خلاصه داستان قسمت ۸۹ سریال ترکی قهرمان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۸۹ سریال ترکی قهرمان را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. “قهرمان” محصول سال ۲۰۱۹ میلادی است و در ترکیه مخاطبان و طرفداران زیادی دارد. سریال ترکی قهرمان Şampiyon جدیدترین سریال تولگاهان ساییشمان بازیگر محبوب ترکیه ای می باشد که دارای داستانی درام و غم انگیز می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ تولگاهان  سایمشان، ییلدیز چاگری آتیکسوی و امیر اوزیاکیشیر در سریال قهرمان به ایفای نقش پرداخته اند.

قسمت ۸۹ سریال ترکی قهرمان

خلاصه داستان سریال قهرمان

فیرات بولوکباشی ملقب به قفقاز قهرمان سابق بوکس بوده و در مسابقه قهرمانی رقیبش رو شکست میده ولی رقیب همونجا خونریزی مغزی میکنه و میمیره و این ماجرا زندگی فیرات رو زیر و رو میکنه و خونه و کار و همسرشو از دست میده و با پسرش تنها میمونه. بعد از هفت سال فیرات برای درمان پسرش که تب مدیترانه ای داره به ۶۰۰ هزار لیره نیاز پیدا میکنه و برای همین باز مجبور میشه به رینگ بره…

قسمت ۸۹ سریال ترکی قهرمان

ظفر به کادو می گوید که تانسل به خانه ی آنها حمله کرده بوده و کادو از این حرف عصبی می شوند و هردو تصمیم می گیرند بدون این که فیرات یا کرم چیزی بفهمند، حساب این کار تانسل را از او پس بگیرند اما هردو خوب میدانند که تانسل از چشم همه پنهان شده و فعلا نمی توانند کاری بکنند. سونا در بیمارستان است و به فیرات زنگ می زند و می گوید که آزمایش هیچ کس به خون گونش نخورده و فقط مانده تا آزمایش خون فیرات را چک کنند. فیرات از این حرف کمی ناامید می شود. صبح، گونش همراه نسلی و کرم مشغول بازی است که ناگهان روی زمین می افتد. برای لحظه ای همه با وحشت به سمت او می روند اما گونش می خندد و می گوید که شوخی کرده. از طرفی، به کادو با شماره ی آمریکا زنگ می زنند. او که انگلیسی بلد نیست، گوشی را به میچو می دهد. میچو هم چیز زیادی بلد نیست و فقط اسم مک واردی را می شنود. کادو هول می کند و نادر گوشی را از او می گیرد و با انگلیسی روانی، شماره ظفر را به مدیر برنامه ی مک واردی می دهد.

همه دور میز صبحانه در خانه ی یامان جمع شده اند که با همان شماره ی آمریکا به ظفر زنگ می زنند. ظفر هم گوشی را به دست کرم می دهد. کرم مدتی شروع به صحبت می کند و بعد با هیجان به ظفر و فیرات خیره میشود و می گوید که مربی مک واردی می خواهد در کمترین زمان ممکن با فیرات مسابقه ای داشته باشد. ظفر خوشحال شروع به رقصیدن می کند و همان موقع که سونا جلو می آید و با خبر خوشی می گوید که نتیجه ی آزمایش فیرات مثبت بوده و می تواند کبدش را به گونش بدهد. این خبر بیشتر از پیش همه را خوشحال می کند اما فیرات به ظفر می گوید که دیگر نمی توانند مسابقه بدهند و باید لغوش بکنند. تانسل وقتی می شنود که گونش قرار است کبد پدرش را قبول کند، با لباس های کهنه و آشغال جمع کنی، می رود تا تهدیدش را به گوش فیرات برساند. فیرات و سونا و گونش هم برای صبحانه به کنار ساحل رفته اند. گونش برای بازی با ماشین اسباب بازی اش از آنها دور می شود. تانسل ماشین او را برمیدارد و به گونش لبخندی می زند. گونش می ترسد و از او می خواهد که ماشینش را پس بدهد. تانسل با بیخیالی می گوید: «پسش میدم. اما اول واسه بابات یه سورپرایز دارم. » و یادداشتی را به گونش می دهد و می رود. گونش هم فریاد می زند و پدرش را صدا می کند و می گوید که تانسل را دیده و ترسیده است.

او یادداشت را به فیرات می دهد که نوشته: از رگ گردن بهت نزدیکترم قفقاز! مواظب خودت و عزیزانت باش! فیرات با خشم به تکه کاغذ خیره می شود و شب، سونا با ناراحتی به فکر فرو می رود. فیرات دلیل دلمشغولی او را می پرسد و سونا می گوید: «به خاطر من میترسم تانسل بلایی سر شما بیاره. میخوام فردا همراه کرم از اینجا بریم تا شاید دست از سر شما برداره. » اما فیرات دست او را می گیرد و می گوید: «تا وقتی دست تو تو دستای من باشه، تانسل نمیتونه به خواستش برسه. اون میخواد خانواده ما از هم بپاشه و ما بهش این اجازه رو نمیدیم. » سلوی به نسلی می گوید که دیگر جواب تماس های نورهان را نمی دهد چون وقتی از کار کردن با او منصرف شده کمی خجالت می کشد. نسلی می پرسد که آیا واقعا نورهان به او علاقه ای نداشته؟ سلوی چیزی نمی گوید و نسلی می فهمد که سلوی در واقع به خاطر ابراز علاقه ی نورهان است که جواب او را نمی دهد و دوری می کند. او به سلوی پیشنهاد می دهد که جواب نورهان را بدهد و بگوید که قضیه از چه قرار است تا او هم بیخیال او بشود.

ظفر از کرم می خواهد که ایمیلی به مدیر برنامه مک واردی بفرستد و بگوید که به خاطر کسالت نمی توانند مسابقه را قبول کنند. اما هردو از این بابت ناراحت هستند. کرم پیشنهاد می دهد که خودش به این مسابقه برود و کمر طلایی را برایشان بگیرد. ظفر می گوید شکی ندارد که روزی کرم می تواند آن کمر طلایی را برایشان بیاورد اما موقعش الان نیست. شب، کرم به بهانه ای نسلی را به باشگاه می کشاند و روی رینگ شام رمانتیکی تدارک می بیند و بعد از او خواستگاری درست حسابی ای می کند و انگشتر مادرش را هم در دستش می کند. نسلی با عشق به او خیره می شود. کادو و ظفر از طریق کمیسر ضیا، موفق می شوند به جایی که تانسل در آن پنهان شده بروند تا با او صحبت بکنند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا