خلاصه داستان قسمت ۴۶ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۶ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه را برای دوستداران این سریال قرار داده ایم. با ما همراه باشید. کارگردانی سریال ترکی عشق حرف حالیش میشه را از قسمت ۱ تا ۷ برعهده براک سایاشار و از قسمت ۸ الی ۳۱ برعهده موگه اورلار به سفارش شبکه Show Tv می باشد. سریال عشق حرف حالیش نمیشه محصول سال ۲۰۱۶ کشور ترکیه در ژانر درام عاشقانه و کمدی می باشد. بازیگران این سریال عبارتند از؛ بوراک دنیز ، هانده ارچل، اوزهان کاربی، اوزجان تکدمیر، مروه چاییران، سلیمان فلک، بولنت امراه پارلاک، دمت ‌گل، اسماعیل اگه شاشماز، بتول چوبان ‌اوغل، جم امولر، جم امولر، متین آکپینار، توگچه کارباکاک، اورن دویال، سلطان کوراوغلو کیلیچ، آلپ ناوروز، گوزده کوجااوغلو، متاهان کورو، الیف دوغان و… .

قسمت ۴۶ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه

قسمت ۴۶ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه

ابراهیم از روی عصبانیت همه وسایلش را جمع می کند و آنجا را ترک می کند. ایپک هرچقدر سعی می کند این عصبانیت را از دل کرم دربیاورد نمی تواند. بالاخره کرم می گوید: «ایپک من دیگه نمیتونم به این رابطه ادامه بدم. تموم شد. نمیتونم اینارو بدونم و به این رابطه ادامه بدم. » ایپک جا می خورد و چشمانش پر از اشک می شود. همان موقع هم حیات از راه می رسد و با لبخند به سمت آن دو می رود که کرم با عصبانیت به سمتش برمی گردد و می گوید: «من فکر میکردم آدم درستی هستی. چه دروغگویی از آب دراومدی! » حیات جا می خورد و به ایپک که گریه می کند نگاه می کند و بعد می گوید: «به ایپک چه ربطی داره؟ » کرم با نفرت می گوید: «من به دوست تو اعتماد نمیکنم. باشه راز شما پیش من میمونه که اونم عظیمه خانم از من خواست اما شما دوتا دیگه سر راه من نیاین. » وقتی حیات می فهمد عظیمه خانم هم این موضوع را فهمیده دلشوره می گیرد. امینه و فادیک در خانه نشسته اند که در خانه به صدا درمی آید. امینه می رود تا در را باز بکند که با عظیمه روبرو می شد و با ترس در را دوباره به روی عظیمه می بندد. بالاخره او مجبور می شود در را باز بکند. عظیمه روبروی آنها می نشیند و امینه با خجالت و سر به زیر مقابل او می نشیند….

او التماس می کند که عظیمه حیات را ببخشد. عظیمه بالاخره می گوید: «حرفو کش نمیدم. نوه من دخترتونو خیلی دوست داره. مورات از وقتی مادرش مرد دیگه هیچ وقت اینطور نخندید. اگه دروغ حیات رو بفهمه داغون میشه. به خاطر همین ما مجبوریم به این دروغ ادامه بدیم.. » امینه و فادیک از این خواسته او جا می خورند. حیات تصمیم می گیرد دیگر حقیقت را به مورات بگوید اما وقتی وارد اتاق مورات می شود، می بیند که تووال به خواست مورات و برای حیات لباس عروس باشکوهی دوخته است. حیات با دیدن این صحنه چشمانش پر از اشک می شود و می فهمد که مورات برای او این لباس را خواسته. حیات زیرلب می گوید: « من لیاقت اینو ندارم… » مورات وقتی حیات را داخل آن لباس می بیند لبخند می زند. حیات با بغض می گوید: «مورات من رو ببخش… » و از ناراحتی زیاد، اتاق را ترک می کند. همان موقع هم عظیمه به مورات زنگ می زند و از او می خواهد فورا خودش را برساند. عظیمه کلید گاوصندوق را از نجات می خواهد تا انگشتر لیلا را بیرون بیاورد. دریا از این که عظیمه این انگشتر را سال ها به او نداد و او را لایق ندانست و حالا می خواهد به دوست دختر مورات بدهد دلخور می شود. بعد از آمدن مورات، عظیمه انگشتر مادر مورات را به او می دهد و به آرامی می گوید: «این حلقه رو ازدواج که کردم خانواده شوهرم بهم دادن. بعد که مامانت ازدواج کرد من دست اون کردمش.

الانم تو اینو به کسی که میخوای باهاش ازدواج کنی میدی… اصلا منتظر نمون و پیشنهادت رو بده.. » مورات لبخند می زند و کمی خجالت زده می شود. بعد از رفتن مورات، عظیمه سری به صندوقچه قدیمی اش می زند و نامه ای را که لیلا برای او نوشته بود را نگاه می کند و با نفرت می گوید: «تموم زندگیم تورو نفرین میکنم. انشاالله یه لحظه هم آرامش نداشته باشی… مورات تموم این مدت فکر مکینه مردی، خوشحال شدی؟! تو فقط وجدان خودت رو راحت کردی… » بعد به کارت شناسایی حیات خیره می شود و می گوید: «این دروغو پسرم باور کرد و خوشحال شد، دروغ حیات هم پسرم رو خوشحال میکنه… » همان شب مورات که تصمیم خودش را گرفته به حیات زنگ می زند و از او می خواهد بیرون بیاید. دریا خبر پخش شدن دوست دختر مورات، سونا پکتاش را نشان نجات و عظیمه می دهد. وقتی نجات تصمیم می گیرد به پدر سونا زنگ بزند و از او معذرت بخواهد، عظیمه با نگرانی از او می خواهد این کار را نکند و دریا متوجه نگرانی و ترس او می شود.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا