خلاصه داستان قسمت ۳۸۴ سریال ترکی گودال + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب می توانید شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۸۴ سریال ترکی گودال باشید، با ما همراه باشید. سریال گودال ( به ترکی چوقور – به انگلیسی The Pit ) توسط کمپانی Ay Yapim ساخته شده است. تیم کارگردانی آن را Sinan Ozturk و Ozgur Sevimli تشکیل داد. نویسندگی این اثر با Gokhan Horzum بود. سریال ترکی گودال Cukur یکی از محبوب ترین درام های ترکی ۲۰۱۷ است. این درام اکشن و جنایی مخاطبین زیادی را به خود اختصاص داده است. شبکه نمایش دهنده این سریال Show TV می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ آراس بولوت اینملی، دیلان چیچک دنیز، ارکان کسال، ریهان ساواش، مصطفی اوستونداگ، اونر ارکان، ارکان کولچاک کوستندیل، رضا کوجااوغلو، نبیل سایین.

قسمت ۳۸۴ سریال ترکی گودال
قسمت ۳۸۴ سریال ترکی گودال

خلاصه داستان سریال گودال Cukur

Kocovali یک خاندان جنایتکار و قدرتمند در منطقه Cukur استانبول هستند. ادریس کوکوالی بزرگ خانواده است. او برای محافظت ازا ین خانواده هر کاری می کند. ادریس چهار پسر دارد. کومالی، قهرمان، سلیم و یاماک. کومالی پسر ارشد خانواده در زندان است. قهرمان پسر دوم ادریس به جای برادرش فعالیت ها را رهبری می کند. سلیم که سومین فرزند خاندان است خیلی خوب در زمینه شغل خانوادگی ط خانوادگی ندارد. او زندگی کاملا متفاوتی را دنبال می کند. با ورود Vartolu که رقیب حریص و قدرتمند خاندان کوکوالی ست، مواد مخدر به منطقه می رسد. ادریس کوکوالی پیشنهاد وارتلو را برای پخش مواد مخدر در منطقه نمی پذیرد. با مخالفت خاندان کوکوالی افراد وارتلو قهرمان کوکوالی را می کشند. ادریس پس از مرگ پسرش به شدت می شکند. حال کسی نیست تا انتقام را بگیرد. قهرمان کشته شده است و سلیم قادر به گرفتن انتقام نیست. از طرفی برادر بزرگ هم در زندان است. یاماک تنها کسی ست که برای خانواده مانده است تا انتقام بگیرد. تا خانواده را روی پا کند. اما او می خواهد دور از خانواده باشد. او با دختری به نام Sena می خواهد زندگی آرامی داشته باشد. اما این امکان ندارد. صبح عروسیش، یاماک مادرش را می بیند. از داستان اتفاقات Cukur آگاه می شود. پس تصمیم می گیرد به محله خود باز گردد. او سنا را رها می کند. یاماک با رها کردن سنا به چرخه جنایت و خشونت خانواده باز می گردد.

خلاصه داستان قسمت ۳۸۴ سریال ترکی گودال

کولکان متوجه شده که جنک مرده و وقتی به خانه ی او می رود، سراغ لپ تاپ می رود و ویدیویی را که در ان به وارتلو گفته که عمو چه کارهایی در حقشان کرده را برای خود عمو می فرستد و تهدیدش می کند که اگر ۲۵ میلیون لیر به او ندهد، این ویدیو را برای وارتلو خواهد فرستاد. جومالی به شدت عصبانی می شود اما تصمیم می گیرد تا کولکان را ساکت کند!
آکین به یاماچ می گوید که شب قرار است به خانه ی انها بیایند و بعد با خوشحالی می گوید: «من میخوام یاسمینم بردارم و بیام پیش شما عمو. » یاماچ می گوید: «قدمتون همیشه رو چشمه. اما بودن تو، تو اون خونه الان لازمه آکین. » آکین قبول می کند و در مورد کاراجا و این که عمو، جلاسون را هم از محله بیرون کرده به او می گوید. یاماچ اول از آکین میخواهد تا جلوی خانه ی جنک نگهبانی بدهد که اگر خبری شده به او بگوید و بعد سراغ کاراجا می رود تا با او صحبت کند.

وقتی وسط جاده، کاراجا به یاماچ برمی خورد، از ماشین پیاده می شود و مقابل او می ایستد. یاماچ می گوید: «همه میگن تو به جای این که کنار خانواده ت بایستی کنار عمو می ایستی درسته؟ » کاراجا بدون ترس می گوید: «درسته. چون شما نمیفهمین اما عمو داره از گودال محافظت میکنه. » یاماچ می گوید: «اون ادم داره از شما سواستفاده میکنه. حتی بابات در راه محافظت از گودال مرد… من میدونم تو چقدر از همه مون باهوش تری کاراجا. تو خودت هم به خاطر گودال کسی که عاشقش بودی و با دستای خودت کشتی… » و بغض می کند و می گوید: «تو همیشه بهترین تصمیم رو میگیری و خانواده ت رو تنها نمیذاری چون تو دختر سلیمی. » و می رود. کاراجا که گریه اش گرفته، سعی می کند خودش را کنترل کند و به داخل ماشین برمیگردد.

به گوش وارتلو می رسد که جومالی در محل خبر پخش کرده که برای همه کار هست و حالا تعدادی زیادی از اهالی به سمت کوچوالی ها رفته اند. عمو جومالی از شنیدن این خبر عصبانی می شود و وارتلو باز می گوید که خودش این مسئله را حل خواهد کرد.
یاماچ به کلاب کادیر می رود و با دیدن جومالی و بقیه با ظاهر آراسته و کت و شلوار پوشیده درست مثل قبل، لبخند میزند. کادیر هنوز هم سر حرفش است و آنها را به عنوان محافظان مکانش قبول دارد.
وارتلو، مرتضی را سراغ جابجایی جنس ها فرستاده. بلال بدون این که دل خوشی داشته باشد، تریلی هایش را در اختیار انها می گذارد و لحظه ی اخر یاماچ را میبیند و خوشحال می شود. یاماچ می گوید که این کار را به او بسپارد و سراغ مرتضی می رود. مرتضی با لبخند به سمت او برمی گردد و می گوید: «دیر اومدی یاماچ! همه جنسا الان تو کشتیاست. » یاماچ در کمال آرامش می گوید: «شاید یه چیزایی همراه اون جنسا رفته باشه که خیلی به نفعتون نباشه! » مرتضی خیلی عصبانی می شود و به سمتش اسلحه می گیرد که از هر طرف همراهان یاماچ اسلحه شان را به سمت او می گیرند و حتی لیرز اسلحه علیچو از دور روی سینه ی مرتضی خودنمایی می کند. وقتی مرتضی می بیند که آنها شوخی ندارند، خودش را عقب می کشد.

کاراجا سری به یکی از انبارهای عمو می زند که ناگهان تسبیح جلاسون را در دستان یکی از نگهبانان انجا می بیند و تمام مدت ذهنش درگیر می شود و حتی از مکه می پرسد که با جلاسون صحبت کرده یا نه؟ و خودش هم فورا با او تماس می گیرد اما گوشی جلاسون خاموش است. کاراجا دوباره بعد از ساعتی به همان انبار برمی گردد و با بهانه این که همراهی ندارد تا به محله برگردد، از ان پسر می خواهد همراهی اش کند. داخل ماشین، چشمان کاراجا مییدام روی تسبیح است و از پسر می خواهد تا تسبیح را به او بدهد یکه از نزدیک از ان مطمئن بشود و با دیدن بادبادکی که به آن وصل شده، بغض می کند و به یاد جلاسون می افتد و با عصبانیت اسلحه اش را بیرون می کشد و روی سر پسر می گیرد و می پرسد: «بگو جلاسون کجاست؟! »
وارتلو همراه تعدادی به کلاب کادیر می روند اما جومالی آنجاست. وارتلو بدون ترسی جلو می رود و اسلحه اش را بیرون می اورد که افراد گودال به سمتش اسلحه می روند. جومالی پوزخند می زند و وارتلو مجبور به عقب نشینی می شود که همان موقع مرتضی به او زنگ میزند تا خودش را برساند.

پسر جوان، کاراجا را به محلی که جلاسون را انجا دفن کرده اند می برند. کاراجا ناباورانه اول پسر را می کشد و بعد به سمت تله ای خاک که جلاسون زیر انها خوابیده می رود و از ته دل فریاد میزند.
وارتلو خودش را پیش مرتضی می رساند که یاماچ جلو می رود و از او می خواهد منظره مقابل را نگاه کند و کنترلش را که باعث منفجر شدن آنها می شود را در دست می گیرد. وارتلو با ناراحتی می گوید: «نکن یاماچ. جنگ به پا میشه. » یاماچ می گوید: «اینکه اینو از تو میشنوم خیلی جالبه. » و بدون درنگ دکمه را فشار می دهد و تمام جنس های عمو را منفجر می کند.
کاراجا با خشم زیاد عمو جومالی را تعقیب می کند و می بیند که عمو با کولکان قرار می گذارد و پول هایی که خواسته بود را به او می دهد. کاراجا با دیدن این صحنه مثل دیوانه ها زیر خنده می زند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا