خلاصه داستان قسمت ۳۸۳ سریال ترکی گودال + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب می توانید شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۸۳ سریال ترکی گودال باشید، با ما همراه باشید. سریال گودال ( به ترکی چوقور – به انگلیسی The Pit ) توسط کمپانی Ay Yapim ساخته شده است. تیم کارگردانی آن را Sinan Ozturk و Ozgur Sevimli تشکیل داد. نویسندگی این اثر با Gokhan Horzum بود. سریال ترکی گودال Cukur یکی از محبوب ترین درام های ترکی ۲۰۱۷ است. این درام اکشن و جنایی مخاطبین زیادی را به خود اختصاص داده است. شبکه نمایش دهنده این سریال Show TV می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ آراس بولوت اینملی، دیلان چیچک دنیز، ارکان کسال، ریهان ساواش، مصطفی اوستونداگ، اونر ارکان، ارکان کولچاک کوستندیل، رضا کوجااوغلو، نبیل سایین.

قسمت ۳۸۳ سریال ترکی گودال
قسمت ۳۸۳ سریال ترکی گودال

خلاصه داستان سریال گودال Cukur

Kocovali یک خاندان جنایتکار و قدرتمند در منطقه Cukur استانبول هستند. ادریس کوکوالی بزرگ خانواده است. او برای محافظت ازا ین خانواده هر کاری می کند. ادریس چهار پسر دارد. کومالی، قهرمان، سلیم و یاماک. کومالی پسر ارشد خانواده در زندان است. قهرمان پسر دوم ادریس به جای برادرش فعالیت ها را رهبری می کند. سلیم که سومین فرزند خاندان است خیلی خوب در زمینه شغل خانوادگی عمل نمی کند. یاماک که پسر کوجک خانواده است علاقه ای به شغل خانوادگی ندارد. او زندگی کاملا متفاوتی را دنبال می کند. با ورود Vartolu که رقیب حریص و قدرتمند خاندان کوکوالی ست، مواد مخدر به منطقه می رسد. ادریس کوکوالی پیشنهاد وارتلو را برای پخش مواد مخدر در منطقه نمی پذیرد. با مخالفت خاندان کوکوالی افراد وارتلو قهرمان کوکوالی را می کشند. ادریس پس از مرگ پسرش به شدت می شکند. حال کسی نیست تا انتقام را بگیرد. قهرمان کشته شده است و سلیم قادر به گرفتن انتقام نیست. از طرفی برادر بزرگ هم در زندان است. یاماک تنها کسی ست که برای خانواده مانده است تا انتقام بگیرد. تا خانواده را روی پا کند. اما او می خواهد دور از خانواده باشد. او با دختری به نام Sena می خواهد زندگی آرامی داشته باشد. اما این امکان ندارد. صبح عروسیش، یاماک مادرش را می بیند. از داستان اتفاقات Cukur آگاه می شود. پس تصمیم می گیرد به محله خود باز گردد. او سنا را رها می کند. یاماک با رها کردن سنا به چرخه جنایت و خشونت خانواده باز می گردد.

خلاصه داستان قسمت ۳۸۳ سریال ترکی گودال

یاماچ و جومالی و کسانی که طرف او هستند با وارتلو و مکه و افراد عمو جومالی درگیر می شوند. عمو هم به انها خیره می شود. مکه مشت محکمی به صورت یاماچ می زند که حتی خودش هم جا می خورد. یاماچ با حرص و عصبانیت به او خیره می شود و بعد به عمو جومالی چشم می دوزد که وارتلو به سمتش حمله می کند…
سلطان تمام مدت در اتاقش گریه می کند و هرچقدر سعادت سعی می کند بیرونش بیاورد نمی تواند. آکین وقتی موضوع را می فهمد وارد اتاق سلطان می شود و به آرامی مشغول تمیز کردن زخم زانویش می شود و می گوید: «میگن اونی که خودش بیفته گریه نمیکنه. حق داشته باهات این رفتارو کنه، نداشته؟ همه مون باید تاوان اشتباهاتمون رو بدیم تا بخشیده بشیم. » سلطان فقط به آرامی اشک می ریزد.
کاراجا نگران جلاسون است و به او زنگ می زند اما جوابی از او دریافت نمی کند و نگرانی اش بیشتر می شود. از طرفی دو نفر از افراد عمو، بعد از خاک کردن جلاسون، گوشی و کیف پول او را به ندیم می دهند و یکی از آن افراد تسبیح جلاسون را که کاراجا به او داده بود را نگه میدارد.

او حتی به مکه زنگ می زند تا ببیند که خبری از او دارد یا نه، اما مکه می گوید که از وقتی رفته به تماس های او هم جواب نداده. همان موقع ندیم گوشی جلاسون را به دست عمو می رساند و عمو از ندیم می خواهد تا از طرف جلاسون به کاراجا پیام بدهد. ندیم برای کاراجا از گوشی جلاسون می نویسد که رسیده و حالش خوب است و حتی عکسی از جایی که مثلا رفته می فرستد. کاراجا با دیدن پیام او خوشحال می شود و از جلاسون می خواهد مراقب خودش باشد. عمو جومالی هم فورا از ندیم می خواهد تا گوشی جلاسون را خاموش کند و هر از گاهی از طرف او به کاراجا پیام بدهد که مشکوک نشود.
وارتلو با ناراحتی در اتاقش نشسته که سعادت با عصبانیت پیشش می رود و در مورد زخم های روی صورتش می پرسد. وارتلو کلافه می گوید که کار یاماچ و بقیه است که باعث این هرج و مرج شده اند. سعادت می گوید: «یاماچ داره از خانواده محافظت میکنه. » وارتلو با عصبانیت فریاد میزند: «پس من چیکار میکنم ها؟ به خاطر همین چیزا ما سه سال از این محله محافظت کردیم و با اومدن یاماچ باز همه چیز داره نابود میشه.

اگه کار یاماچ محافظته، پس سلیم کو؟ آجار کو؟ ها؟ » سعادت با بغض می گوید: «ما دلمون برای گودال قبلی تنگ شده اما اون عموی تو فقط به خودش فکر میکنه. » وارتلو می گوید: «اون عمویی که تو میگی، برادر بابامونه. امانت اونه. من فقط به این نگاه میکنم که تو این سه سال سر حرفش موند نه چیز دیگه ای! »
یاماچ به جومالی می گوید که حالا دیگر اصلا عقب نخواهد کشید. اما جومالی مخالف است و می گوید: «نمیبینی هرکاری میکنیم نمیشه؟ » یاماچ می گوید: «چه تو باشی چه نه، من هستم! »
دختر خبرنگار به وارتلو زنگ می زند و قرارشان را یادآوری می کند و می گوید: «بهت اعتماد دارم. میدونم که سر حرفت میمونی. » همه عصبانیت وارتلو فروکش می کند و لبخند میزند و می گوید: «عجیبه که فقط تو اینو بهم میگی. »
عمو جومالی دوباره از ندیم می خواهد تا برای افسون قرص بفرستند تا نتواند سرپا بشود. فیاض که از قبل یاماچ به او سپرده بوده تا برایش خبر ببرد، در مورد این نقشه جومالی به او می گوید و یاماچ فورا خودش را به انباری می رساند. وقتی مرد جوان به سمت قفس افسون می رود، یاماچ با عصبانیت بیرون می آید و او را در حالی که کتک می زند کشان کشان جلوی قهوه خانه می برد و جلوی عمو او را کتک می زند و با نفرت به عمو می گوید: «دیگه هرگز، ابدا این کارو نکن! »

یاماچ با نگرانی به خانه برمی گردد و تا افسون را در آغوش نمی گیرد خیالش راحت نمی شود. کمی بعد افسون در مورد این که دیروز سلطان را از خانه بیرون کرده می گوید و ادامه می دهد: «با این کار دلم خنک شد! » یاماچ می گوید: «بعد از کاری که با تو و دخترمون کرد، نمیگم کار خوبی کردی، اما از دستت عصبانی هم نمیشم. » و در آغوشش می گیرد.
عمو که حسابی از دست یاماچ عصبانی شده تصمیم می گیرد درس حسابی به او بدهد. از طرفی هم دوست ندارد فکر کاراجا پیش جلاسون بماند و برای این که فکرش را مشغول کند بررسی انبارها را به او میسپارد.
جومالی توی فکر است و داملا کنارش می نشیند. او روپوش های بازاری جومالی را مقابلش می گذارد و می گوید: «مگه قرار نبود اینارو هم تو خونه ی قبلی بذاریم و بیایم؟ » جومالی می گوید: «داملا تو چطور انقدر حرفت عوض شد؟ » داملا می گوید: «چون من دوستت دارم و این که نخوام بمیری طبیعی ترین چیزه. اما اینجوریم تو زندگی نمیکنی جومالی… باید خودت باشی. امید هست… تو مثل کرم های شب تاب میمونی که تو تاریکی نور میدن.» جومالی از حرف های او خوشحال می شود و تصمیم خودش را می گیرد. او صبح زود، به محله می رود و علامت گودال را که کمرنگ شده، دوباره با رنگ قرمز، رنگ میزند و بعد هم به در خانه ی متین و مدد و علیچو و اممی و بقیه می رود و آنها را به لباس فروشی می برد تا درست مثل قبل لباس بپوشند و آراسته باشند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا