خلاصه داستان قسمت ۶ سریال ترکی مستاجر بی نقص Kusursuz Kiraci

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶ سریال ترکی مستاجر بی نقص Kusursuz Kiraci را مطالعه می کنید، با ما همراه باشید. این سریال ترکی به کارگردانی یوسق پیرحسن و نویسندگی نرمین ییلدیریم در ژانری درام ، مهیج ، ماجراجویی ساخته شده است. اسم انگلیسی این سریال Perfect tenant و محصول سال ۲۰۲۲ می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ دیلان چیچک دنیز، سرکای توتونچو، ملیسا دونگل، اوزلم توکاسلان، روحی ساری، بیتی انگین، دنیز چنگیز، اموت کورت، نیلسو یلماز، رامی نارین، اومو پوتگول، آلپتکین سردنگچتی، حسن شاهین تورک و …

قسمت ۶ سریال ترکی مستاجر بی نقص
قسمت ۶ سریال ترکی مستاجر بی نقص

خلاصه داستان قسمت ۶ سریال ترکی مستاجر بی نقص

یعقوب فلشی که از کمیسر پیچونده بود را تو لپ تاپ میزاره و با دیدن فیلمی که نشون میده زهره شوهرشو تو بیمارستان خفه کرده و حسابی خوشحال میشه و میگه این گنجیه واسه خودش! سپس به مونا زنگ میزنه تا به جای عکس هایی که ازش دزدیده اونو بده بهش. مونا تو املاک در حال خونه گشتن هست که هیچ خونه ای با پولی که داره پیدا نمیکنه لیلا به اونجا میره و باهاش حرف مبزنه که داره چیکار میکنه؟ چرا دنبال خونه داره میگرده مونام اجرارو واسش تعریف میکنه که لیلا ازش میخواد پا پس نکشه و از اون خونه نره چون با رفتنش اونا خوشحال میشن یعقوب زنگ میزنه به مونا که لیلا بهش میگه جواب بده شاید کار واجب داره. یعقوب بهش ماجرای فیلمو میگه که اگه میخواد یه خبر خوب داسته باشه سریع بیاد اداره پلیس مونا خوشحال میشه و میگه آره الان میام، لیلا میگه چخبره؟ با یه زنگ داره میکشونتت پیش خودش؟ مونا میگه اون نه خبر! اگه خبر خوبی بزارم پاداش میگیرم و میتونم خونه اجاره کنم سپس سریعا خودشو به اونجا میرسونه. یعقوب با دیدنش چشماش میخنده و میره پیشش و میگه خبر اول زهره به اتهام قتل اسماعیل الان بازداشت شده مونا جا میخوره و میگه چی؟ مگه اسماعیل مرد؟ چطور؟ یعقوب میگه دوم اینکه تو این فلش یه فیلمه که لایک بارون میشی! سپس به مونا میگه در قبالش چی میدی؟ مونا مگیه فکر میکردم در ازای عکس هاییه که ازم دزدیدی! یعقوب میگه نه زیادیه باید در قبالش یه رازتو بهم بگی مونا جا میخوره و میگه راز؟ من رازی ندارم! تو همین حین که کل کل میکنن کمیسر میاد و با مونا میره یه طرف و واسش ماجرارو تعریف میکنه مونا میگه میتونم از این عکس ها استفاده کنم منتشر بشه؟ کمیسر میگه نه نمیشه. همان موقع از دادسرا به مونا زنگ میزنن و میگن که به اونجا بره مونا استرس میگیره.

کمیسر و یعقوب با فهمیدن این موضوع میگن باهم میریم ببینیم چیشده. مونا وقتی به داخل اتاق دادستان میره حسابی استرس داره ک فکر میکنه به خاطر مرگ عموی یعقوب اونجا احظار شده اما بعد از کمی حرف زدن میفهمه که به خاطر حرف هاییه که به زهره زده و اون ذهنش بهم ریخته و باعث شده او اسماعیلو بکشه سپس بهش تذکر میده که تو حرفاشون دقت داشته باشه وقتی از اتاق بیرون میاد کمیسر و یعقوب ازش میپرسن ماجرا چی بوده؟ مونا واسشون تعریف میکنه. یعقوب به مونا میگه بریم شیله مونا میگه واسه چی؟ یعقوب میگه بریم پیش عموم دیگه ببینیم اونجاست یا نه مونا میگه نه من میخوام برم خونه منو ببر اونجا یعقوب وقتی پافشاریشو میبینه میگه باشه میبرمت خونه همان موقع جنید بهش پیام میده که یعقوب پیشته؟ اگه هست ۲ ساعتی سرشو گرم کن مونا یهو داد میزنه و میگه من خیلی گرسنمه بیا بریم رستوران یه چیزی بخوریم بعد بریم شیله یعقوب میگه چی؟ همین الان مخالف بودی که بریم شیله! مونا میگه الان گرسنمه نمیفهمم چی میگم بریم عذا بخوریم یعقوب میگه باشه و اروم باش و دستشو میزاره رو شونه مونا که او به گذشته میره ک یاد خاطره ای از پرورشگاه با لیلا میوفته. اهالی ساختمان در حال کندن هستن که بالاخره به یه چیزی برمیخورن اونا خوشحال میشن و صندوق را بیرون میارن اونا با شکستن قفلش میبینن که توش عروسک و یکسری وسایل قدیمیه همگی رکب میخورن و کلافه میشن که بازم چیزی دستشونو نگرفت. یعقوب و مونا به شیله میرسن و یعقوب میگه هروقت عموم میخواست از دست زنش فرار کنه و تنها باشه میومد اینجا الانم به احتمال زیاد همینجاست. مونا متوجه میشه یه نفر پشت پرده بود و به یعقوب میگه. اونا وارد خونه میشن که مونا میبینه دوتا فنجون چای رو میزه همان موقع یه نفر سریعا از خونه بیرون میره‌.

یعقوب دنبالش میکنه و مونا هم دنبال اونا می دود. بعد ازکمی دویدن مونا از یه راه دیگه میره و جلوی پای اون فردی که داشت فرار میکرد طنابی میگیره و باعث میشه بخوره زمین. یعقوب با برداشتن کلاه از رو سرش میبینه که مرت پسر یکی از همسایه های ساختمانه. انها سر یه میز میشینن و حرف میزنن. یعقوب میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ مونام یپرسه چجوری رفتی تو؟ مرت کلید نشون میده و میگه پدربزرگ کلید اینجارو بهم داد که هروقت حوصله خانواده ام را نداشتم و دعوام شد باهاشون بیام اینجا خلوت کنم بعد از فوتش هم این کلید دستم موند گفتم شاید اشکالی نداشته باشه من هرازگاهی بیام. امروزم دیدگ اینجا خالیه گفتم بیام خلوت کنم یعقوب میگه خوب چرا فرار میکردی؟ میموندی توصیح میدادی ما که مشکلی نداشتیم مرت میگه راسیتش نمیدونم خجالت کشیدم نخواستم بفهمین که من بودم اومدم اینجا. یعقوب میره که مونا به مرت میگه من گول نخوردم بگو ببینم اینجا چیکار میکردی؟ دوتا فنجون چای رو میز بود اون یکی کی بود؟ مرت میگه دوست دخترم بود همین! مونا با دیدن ساعت رو مچ دستش جا میخوره و یادش میاد که ساعت عمو مظفر بوده. اونا به خانه برمیگردن و یعقوب میره تا خرید کنه مونا با مرت تنها میشه و درباره ساعت ازش سوال میپرسه و میگه تو دفنش کردی؟ تو حیاط همان شیله آره؟ اونجایی که گوجه فرنگی بود درسته؟ ساعتشم برداشتی واسه خودت! مرت میگه مستی؟ چی داری میگی؟ و به داخل خانه میره. یعقوب میاد و بهش بستنی میده و میگه یه عذرخواهی با تاخیر مونا خوشحال میشه و قبول میکنه. جنید به مونا پیام میده و میگه یه روز گذشت دو روز فقط موند مونا با خوندن اینیام بستنی از دستش میوفته یعقوب میگه برم یکی دیگه بگیرم؟ مونا میگه نه بریم خونه….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی مستاجر بی نقص

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا