خلاصه داستان قسمت ۸ سریال ترکی داستان یک پری + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران سریال های ترکی خلاصه داستان قسمت ۸ سریال ترکی داستان یک پری را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. این سریال جذاب درام در رابطه با دختری است که قصد دارد زندگی‌اش را به طریقی نادرست تغییر دهد. هنگام ارتکاب جرم نیز تصادف شدیدی کرده و ماجرا آغاز می‌شود. سریال ترکی داستان یک پری بعد از اتمام پخش سریال مستاجر بی نقص روزهای فرد ساعت ۲۰:۰۰ از شبکه جم تیوی و یک ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Alina Boz, Taro Emir Tekin, Nazan Kesal, Hazal Filiz Küçükköse, Müfit Kayacan, Mustafa Mert Koç, Tülin Ece, Baran Bölükbaşı, Kadir Çermik, Bilgi Aydoğmuş, Okan Urun, Şener Savaş, Canan Atalay, Ali Aksöz, Merve Oflaz.

دکتر بیرون از اتاق میاد و بهشون میگه رفلکس مردمی چشم حمید زیاد خوب نیست میترسم تا فردا اتفاق بدی بیوفته هاریکا و ظفر با نسلیهان که اونجان ناراحت و متاثر میشن. هاریکا تو اتاق حمید میره و میگه تو نمیتونی مارو تنها بزاری! سپس گریه میکنه و برای بهتر شدن حالش به سرویس میره و به صورتش آبی میزنه. آلپ برای کار به رستوران امید می‌رود وقتی به آنجا میرسه امید پیشش میره که آلپ دوباره ظرف از دستش می افتد و می شکند و ازش عذر خواهی میکنه که امید میگه اشکالی نداره سپس به خاطر رفتار دیشبش ازش عذرخواهی می کنه. بعد از قطع تماس آلپ به ملیس زنگ میزنه و بهش میگه به خاطر پول مجبور شد پیش امید مشغول به کار بشه ملیس کلافه و عصبی میشه ملیس میگه من به اونور گفته بودم که تو برای یک کاری به صورت موقت مشغول به کار شدی سپس ازش میخواد تا حواسش را جمع کنه که مشکل دیگه ای درست نشه. طفر به اتاق حمید در بیمارستان میرود حمید که هنوز به هوش نیومده ظفر ازش گلگی میکنه و میگه که هیچ وقت به تلاش هایم اعتنا نکردی و منو جدی نگرفتی سپس ازش میخواد تا به هوش بیاد و موفقیتش و عروسی کردنش را ببینه. ملیس به بیمارستان میرود ظفر پیشش میره و باهاش گرم صحبت میشه اونور و بیگه آنها را از دور می بینند و اونور از اینکه ظفر مدام دوروبر ملیس میگرده حرص میخوره. ملیس وقتی با اونور تنها میشه بهش میگه که اگه میخواد بره اتاق حمید و باهاش صحبت کنه اونور میگه دیروز به اندازه کافی باهاش حرف زدم او میگه باز هم برو حرفتو بزن و اگه اتفاقی افتاد هیچ وقت خودتو مقصر ندون. امید در رستوران گوشه ای نشسته و نگران حال پدرش هست الپ کنارش میره و ازش میخواد تا چیزی بخوره و دلداریش میده که نگران نباشه چون حال حمید خوب میشه امید وقتی میبینه آلپ نگران حال حمید است جا میخوره که آلپ بهش میگه واسه اینه که پدرت فرد مهمی برای کشوره دعا می کنم که زودتر خوب بشه در صورتی که آلپ نگرانه چون قرار بود حمید پول به ملیس میده.

دکتر از اتاق بیرون میاد و به همه آنها میگه که خطر کاملاً رفت شده و می تونن حمید را با تجهیزات کامل بیمارستانی به خانه ببرند و آنجا ازش مراقبت کنند همگی خوشحال میشن و هاریکا به طفر میگه بگرد دنبال یک پرستار خوب اما ظفر میگه من از عهده اش بر نمیام نسلیهان میگه من این کارو انجام میدم. هاریکا بهش میگه نباید همه کارهارو تو انجام بدی این وظیفه ظفره. ملیس بهشون میگه من به خاطر شرایط مادرم ازش پرستاری می کردم و سابقه این کار رو دارم میدونم باید چیکار کنم و از پسش بر میام من از آقا حمید مراقبت می کنم هاریکا خوشحال میشه و بهش میگه اگه این کارو بکنی خیلی ازت ممنون میشم من نمیدونم چه جوری ازت تشکر کنم. بیگه با حرص و عصبانیت بهش چشم دوخته ظفر از اینکه ملیس از پس این کار هم بر میاد با افتخار بهش نگاه می کنه. ملیس به اتاق حمید در خانه میرود و هر چیزی که احتیاج داره را لیست می‌کند تا تهیه کنند ظفر پیشش میره و شروع میکنه باهاش صحبت کردن. پدر ملیس به آنجا میاد جلوی در خانه با نگهبان ها صحبت میکنه و میگه می خوام دخترمو ببینم اون اینجاست و پرستار بچه هستش نگهبان ها میگن ما کسی به اسم زینب را نمی‌شناسیم و نداریم کوچیکترین فرد این خانه هم ۲۷ سالشه و به پرستار احتیاجی نداره اشتباه اومدین و ازش می خوان تا از اونجا بره اما پدر زینب با صدای بلند باهاشون جر و بحث می کنه.

ملیس صدای پدرش را می شنود و از پنجره به بیرون نگاه میکنه او حسابی دستپاچه میشه و وقتی ظفر میخواد بره تا ببینه چه خبر شده تمام تلاشش را میکند تا جلویش را بگیرد. پدر زینب پیش آلپ میره و بهش میگه که زینب تو فیلم مهمونی گوکسال ها بوده آلپ بهش میگه اشتباه دیده و یکی دیگه بوده فقط شبیه زینب بوده. پدر زینب به آلپ میگه من تصمیم دارم به برنامه تلویزیونی گمشده ها برم و با دادن عکس زینب کمک کنن تا دخترمو پیدا کنم و از اونجا میره. آلپ سریع به زینب زنگ میزنه و ماجرا رو میگه زینب حسابی ترس کل وجودش را فرا می گیرد آن به طرف هتل زینب میره تا با هم دیگه برای این مشکل فکری بکنن. زینب به ناچار به خانه پدرش می رود پدرش با دیدنش باهاش بحث و دعوا میکنه که چطور میتونه اونارو تو این وضعیت تنها بگذارد و بره پی خوشگذرونیش زینب گریه میکنه و میگه خوش گذرونی؟ میدونی اصلاً چی به سر من اومده و چیا تحمل کردم؟ سپس به پدرش مقداری پول میده و میگه اگه میخوای این پول ادامه داشته باشه سراغ من نیا من برای اینکه تو خونه کوکسالها پرستاری بکنم و استخدام بشم یک رزومه الکی ساختم که تو لندن تحصیل کردم و خانواده هم ندارم به خاطر همین بود که پیشتون نیومدم سپس موقع رفتن بهشون گوشزد میکنه که من دیگه زینب نیستم اسمم ملیس هستش و ازشون میخواد تا سنگ لای چرخش نندازند و از اونجا میره زینب موقع رفتن مقداری پول تو جیب خواهرزاده‌اش میگذرد اما بعد از رفتنش پدر زینب که این صحنه را دیده پول را از تو جیب نوه اش برمیداره و میره…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی داستان یک پری + تصویر

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا