. با ورود Vartolu که رقیب حریص و قدرتمند خاندان کوکوالی ست، مواد مخدر به منطقه می رسد. ادریس کوکوالی پیشنهاد وارتلو را برای پخش مواد مخدر در منطقه نمی پذیرد. با مخالفت خاندان کوکوالی افراد وارتلو قهرمان کوکوالی را می کشند. ادریس پس از مرگ پسرش به شدت می شکند. حال کسی نیست تا انتقام را بگیرد. قهرمان کشته شده است و سلیم قادر به گرفتن انتقام نیست. از طرفی برادر بزرگ هم در زندان است. یاماک تنها کسی ست که برای خانواده مانده است تا انتقام بگیرد. تا خانواده را روی پا کند. اما او می خواهد دور از خانواده باشد. او با دختری به نام Sena می خواهد زندگی آرامی داشته باشد. اما این امکان ندارد. صبح عروسیش، یاماک مادرش را می بیند. از داستان اتفاقات Cukur آگاه می شود. پس تصمیم می گیرد به محله خود باز گردد. او سنا را رها می کند. یاماک با رها کردن سنا به چرخه جنایت و خشونت خانواده باز می گردد.

خلاصه داستان قسمت ۳۷۴ سریال ترکی گودال

مدد به ادریس کوچک قول داده بود تا همه هدیه هایش را برایش ببرد و همان شب به تالار برمی گردد و موقعی که هدیه ها را جمع می کند، افراد عمو جومالی سرش می ریزند و او را به شدت کتک می زنند. مدد با این که حالش خوب نیست، با این حال کادوها را برمیدارد و جلوی در خانه ی کوچوالی ها می گذارد و بدون حرفی میرود.
وقتی جومالی با نگرانی دنبال یاماچ می گردد، با علیچو و اممی روبرو می شود. انها می گویند که یاماچ پیش اممی است و علیچو از جومالی هم می خواهد تا خانه اش را پس بگیرد. جومالی هم قول می دهد تا این کار را برایش بکند.
عمو جومالی فورا به اتاق کولکان در هتل می رود و بیدارش می کند و در مورد حالی که یاماچ امروز داشت می گوید و می پرسد: «چیزایی هست که بهم نگفتی درسته؟ تو دقیقا با یاماچ چیکار کردی؟ » کولکان می گوید: «بگو چیکار نکردم! » و تعریف می کند که صبح تا شب او را کتک می زده و چند هفته در تابوت کوچکی نگه داشته و حتی کاری کرده تا خودش و اسمش را فراموش بکند. عمو جومالی با شنیدن این حرف ها لبخند می زند!

یاماچ و افسون خودشان را در آن قفس زندانی کرده اند. یاماچ زیر لب در مورد کارهایی که کولکان با او کرده می گوید و افسون در حالی که گریه می کند اسم کولکان و نظام را که او را به این روز انداخته اند و اذیتش کرده اند می آورد. یاماچ سعی می کند آرامش کند اما افسون مثل دیوانه ها بلند می شود و وسیله ی نوک تیزی را از روی زمین برمیدارد و یاماچ را تهدید می کند که اگر در را باز نکند خودش را خواهد کشت. یاماچ قبول می کند اما در یک فرصت مناسب، ان وسیله را از دست افسون می گیرد و دست و پایش را بی حرکت نگه میدارد و با دلسوزی می گوید: «بهت قول میدم با هم خوب میشیم. بهت قول میدم. »
وقتی وارتلو می فهمد که مدد دیشب هدیه ها را آورده، تصمیم می گیرد پیشش برود و از او تشکر بکند اما مدد که حال خوبی ندارد و سر و صورتش داغان شده، بدون این که حرفی بزند در را هم به روی وارتلو باز نمی کند.

یاماچ با ناراحتی می گوید: «از من یه چیزیو گرفتن و به جاش یه ترسی گذاشتن. میدونی چی میگم؟ من نمیخوام یه سوسک باشم. » افسون می گوید: «تو هیچ فرقی با یه سوسک نداری. منم ندارم! » یاماچ از جایش بلند می شود و نگران به افسون چشم می دوزد. افسون دستانش را می گیرد و می گوید: «ما ادمیم. اگه از نقطه ضعفمون بزنن تیکه پاره میشیم. منو تو به اندازه ای که فکر میکنیم قوی نیستیم.» یاماچ می گوید: «پس چیزی که مارو نکشه قوی ترمون میکنه! » افسون با بغض زیر خنده میزند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا