خلاصه داستان قسمت ۹۴ سریال ترکی ستاره شمالی + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۹۴ سریال ترکی ستاره شمالی را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ستاره شمالی روایتی از زندگی دختری تنها به نام ستاره را در یکی از روستاهای شهر اُردو، به تصویر کشیده است.این سریال محصول کشور ترکیه و در ژانر عاشقانه و خانوادگی می‌باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز: ایسمیل دمیرجی، اسلیهان گونر، گیزیم گونش، نیلسو برفین اکتس , اسلیهان کاپانساهین.

قسمت ۹۴ سریال ترکی ستاره شمالی
قسمت ۹۴ سریال ترکی ستاره شمالی

قسمت ۹۴ سریال ترکی ستاره شمالی

کوزی در کلبه منتظر ییلدیز است و چایی دم می کند.ییلدیز می آید و کوزی از خوشحالی می خواهد او را بغل کند، اما ییلدیز می گوید که باید مدتی عادت هایشان را تغییر بدهند.کوزی سعی می کند نقش دوست را بازی کند‌ ولی می گوید که نمی تواند به سرعت خودش را عوض کند در حالیکه عاشق اوست. ییلدیز سعی می کند فاصله را رعایت کند و به او می گوید که در این رابطه او برایش مثل کاپیتان محمود است‌.کوزی از شنیدن اسم محمود عصبانی می شود و ییلدیز می گوید که او نمی تواند دوست باقی بماند و می خواهد برود که کوزی باز تسلیم می شود و سعی می کند که خودش را کنترل کند.بعد از خوردن چایی ،‌ییلدیز به بهانه کار می رود.
شرف و یاشار از بانک پول نقد گرفته اند و پیش عثمان و عمر و امین می آیند و می خواهند یک جایی برای قرار با چتین پیدا کنند.امین پیشنهاد می کند به خانه او بروند.عمر به چتین زنگ می زند و برای عصر ساعت پنج قرار می گذارند. دکتر جهان بچه های پرورشگاه را معاینه می کند.پنبه برای بچه ها شیر و غذا می آورد.امینه و هادیه خانم هم آنجا هستند و هادیه از اینکه پسرش با پنبه آشنا شده خوشحال است و آن بچه ها هم خوشحال هستند،‌اظهار رضایت می کند.

پنبه متوجه می شود که در پرورشگاه مواد غذایی جیره بندی شده اند و با مسئول آن صحبت می کند.او می گوید که اخیرا کمک های خیرین کمتر شده و آنها مجبور هستند با صرفه جویی ،‌اوضاع را کنترل کنند.پنبه قول می دهد که راه حلی برای این مشکل پیدا کند.
عصر در خانه امین، آنها منتظر هستند.چتین می آید و تقاضای پول می کند در عوض برای آنها فلش آورده است.امین فلش را گرفته و پولها را تحویل می دهد.
چتین‌ می خواهد برود که شکرو با اسلحه به او می گوید که صبر کند تا امین فلش را روشن کند.
آنها فلش را باز می کنند و می بینند که در آن یک موزیک وئدیو هست.شرف عصبانی می شود و می خواهند کیف پول را از او بگیرند که پلیس دم در می آید. چتین‌ می گوید که قبل از آمدن به این خانه آنها را لو داده است. چند نفر پلیس وارد خانه می شوند.چتین می گوید که آنها او را دزدیده و طلب پول کرده بودند.آنها انکار می کنند و پلیس همه آنها را می گیرد و سوار یک ماشین می کنند‌ و بعد از مدتی،‌در یک جاده خلوت آنها را پیاده می کنند‌.آنها نمی دانند کجا می روند. سپس می بینند که بعد از پیاده شدن آنها ماشین حرکت کرد و رفت.

آنها می فهمند که گول خورده اند و آنها در واقع پلیس نبودند و حتی کارت شناسایی هم نداشتند و فقط با اسلحه به داخل خانه آمده بودند.آنها عصبانی می شوند و شرف و یاشار می گویند که حساب اینکار را پس می گیرند.
چتین‌ به سادگی یک میلیون لیره کلاهبرداری میکند.
شب ییلدیز از ماهیگیری برمی گردد و با کوزی و دختر ها هم احوالپرسی دوستانه ای می کنند. شرف و یاشار آنجا می آیند و از آنها آدرس چتین را می خواهند. یبلدیز و کوزی می پرسند که آنها به چتین چکاری دارند؟ آنها می گویند که می خواستند برگه های طلاق کوزی را از او بگیرند و به او پول داده اند، اما او غیبش زده است. ییلدیز می پرسد که چقدر پول داده اند و آنها بسختی جواب می دهند که هر کدام پانصد هزار لیره داده اند.کوزی از یاشار می پرسد که یعنی او می خواهد کوزی زود جدا شود که با ییلدیز ازدواج کند؟ یاشار لجش گرفته و می گوید که آن پول را داده اند تا به زندان نروند.ییلدیز از انها می خواهد که واقعیت را بگویند.

آنها با ترس و لرز موضوع دزدیدن چتین را اعتراف می کنند.کوزی و ییلدیز آنها را سرزنش می کنند.کوزی آنها را به خانه هایشان می فرستد تا خودش این قضیه را حل کند.دخترها از او می خواهند که کار خطرناکی نکند.کوزی به سعدالله زنگ می زند و می گوید که قرار بوده او سایه چتین باشد، اما چتین یک میلیون از پدران آنها کلاهبرداری کرده است.سعد الله قول می دهد که تا فردا با چتین و پولها به بندر بیایند. در همین موقع که سعد الله با چتین حرف می زند، در واقع،‌چتین کنار میز او نشسته و قهوه می خورد.
بعد از خداحافظی با کوزی، سعد الله چتین را سرزنش می کند که او پول دو پیرمرد را از دستشان در آورده است و به او توصیه می کند که آن پولها را برگرداند. چتین‌می گوید که آنها خطرناک و روانی هستند و او را دزدیده و در تابوت گذاشته اند و آن یک میلیون کفاره کارهایشان است.سعد الله به او با تحکم می گوید که فردا پولها را پس بدهد.چتین می گوید که او دنبال قهرمان بازی نباشد و گناه هایی را که مرتکب شده و چتین آنها را ماستمالی کرده،‌فراموش نکند.
سعد الله به او توصیه می کند که او را تهدید نکند و از او می پرسد که برای بستن دهانش چقدر می خواهد؟ چتین از او هم یک میلیون لیره طلب می کند. در این موقع ییلدیز در ماشینش نشسته و به چتین زنگ می زند و به او می گوید که پولهای پدرش را بیاورد و گرنه دوباره او را با گلوله می زنند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا