خلاصه داستان قسمت ۶ سریال ترکی بابا + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۶ سریال ترکی بابا را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. بابا Baba (عنوان انگلیسی: the father) یک سریال درام ترکی محصول ۲۰۲۲ با بازی Haluk Bilginer و Tolga Sarıtaş است که قسمت اول آن در تاریخ ۱۵ فوریه ۲۰۲۲ از شبکه Show TV منتشر شد. حال دوبله فارسی این سریال از شنبه تا چهارشنبه از شبکه جم سریز راس ساعت ۲۰ پخش می شود. داستان سریال پدر ما (بابا) در مورد امین ساروهانلی است که پدری مستبد است که وقتی تنها وارث یک ثروت قابل توجه می شود، برای حفظ خانواده اش تلاش می کند. آیا امین ساروهانلی در حفظ خانواده موفق خواهد شد؟

قسمت ۶ سریال ترکی بابا
قسمت ۶ سریال ترکی بابا

خلاصه داستان قسمت ۶ سریال ترکی بابا

شب شده و همه جا تاریکه تاریک است امین در حالی که بین بوته ها رو زمین افتاده سعی میکند تا توانش رو جمع کنه و فریاد بزند و کمک بخواد. ۱۲ ساعت قبل: قدیر تو جاده کنار میزنه و به بشرا زنگ میزند و بهش خبر میده که در حال اومدن با بابا به سمت استانبول است بشرا که فکر می کرده اتفاق های بدی میافته خوشحال میشه و میگه انشالله بیای و بمونی پیشمون. فضیلت به آشپزخانه میره و به خدمه میگه باید این غذارو خودم درست کنم سپس شروع میکنه به درست کردن غذا. او وقتی میبینه خدمه بیکار یه گوشه ایستاده اند بهشون میگه ببخشیدا شما رو هم از کار و زندگی انداختم. شاهیکا به ثروت میگه به برادرم کورشاد گفتم بیاد اینجا اما ثروت از این اتفاق استقبال نمیکنه ولی شاهیکا با ناز و عشوه او را راضی میکند و ازش میخواد تا بهش اتاق بدن و مدتی به عنوان مهمون او را قبول کنند. جیحون به آشپزخانه میره که میبینه فضیلت خانم با بقیه خدمه در حال درست کردن غذا هست جیحون میگه ای کاش می سپردین به ما این کارارو فضیلت میگه نه من اینجوری راحت ترم پسرم! ثروت میاد و به مادرش میگه بابا کجاست؟ فضیلت میگه رفته مسجد حتما از اونجام میره شرکت. او بعد از ناخنک زدن به غذا به جیحون میگه پس بگو ماشینو آماده کنن تا حاضر بشم برم شرکت. خبرنگارها جلوی در ایستادن و منتظر خبری هستن. کبری از دور ایستاده و حرف زدن با خبرنگارها را با خودش تمرین میکنه که در آخر مادرش صداش میزنن و از اونجا به داخل عمارت میره. یکی از افراد ایلهان که در غالب خبرنگار اونجا بود با رفتن ثروت سوار ماشین میشه و تعقیبش می کند.

قدیر و امین تو جاده در حال رفتن به استانبول هستن. مادر سویل دم مدرسه میره و بهش میگه دیدم چتر یادت رفته برداری آوردم واست سپس بهش میگه دیدمش، سویل میگه کیو؟ مادرش میگه قدیر! سپس باهاش کمی حرف میزنه و میگه من میخوام فقط همه چیز خوب پیش بره و تو اصلا غصه نخوری و حالت خوب باشه سپس همدیگرو در آغوش میگیرن. فضیلت به همراه فرزندانش و نوه‌هایش سر میز صبحانه نشستن فضیلت ازشون میخواد تا مثل همیشه راس ساعت بیدار بشن و تو درست کردن غذا ها بهش کمک کنند آن ها درباره وسایل شخصی مرحومان از فضیلت سوال می پرسند فضیلت بهشون میگه همه وسایل را جمع می کنیم و تو کارتون میریزیم و به نیازمندها میدیم هیچ چیزی از آن ها نباید تو خونه بمونه کبری که حسابی حالش گرفته شده و نمی خواد وسایل را از دست بده سعی میکنه نظر مادربزرگش را عوض کنه اما موفق نمی شه. تو جاده امین به قدیر میگه بزن کنار تا خودش پشت رول بشینه مسیر را عوض میکند و قدیر بهش میگه چرا از این مسیر داریم میریم بابا؟ از جاده جدید سه ساعت فقط تو راهیم ولی از این جاده ۸ساعت تو جاده ایم! امین بهش میگه جاده جدید گرونه قدیر با کلافگی میگه مگه ما مشکل مالی داریم دیگه ثروتمندیم! امین بهش میگه اونا پولهای من نیست پول های برادرمه قدیر با کلافگی و با تن صدای کمی بالا بهش میگه که برادر تو دیگه مرده این پول ها دیگه مال توئه! وقتی متوجه میشه که پدرش ناراحت شده ازش معذرت خواهی می کنه. ثروت قبل از رفتن به شرکت به یک رستوران لوکس و گران قیمت برای خوردن صبحانه می رود افراد ایلهان او را زیر نظر دارند و بهش خبر می دهند که به رستوران رفته ایلهان به اونجا میره. ثروت موقع حساب کردن متوجه میشود که کارتش خطا میدهد و نمی تواند حساب کنه.

این حال از فرصت استفاده کرده و به اونجا میره و میگه ایشون امروز مهمان من هستند و پرداخت می کند. وسط راه ماشین خراب میشه امین قدیر را مقصر میداند و میگه اگه میبردی سرویس این اتفاق نمی افتاد! قدیر میگه آخرین بار که بردم سرویس چهار سال پیش بود چون چهار سال اخیر عمرم زیر سایه خودت تو زندان بودم# چهار سال آزگار دارم با خودم کلنجار میرم که هضم کنم که چرا هر پدر دیگه ای بود هر کاری که از دستش بر میومد انجام می داد تا بچه اش به زندان نیفتد ولی تو خودت باعث شدی من بیفتم زندان! امین خاطره ای به یاد می‌آورد و بهش میگه ۵ سالت بود اون موقع موهات طلایی طلایی بود و بلند شده بود مثل لات ها منم بردمت آرایشگاه و کوتاهش کردن تو هم لج کردی و ناراحت شدی و وقتی به خانه رفتیم بالای درخت رفتی و پایین نمیومدی مادرت هرچی میگفت تو گوش نمی دادی تا اینکه از آنجا افتادی پایین و دست شکسته بردیمت دکتر اون خواست بهت آمپول بزنه تا درد نکشی اما من نذاشتم گفتم باید هر کسی تاوان کارشو بده. بیا ماشینو درست نکردی و الان خراب شد اینم تاوان این کارته! ایلهان سر صحبت را با ثروت باز می کند و باهاش طرح رفاقت میریزه و میگه تا کی باید فقط کار کنیم؟ پس کی وقت زندگی کردن و خوشگذرونیه؟ سپس بهش پیشنهاد میده که شب یک مهمونی دعوته اگه میخواد میتونه اونم بیاد ثروت با روی باز قبول می کنه و شماره ایلهان را میگیرد. امین به قدیر میگه کاری کردی همه با نگاه دیگه ای بهمون نگاه کنن با چاقو کشیدنت آبرومو بردی. قدیر میگه من از خواهرم دفاع کردم امین میپرسه مگه خواهرت چش بود؟ قدیر میگه کبودی های روی دستشو ندیدی؟ امین میگه چرا دیدم از همون کبودی‌ها روی دست مادرت ندیده بودی؟ او میگه دیدم قول دادم به خودم که دیگه نزارم اون اتفاق بیفته اما بحث خواهرم جدا بود او خوشبخت نبود سپس بعد از کمی حرف زدن باهاش میگه یکبار هم که شده طرف منو بگیر و بهم حق بده امین میگه اگه حق داشته باشی حق میدم….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی بابا (Baba) + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا