خلاصه داستان قسمت ۷۸ سریال ترکی قهرمان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۷۸ سریال ترکی قهرمان را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. “قهرمان” محصول سال ۲۰۱۹ میلادی است و در ترکیه مخاطبان و طرفداران زیادی دارد. سریال ترکی قهرمان Şampiyon جدیدترین سریال تولگاهان ساییشمان بازیگر محبوب ترکیه ای می باشد که دارای داستانی درام و غم انگیز می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ تولگاهان  سایمشان، ییلدیز چاگری آتیکسوی و امیر اوزیاکیشیر در سریال قهرمان به ایفای نقش پرداخته اند.

قسمت ۷۸ سریال ترکی قهرمان

خلاصه داستان سریال قهرمان

فیرات بولوکباشی ملقب به قفقاز قهرمان سابق بوکس بوده و در مسابقه قهرمانی رقیبش رو شکست میده ولی رقیب همونجا خونریزی مغزی میکنه و میمیره و این ماجرا زندگی فیرات رو زیر و رو میکنه و خونه و کار و همسرشو از دست میده و با پسرش تنها میمونه. بعد از هفت سال فیرات برای درمان پسرش که تب مدیترانه ای داره به ۶۰۰ هزار لیره نیاز پیدا میکنه و برای همین باز مجبور میشه به رینگ بره…

قسمت ۷۸ سریال ترکی قهرمان

وقتی نسلی در را باز می کند با دومان روبرو می شود و با ترس ظفر را صدا می زند. ظفر و فیرات جلو می روند اما دومان به ارامی می گوید که از طرف الیف برایشان چیزی آورده. بسته و فلشی به آنها می دهد و خودش به یاد می آورد که به دروغ ویدیویی را از خاک کردن الیف به تانسل نشان داده بوده و برای تلافی تحقیر هایی که از تانسل شده به الیف کمک کرده تا فرار بکند و زندگی جدیدی برای خودش درست بکند. همه دور لپ تاب جمع می شوند و به ویدیویی که الیف برایشان فرستاده خیره می شوند. الیف می گوید: «حق با سونا بوده من از اول قصد داشتم جای بابام بشینم اما عشق همه چیز رو عوض کرد. من عاشق فیرات شدم اما هیچ وقت نتونستم نگاه هایی که اون به سونا میکنه رو جذب خودم بکنم… عشقی که تو خانواده ی شماست خیلی زیاده. چیزی که من هیچ وقت نچشیدم… در اخر چیزی که استاد یامان خواست رو به دست بیارین. کمربند قهرمانی رو. من همه ی کارهای لازم مسابقه با دوکا رو انجام دادم و ازتون میخوام تانسل رو اصلا وارد این قضیه نکنین. » بعد از این ویدیو همه با لبخند به هم خیره می شوند اما ظفر از جایش بلند می شود و بیرون می رود. سلوی دنبالش می رود و از او می خواهد که جایی نرود و بگذارد تا مثل قبل خانواده ی قشنگی باشند. اما ظفر می گوید: «چه خانواده ای؟ بابام مرد و عشقم رفت.. داداشم هم که اونطور! » و می رود. نسلی بیشتر گریه می کند و به فیرات می گوید که حال ظفر خیلی بد است و حتی سلوی هم او را ترک کرده است.

تا شب خبری از ظفر نمی شود. نسلی به همراه کرم به مغازه سلوی می روند و متوجه قاب عکس ها و یادگاری های ظفر و سلوی می شوند که گوشه ی مغازه درون کارتن ها افتاده است. نسلی جا می خورد و از سلوی سراغ ظفر را می گیرد اما سلوی اصلا چیزی در مورد ظفر نمی گوید و خودش را به ان راه می زند که باعث تعجب بیشتر نسلی می شود. شب، ظفر کنار مزار یامان نشسته و با او درد دل می کند. او در مورد رفتن سلوی و دعوایش با فیرات می گوید. همان موقع فیرات کنارش می نشیند و در حالی که رو به یامان صحبت می کند اما مخاطبش ظفر است. هردو به هم چشم می دوزند و بعد فیرات دستش را به سمت او دراز می کند و می گوید: «دیگه تا آخر پشت همیم و کمربندو واسه استاد میاریم. » ظفر هم محکم دستان او را می فشارد و قبول می کند. ظفر به همراه فیرات و کرم مقابل حریف جدید فیرات، دوکا و مدیر برنامه اش از طریق اسکایپ نشسته اند و با هم حرف می زنند و کرم ترجمه می کند. آنها توافق می کنند که تا آخر هفته قرارداد را امضا کنند و بعد دوکا می گوید که قصد از مسابقه با فیرات این است که با او تمرین بکند تا با حریف قدرتمندتری مبارزه کند و کل می کند. فیرات وقتی این را می شنود پوزخندی می زند و می گوید: «تو فعلا به جای آدامس جویدن تمریناتو ادامه بده و زیاد حرف نزن! » ظفر با صدای بلند می خندد و دوکا می گوید: «تو حرف نزن که به خاطر بازی بد تو استادت الان زیر خاک خوابیده! از الان قول میدم که منم تو رینگ دفنت میکنم! » کرم این را می شنود اما ترجمه نمی کند. به هرحال آن سه از مسابقه پیش رو خیلی خوشحال و پر انرژِی هستند اما وقتی دومان خبر این مسابقه را به تانسل می رساند، تانسل عصبانی می شود و می گوید: «برنامه ریزی مسابقات دبلیو بی سی رو ما فقط انجام میدیم این چطور ممکنه! » و حرص می خورد.

فیرات و ظفر و نسلی و کرم و سونا دور هم نشسته اند و قهوه می خورند و فیرات پولی را که الیف برایشان کنار گذاشته را به ظفر می دهد تا بدهی های باشگاه را بدهد. کرم فرصت را مناسب می می بیند و با استرس و خیلی با عجله می گوید که با نسلی قصد ازدواج دارند! ظفر مدت طولانی به او خیره می شود و بعد بلند می شود و دستکش های بوکس را می آورد و مقابل کرم می گیرد و می گوید: «تا وقتی وارد رینگ نشدی حرفی از ازدواج نزن! چون یه قهرمان فقط میتونه مراقب خواهر من باشه! » و کرم هم از او حساب می برد و قبول می کند. نورهان خیاطی که قرار بوده با سلوی دیدار داشته باشد، در واقع مرد جوانی است که اتفاقا خیلی از کارهای او خوشش می آید و همکاری با سلوی را افتخار می داند. درست همان موقع، ظفر با خوشحالی سراغ سلوی می رود تا دوباره با او صحبت بکند و همه چیز را حل بکند اما سلوی و نورهان را می بیند که مقابل هم ایستاده اند و با خنده با هم صحبت می کنند و از طرفی قاب عکس خودشان را در روز نامزدی می بیند که گوشه ی کارتن افتاده و دلش می شکند. سونا در مورد کارهای حقوقی و بانکی پولی که قرار است به خیریه و خانواده های شهدا واگذار کنند صحبت می کنند اما فیرات اصلا به او گوش نمی دهد و مدت طولانی با لبخند به سونا خیره می شود و بالاخره می گوید: «با من ازدواج بکن سونا. »

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا