خلاصه داستان قسمت ۷۵ سریال ترکی کلاغ سیاه + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۷۵ سریال ترکی کلاغ سیاه را می خوانید.سریال ترکی کلاغ سیاه در ژانری درام- اکشن محصول سال ۲۰۱۹ است این سریال چهار شنبه ها ساعت ۲۰:۰۰ از شبکه Star TV پخش می شود. این سریال محصول سال ۲۰۱۹ کشور ترکیه است. بازیگران اصلی این سریال عبارتنداز؛ باریش اردوچ، بورجو بیریجیک، ستار تانریوجن، هتیجه اصلان، سنار شاهین، اشن ارگولو، آیتک سایان، ایپک ادرم، دریا بسرلر، آمینا کارمان، نورای شرف اوغلو، لونت اولگن، هنده دیلان هنچی، سو بورجو کوشن، آیکوت ییلماز.
خلاصه داستان قسمت ۷۵ سریال ترکی کلاغ سیاه
قمری بخاطر حادثه تیراندازی نگران کوزگون شده و گریه میکند. او نمیخواهد کوزگون با اسلحه و قمار و کارهای خلاف، جان خود را به خطر بیندازد. مریم با شنیدن قمار ناراحت میشود و میخواهد با کوزگون تنها صحبت کند. او که تا به حال پول حرام به خانه نیاورده ، از اینکار کوزگون ناراحت شده و پولها را به کوزگون پس میدهد. او میگوید از این به بعد نمیتواند به روی همسایه ها نگاه کند. کوزگون از ناراحتی خانواده و این سرزنش ها ناراحت میشود و آنجا را ترک میکند. دیلا که میداند گونش در خانه کوزگون است به او زنگ میزند اما گونش جواب نمیدهد. دیلا به تپه ی قدیمی و نزد درخت همیشگی میرود. او به یاد میآورد لحظه ای به هوش آمد، روبرویش تصویر آن تپه در پروژکتور آماده شده بود.
فرمان میخواست دیلا با دیدن منظره آرامش داشته باشد. دیلا پس از به یاد آوردن خودکشی، در مورد اتفاقات از فرمان میپرسد. او حتی فرمان را نمیشناخت. ناگهان کوزگون نیز به تپه میآید. دیلا با دیدن او بلند میشود که برود. کوزگون در مورد فرار کردن دیلا تیکه میاندازد. او میگوید: « میگی همه چی تموم شده اما دنبالم میکنی. میای اینجا تجدید خاطره کنی.» دیلا از رفتن منصرف میشود و فرار نمیکند. او میگوید که وقتی به دیدن این درخت میآید، دیگر یاد گذشته ها نمیافتد. بلکه او را به عنوان یک دوست ملاقات میکند. کوزگون میخواهد از رابطه بین دیلا و فرمان سر در بیاورد و مطمئن است که دیلا او را دوست ندارد. دیلا میگوید:« فرمان جون منو نجات داد. وقتی آدمهای بهرام رو فروختم، قاتلها دنبالم بودن. اون آدمها کمیسر قدرت رو کشتن. فرمان از من محافظت کرد.» دیلا نمیخواهد زحمتی که فرمان برایش کشیده را هدر بدهد. کوزگون قول میدهد که تا قبل از ازدواج چهره ی واقعی فرمان را نشان دهد.
قمری سراغ مادرش رفته و در مورد نامه میپرسد اما مریم آن راز را مخفی نگه میدارد. قمری تصمیم میگیرد که به دفتر برود و در موردش تحقیق کند. جهان قمری را دوست دارد و با دیدن او دنبالش میافتد. قمری نیز جهان را دوست دارد اما او را با اسلحه و کارهای خلاف نمیخواهد. در دفتر، همکار خودشیفته قمری، سعی دارد خود را به قمری نزدیک کند. جهان که مانند گذشته با دستی پر از غذا به دفتر میرود تا همراه قمری بخورند. اما قمری را کنار همکارش میبیند و با ناراحتی از آنجا میرود. آن شب کارتال به صدا زنگ میزند تا او را ببیند. صدا به بهانه ای از خانه بیرون رفته و پشت محوطه به دیدن کارتال میرود. آنها دلتنگ یکدیگرند و از دیدن هم خوشحال هستند. کارتال به صدا یک چای ساز کادو میدهد. شرمین از پشت پنجره، کارتال و صدا را میبیند و تعجب میکند.