خلاصه داستان قسمت ۴۰ سریال ترکی اسرار خانواده + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۰ سریال ترکی اسرار خانواده را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. سریال ترکی اسرار خانواده به کارگردانی نیهات دوراک با ژانری درام محصول کشور ترکیه می باشد. Onur Uğraş و Murat Uyurkulak نویسندگان این سریال می باشند. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Ayça Bingöl – Bülent İnal – Ceyda Düvenci – Sercan Badur – Erdem Akakçe – Emel Göksu – Caner Şahin Eva Dedova – Sera Kutlubey – Can Albayrak.

قسمت ۴۰ سریال ترکی اسرار خانواده

خلاصه داستان قسمت ۴۰ سریال ترکی اسرار خانواده

فادل پیش ماجده آمده و ماجده ماجرا را برای او تعریف میکند. فادل میگوید که به صلاح است که آنها کمال را آزاد کنند تا موجب دردسرهای دیگری برایشان نشود. او از شرکت بیرون آمده و با کلانتری تماس میگیرد و به صورت ناشناس خبر میدهد که قاتل عزیز بایهان، همان شخصی بوده که چند شب گذشته جنازه اش در پارک پیدا شده بود و طلا و جواهرات خانه کمال نیز همراه او بوده است. شب، کمال از زندان آزاد می شود. او با خوشحالی به سمت خانه می رود، اما نگهبان به او میگوید که طبق دستور ماجده، او اجازه ورود به خانه را ندارد. کمال متوجه می شود که نیلگون و بچه ها نیز در آن خانه زندگی نمی‌کنند. او با تعجب به ایبو زنگ می زند تا بفهمد که ماجرا چیست. سپس پیش ایبو در رستوران رفته و ایبو برایش همه چیز را تعریف میکند. ایبو کمال را نزدیک خانه نیلگون می برد تا کمال از دور آنجا را ببیند. کمال از دیدن وضعیت زندگی اسفبار نیلگون و بچه ها ناراحت می شود. او به پیشنهاد ایبو، شب را به خانه ایبو می رود تا غیر منتظره به خانه نرود و نیلگون و بچه ها معذب نشوند. صبح روز بعد، کمال با نیلگون تماس گرفته و خبر میدهد که امروز آزاد می شود. نیلگون و بچه ها به شدت خوشحال می شوند.

نیلگون از زن همسایه شان که در خانه ها کار نظافت انجام میدهد، میخواهد که او را برای کمک همراه خود ببرد تا بتواند برای خرید خانه پولی به دست بیاورد. حسرت با مرت تماس میگیرد و خبر آزادی کمال را به او میدهد و از او میخواهد که همراه چیچک برای استقبال از کمال دم زندان بیاید. مرت از حسرت در مورد نحوه آشنایی با تارک و همکاری با او سوال میکند. حسرت که از علت سوال پرسیدن مرا خبر ندارد، میگوید که سوزان تارک را به او معرفی کرده بود. مرت به شدت عصبی می شود. او و چچیک حاضر می شوند تا برای استقبال از کمال بروند. آنها که به تازگی متوجه خبر دوست بودن سوزان و تامر شده اند، با عصبانیت با سوزان برخورد می‌کنند و مرت، دروغ سوزان بابت حسرت را به روی او می آورد. سپس با دلخوری و اکراه از خانه بیرون می آیند. خانواده نیلگون و مرت و چچیک همگی دم در زندان منتظر آمدن کمال هستند. کمال که پشت در زندان پنهان شده، از آنجا بیرون می آید. همگی با خوشحالی به سمت کمال رفته و او را بغل میکنند.

مرت و چیچک به خانه برمی‌گردند. نیلگون به کمال میگوید‌ که آنها خانه خود را عوض کرده اند. کمال خودش را متعجب نشان میدهد و سپس همگی به سمت خانه جدید می روند. کمال برای آنکه نیلگون و بچه ها را ناراحت نکند، از وضعیت خانه گله نمیکند. او که خودش علت ماجرا را میداند، به نیلگون میگوید که بعداً در مورد اتفاقات صحبت میکنند، و حالا میخواهد که فقط از بودن در کنار یکدیگر لذت ببرند. شب، قدیر و حسرت و ایبو برای اینکه نیلگون و کمال با یکدیگر تنها باشند، از خانه بیرون می آیند و فادل را نیز همراه خود می برند. فادل آنها را برای شام مهمان میکند. قدیر و حسرت از اینکه فادل کار پیدا کرده و همراهش پول دارد متعجب هستند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا