خلاصه داستان قسمت ۴۱ فصل چهارم سریال از سرنوشت از شبکه دو

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۱ فصل چهارم سریال از سرنوشت را برای دوستداران این سریال قرار داده‌ایم. این سریال پرطرفدار هرشب ساعت ۲۱:۱۵ در شب های ماه مبارک رمضان از شبکه دو سیما پخش می شود. سریال از سرنوشت یکی از مجموعه های جذاب و مخاطب پسند یک دهه اخیر صدا و سیما بوده است که مورد استقبال مردم قرار گرفته. بازیگران این فصل از سریال عبازتنداز؛ حسین پاکدل، دارا حیایی، کیسان دیباج، فاطمه بهارمست، مجید واشقانی، لیلا بلوکات، ساناز سعیدی، سولماز غنی، نگین صدق گویا، سیدمهرداد ضیایی و مائده طهماسبی و… .

قسمت ۴۱ فصل چهارم سریال از سرنوشت
قسمت ۴۱ فصل چهارم سریال از سرنوشت

قسمت ۴۱ فصل چهارم سریال از سرنوشت

منصور و مینا وقتی به خانه برمیگردند آرزو پیششون میره و ازش میپرسه که چی شد؟ صحبت کردین؟ چه اتفاقی افتاد؟ آنها به آرزو میگن که الان اصلاً زمان مناسبی برای بازگو کردن این مسائل نیست آرزو بهش میگه چرا منو هیشکی درک نمیکنه؟ دارم دیوونه میشم وقتی میرم خونه و در خونه رو باز می کنم و سهرابو نمی بینم، دارم دیوونه میشم که نمیتونم بهش زنگ بزنم و حالشو بپرسم، دارم دیوونه میشم که میدونم با تمام وجودم سهراب بی گناهه ولی الان تو زندانه و ما نمیتونیم هیچ کاری براش انجام بدیم! مینا بهش میگه وقتی این حسا بهت دست داد کافیه خودتو بزاری جای اون با خودت بگو اگه منم تو همچین موقعیتی بودم و همچین حالی داشتم توان رویارویی با همچین شخصیو داشتم؟ میتونستی بشینی باهاش حرف بزنی؟ هستی امروز با دستای خودش پسرشو خاک کرده باید یه خورده درکش کنیم. منصور به آرزو میگه من خودم بزرگترین دغدغه‌ام اینه که سهرابو هرچه سریعتر بیارم بیرون اما میدونم که الان وقتش نیست. مینا یک دفعه مینو را میبینه که حاضر شده و میخواد از خانه بیرون بره.

پیشش میره و ازش میپرسه که کجا داری میری؟ او بهش میگه باید برم پیش زن دایی هستی الان تنهاست حالش خیلی بده اگه شاهین هم بود همین کارو میکرد باید برم پیشش مینا سعی میکنه آرومش کنه که منصور بهش میگه وقتی داشتیم از بهشت زهرا برمیگشتیم خودمون بهش گفتم که بیاد اینجا اما مخالفت کرد و گفت که میخواد تنها باشه و هیچ کسی پیشش نباشه مینو با شنیدن این حرف حالش بدتر میشه و میگه خاکش کردین؟ بدون من؟ سپس به پدرش اشاره میکنه و به مادرش میگه با این با دشمنش خاکش کردین بدون من؟ و شروع میکنه به گریه کردن مینو و آرزو پیشش میرن و او را آرام میکنند. منصور به تراس میره و به آرامی اشک میریزه. هستی در اتاقش نشسته و فیلم های شاهین را تو گوشیش نگاه میکنه و غصه میخوره. آرام با نغمه تو رستوران قرار میزاره. وقتی نغمه میاد ازش میپرسه که باهام چیکار داشتی؟آرام میگه چی میخوری؟ نغمه میگه هیچی ممنون. آرام براش آب دوغ خیار سفارش میده و میگه حس کردم که داری گر میگیری یه چیز خنک برات خوبه. بعد از کمی صحبت کردن نغمه به آرام میگه پس تو وکیل هاشمی اومدی اینجا تا حرفهایی که نتونست یا یادش رفته بود را بهم بزنه؟!

آرام بهش میگه نه من فقط همکارشم اینو هم باید بهت بگم کسی که خواست رابطه‌مون فقط همکاری بمونه هاشم بود میدونی چرا؟ چون به تو فقط دل داده به یک فرشته چوبی. نغمه میگه هاشم بهت گفته که با اون فرشته چوبی چیکار کرده؟ آرام در جواب میگه نه به من نگفته ولی اینا همه میدونن که هاشم تا مغز استخوانش عاشق توئه مهم نیست که اول کی زخم زده مهم اینه که یکی اول پاپیش بزاره برای التیام بخشیدن اون زخم. عشقی که بین شما دو نفره، مثل عشقیه که بین مادرم و پدرم بود مثلشو هیچ جا ندیدم!  دستی دستی عشقتونو خراب نکنید. فشار زیادی الان روی هاشم به خاطر اتفاق های اخیر که افتاده نغمه میگه من که هر وقت اونو دیدم شنگول بوده، هیچ مشکلی هم نداشته. آرام میگه نمیدونم شاید واقعا خبر نداری اما سهراب به جرم قتل تو زندان نغمه با شنیدن این حرف متعجب میشه و میگه چی؟ آرام ادامه میده که هاشم داره دیوونه میشه زندان رفتن سهراب، آتش گرفتن کارگاه، کشته شدن شاهین! همه این اتفاقات افتاده و واقعاً هم سخته نغمه میگه شاهین کیه؟

آرام میگه نیومدم اینجا که همه چیزو واست توضیح بدم اگه میخوای بفهمی خودت برو از هاشم بپرس فقط اومدم بگم که این اتفاق ها روش تاثیر گذاشته. هستی به مینا زنگ میزنه و ازش میخواد تا او را به جایی ببرد. مینا ازش میپرسه که کجا برم؟ هستی بهش میگه پیش یه وکیل درست و حسابی. مینا او را پیش یه وکیل می برد وقتی به آنجا می رسند هستی به وکیل میگه همون جوری که خیلی راحت طناب دارو از دور گردن منصور درآوردی و شاهرخ را انداختی حالا میخوام پسر همونو قصاص کنی. مینا که متوجه میشه هستی برای چی وکیل میخواسته با تعجب ازش میپرسی که معلوم هست داری چی میگی؟ هستی حرفشو میزنه و میگه میخوام حق پسرم شاهین را بگیری وقتی از آنجا بیرون میاد مینا باهاش بحث میکنه و بهش میگه که اگه سهراب را می شناختی شک نمیکردی که اون از قصد شاهین را نکشته مینا کلی با هستی صحبت میکنه تا او را متقاعد کنه اما نظرش تغییری نمیکنه. سهراب را میخوان منتقل کنن به زندان که وکیلشان به هاشم خبر میده. هاشم خودشو به سرعت به اونجا میرسونه. از اونجا به هاشم خبر میده که هستی مادر شاهین داره تمام تلاششو میکنه تا یه وکیل خوب بگیره تا بیفته به دنبال کارهای قصاص. هاشم با شنیدن این حرف ترس کل وجودشو فرا میگیره و با وحشت و نگرانی خدا را صدا میزنه.

سهراب وقتی از بازداشتگاه بیرون میارن هاشم پیشش میره و ازشون میخواد تا دو دقیقه باهاش صحبت کنه و ازش میخواد که تو زندان باکسی دهن به دهن نشه و با کسی کاری نداشته باشه و مطمئن باشه که به زودی برمیگرده پیششون. مینا وقتی به خونه برمیگرده ماجرای هستی را برای منصور و آرزو تعریف میکنه آرزو با گریه میگه اشتباه کردم که هیچ کاری نکردم از همون موقع باید می افتادم دنبال کارهای سهراب. منصور مینا را دعوا میکنه و میگه تو بردی پیش وکیل تا زودتر موفق بشه سهرابو بکش بالای دار؟ مینا با عصبانیت میگه این چه حرفی که داری میزنی؟ من اول فکر کردم که میخواد کارهای حقوقی را انجام بده نمیدونستم که چیکار میخواد بکنه! حالا هم که وکیل قبول نکرده منصور میگه این فیلمش بوده اون میدونست که اون وکیلی که رفتین پیشش وکیل سهرابه او از این طریق میخواسته به ما بفهمونه که به دنبال قصاصه. منصور به هتل هستی میره تا باهاش حرف بزنه هستی بهش میگه که شاهین از پدرش نخ می گرفته تو زندگی منو سیاه کنه. هستی میگه من پسرمو میشناسم من بزرگش کردم از پدرش دورش کردم تا اون جوری بار نیاد! منصور با تعجب میگه تو شاهین و بزرگ کردی؟ کسی که اومد کارگاه سهراب را آتیش زد در حالی که سهراب بهش جا داده بود که توی خیابون ها نمونه! مینورو دزدید و برد این پسرو تو تربیت کردی؟ هستی میگه جاشوننو عوض کن اگه موقعی که کارگاه آتیش زده بود سهراب میمرد بازم از همین حرفا میزدی؟ نمیذاشتی من پام به ایران برسه می‌کشیدیش بالای دار! بعد از کمی بحث کردن هستی بهش میگه پس با حرفایی که زدی می فهمیم که سهراب تلافی کارگاه خودشو درآورد نه پدرشو ممنون که باهام صادق بودی و از اونجا میره….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال از سرنوشت ۴ + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا