خلاصه داستان قسمت ۶۲ سریال ترکی عشق از نو + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶۲ سریال ترکی عشق از نو را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی عشق از نو (به ترکی استانبولی: Aşk Yeniden) مجموعه تلویزیونی ترکیه‌ای، در ژانر کمدی، عاشقانه است که مهر ۹۹ با دوبله فارسی توسط شبکه های جم در حال پخش می باشد. بازیگران اصلی این سریال ازگه ازپیرینچی، بورا گولسوی می باشند.

قسمت ۶۲ سریال ترکی عشق از نو

خلاصه داستان سریال ترکی عشق از نو

زینب که بدون خبر دادن به خانواده اش، با عشقش اَرتان به آمریکا فرار کرده بود، بعد از اینکه توسط ارتان ترک شد، با پسر چند ماهه اش، نا امید به ترکیه برمی گردد. زینب که نمی‌داند چه توضیحی دربارهٔ پسرش، به پدر خود بدهد، درمانده سوار هواپیما می‌شود. از طرف دیگر فاتیح که برای فرار از نامزد اجباریش به آمریکا رفته بود، بعد از شکست عشقی در آمریکا تصمیم به بازگشت به ترکیه می‌گیرد. داستان این دو که در راه برگشت به خانه با هم آشنا می‌شوند، قصهٔ سریال عشق از نو ست.که لحظات خنده دار و عاشقانه‌ای را می‌آفریند.

قسمت ۶۲ سریال ترکی عشق از نو

کمی بعد ارتان به خانه فهمی می آید تا با مقدس ورزش کند. گونای نیز به خاطر ارتان به خودش رسیده است. وقتی ارتان داخل آمده و مشغول تمرین می شود، سلین و اورهان از لای ستون او را می‌بینند و شوکه می شوند. آنها فکر میکنند که ارتان به عمد به خانه آنها آمده و مربی شده است تا بتواند به زینب نزدیک بشود. آنها تصمیم میگیرند که این قضیه را به فاتح بگویند. ارتان عکس عروسی فاتح و زینب را روی دیوار می بیند و متوجه می شود که آنجا خانه آنهاست. سپس از گونای در مورد اهالی خانه سوال میکند و گونای میگوید که مدتی است بچه ها آنجا نیستند. فاتح در شرکت به اتاق خود رفته و عکس زینب و سلیم را روی میز گذاشته و با خوشحالی کارش را شروع میکند. زینب برای خرید بیرون رفته و در پارک، کامل و جواد را می‌بیند که دنبال چیزی می گردند. آنها به ناچار ماجرا را برای زینب میگویند و او را به خانه می برند و نقشه گنج را به او نشان میدهند. زینب متعجب می شود. جواد و کامل میگویند که میخواهند زودتر گنج را پیدا کنند تا در این شرایط به شوکت کمک کنند. زینب میگوید که در مورد نقشه تحقیق میکند.

فادیک و آیفر یک خانه خوب در اینترنت پیدا کرده و برای دیدن می روند اما می فهمند که عکسها دروغی بوده و خانه جای خوبی نیست. آیفر عصبانی شده و با املاک دعوا میکند.
در شرکت فاتح، فهمی به آنجا آمده و از رییس‌ شرکت میخواهد که فاتح را اخراج کند. رییس شرکت به ناچار عذر فاتح را می خواهد. فاتح با ناراحتی وسایلش را جمع کرده و از آنجا بیرون می آید. او که دیگر کاری پیدا نمیکند، پیش مصطفی رفته و میخواهد مانند او مسافر کشی کند. مصطفی پیشنهاد میدهد که با ماشین او شیفتی کار کنند و شب ها فاتح سر کار برود. در خانه فهمی، گلسوم که به خاطر دوری سلیم ناراحت است، پیش فهمی آمده و میگوید که این وضعیت نمی‌تواند همینگونه بماند و باید فکری بکنند.
در خانه شوکت، فاتح میگوید که دو شیفت سر کار می رود و شب ها نیز باید برود. آخر شب مصطفی‌ دم خانه شوکت می آید تا شیفت را تحویل فاتح بدهد. او ماشین را به فاتح می دهد. فاتح در خیابان زنی را سوار میکند. آن زن مست است و شروع به آواز خواندن کرده و سپس بیهوش می شود. فاتح به ناچار او را به خانه کامل و جواد می برد.

صبح روز بعد، گلسوم دم خانه شوکت آمده و میخواهد با زینب و فاتح حرف بزند. او از آنها میخواهد که هفته ای یک بار سلیم را پیش او بیاورند زیرا به او عادت کرده و بچه گناهی ندارد. زینب و فاتح برای گلسوم قیافه گرفته اند اما گلسوم میگوید که او خودش آنها را نبخشیده است و صرفا به خاطر سلیم آمده است و نمیخواهد آنها را ببیند.
آن زن در خانه کامل و جواد بیدار می شود. همان موقع شوکت به آنجا رفته و وقتی آن زن را می‌بیند، جواد ماجرا را تعریف میکند. شوکت تصور میکند که فاتح به زینب خیانت کرده و با عصبانیت به خانه می رود تا با فاتح دعوا کند. فاتح مجبور می شود حقیقت را در مورد کار بگوید. شوکت ناراحت شده و به فاتح افتخار میکند. فاتح میگوید که زینب از این قضیه خبر ندارد.
شوکت حدس می زند که مقدس کشتی را سوزانده باشد زیرا او با آنها دشمنی داشته است. او برای همین به سمت خانه فهمی می رود و به آنها میگوید که میداند سوزاندن کشتی کار آنها بوده است. فهمی متعجب شده و چنین چیزی را انکار میکند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا