خلاصه داستان قسمت ۱۰۹ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۰۹ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۱۰۹ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۱۰۹ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۱۰۹ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

صبح زود گلبن با اینجی صحبت میکنه و بهش میگه  شب اسد شام دعوتم کرده، اینجی واسش خوشحال میشه و میگه واقعا؟ گلبن میگه آره فکرشو بکن یه شام دوتایی من و اسد. گلبن از اینجی کمک میخواد تا او را به یه بهانه ای بیرون ببرد تا بتواند پیش اسد بره اینجی وقتی ذوق گلبن را میبینه قبول میکنه که بهش کمک کنه. اینجی ماجرارو به هان میگه ولی هان زیاد راغب به این کار نیست ولی اینجی راضیش میکنه که شب موقع بیرون رفتنشان گلبن را هم با خود ببرند که به قرارش با اسد برسه. هان میره به صفیه میگه گلبن امشب با ما میاد بیرون واسه روحیه اش خوبه. صفیه اجازه نمیده و میگه نخیر گلبن هیچجا نمیاد، هان بهش میگه میریم یه شام میخوریم میاد اتفاق خواستی هم نمیوفته صفیه میگه گلبن غذاهای بیرونو نمیتونه بخوره مسموم میشه حکمت میاد و بهش میگه گلبن امشب با هان میره بیرون اینجوری فکر اسد هم از سرش میپره. گلبن میره پیش نریمان تا بپرسه چیشد؟

نریمان بهش میگه اول آبجی مخالفت کرد ولی بابا اومد اجازه داد، گلبن ذوق میکنه. گلبن وقتی تو اتاقشه صفیه پسشش میره و میگه اگه یه ذره هم واست ارزش داشته باشم خودت نمیری. گلبن ناراحت میشه و میخواد نریمانو به مدرسه برسونه. نریمان تو راه دلداریش میده و میگه غصه نخور آبجی تو ناراحت کردن استاده ولش کن. نریمان وسط راه از گلبن میخواد تا اجازه بده بقیه راه را با اگه به مدرسه بره، گلبن اولش مخالفت میکنه و میگه اگه ابجی بفهمه چی؟ در آخر نریمان راضیش میکنه و وقتی اونارو کنار هم میبینه خوشحال میشه. گلبن برمیگرده به خانه بره که یکدفعه با آنیل ‌روبرو میشه. گلبن میترسه و ازش میپرسه تورو مگه تیمارستان نبردن؟ تو با هان مشکلت چیه؟ آنیل بهش میگه من با هان کاری ندارم که. گلبن میپرسه پس با کی کار داری؟ آنیل میگه من با تو کار دارم. گلبن جا میخوره و میگه این کار اصلا شدنی نیست امکان نداره قلب من پره.

آنیل ناراحت میشه گلبن بهش میگه من خوب میدونم عشق یه طرفه چقدر سخته ولی تو که اصلا منو نمیشناسی؟! فقط ظاهر منو دیدی، آنیل بهش میگه آخه چشات، با آدم حرف میزنه، چشات خودش یه موضوعه عمیقیه. گلبن با شنیدن این تعریفا ذوق میکنه و بهش میگه خوب این خیلی عادیه همه محو زیباییه چشامن! بایرام همان لحظه آنها را میبینه و جلو میره. گلبن با دیدن بایرام بهش میگه علی دوست دوران دبیرستانمه. اگه گلگی می کند از نریمان که من نمیتونم ببینمت دلم تنگ میشه واست، نریمان بهش میگه یکم دیگه طاقت بیار سال آخره نجات پیدا میکنیم. اگه ازش میپرسه منظورت چیه؟ نریمان بهش میگه من قصد دارم دانشگاهمو تو یه شهر دیگه بزنم. اگه ازش میپرسه حالا چرا توی شهر دیگه؟ نریمان بهش میگه چون میخوام از اون خونه نجات پیدا کنم. اگه با ناراحتی بهش میگه پس ما چی میشیم؟ نریمان با ذوق بهش میگه خوب تو هم باهام میای دیگه!

ولی اگه با ناراحتی بهش میگه ولی من که نمی تونم باهات بیام نمیتونم پدربزرگمو تنها بزارم. نریمان ناراحت میشه. غمزه با امراه پیش آن ها میرن و غمزه پیشنهاد میده تا شبانه دوباره به تراس خانه نریمان برن، اگه مخالفت میکنه و میگه نمیشه ولی نریمان میگه فکر خیلی خوبیه و به اگه نگاه میکنه می‌گه تا وقتی که هستیم خوش بگذرونیم و خاطر بسازیم. گلبن همان لباسی که اسرا بهش داده بود را می پوشد تا کم کم حاضر بشه برای قرار شب یک دفعه صفیه وارد اتاقش می‌شود و وقتی او را میبینه با ناراحتی بهش میگه پس میخوای بری؟ میخوای بری با اون فرفری دراز هم شام بخوری دیگه آره؟ گلبن ناراحت میشه و بهش میگه آخه مگه چی میشه آبجی؟ مگه تو خودت بیرون نمیرفتی؟ تو هر موقع که میخواستی با ناجی بیرون بری نه تنها جلوتو نگرفتم بلکه تشویقت کردم و حمایتت کردم. صفیه کمی نرم می شود و چشمش به لباسی که تنش است می افتد و بهش میگه این چیه پوشیدی؟ درش بیار زود شبیه اون دراز شدی و به اتاقش می رود.

صفیه لباسهایی را که برای گلبن آماده و دوخته بود را می آورد و بهش میگه تا صبح بیدار موندم این لباسها رو آماده کنم. گلبن به لباس ها نگاه میکنه و با ذوق می‌گه تو از خوابت زدی تا واسه من لباس بدوزی؟ یکی از آنها را انتخاب می کنه و می پوشه. گلبن به رستورانی که با اسد قرار داشته می رود. اسد و گلبن با دیدن همدیگه لبخند می زند  و خوشحال می شوند. گلبن بهش میگه اسد اگه من اینجا رو ضدعفونی کنم و پارچه بندازم رو صندلی خجالت میکشی؟ گفتم اول بپرسم چون نمیخوام معذب بشی! اسد بهش میگه نه بابا گلبن راحت باش هر کاری که دوست داری انجام بده مهم راحتی توئه. گلبن با شنیدن این حرف ذوق میکنه اسد به گلبن میگه تو خیلی خوشگلی. گلبن خوشحال میشه و بهش میگه منظورت چشام دیگه؟ آخه میدونی اسرا هم گفته بود که بهش گفتی از چشام خوشت میاد.

اسد که همچین حرفی نزده بود جا میخوره و لبخند میزنم و بهش میگه اگه اسرا گفته پس من گفتم. گلبن با تعجب میگه یعنی از چشام خوشت نمیاد؟ رنگ چشمام؟ اگه سبز بگی سبز نیست اگه بگی فندقی به سبز بر میخوره یعنی میدونی چیه چشمام خودش یه موضوع خیلی عمیقیه. یک لحظه اسد جا میخوره و بهش میگه من اینو یه جای دیگه شنیده بودم و با کمی فکر کردن یادش میاد و میگه آهان اون پسره علی که امروز اومده بود برای مصاحبه کاری اونم همینو گفت تو میشناسیش؟ گلبن که متوجه میشه آنیل تا شرکت هان رفته تعجب میکنه و تلاشش را می کند تا بحث را عوض کند. هان و اینجی با اسرا به لوکیشنی که باریش فرستاده بود میرن وقتی میرسن باریش نظرشونو درباره آنجا می پرسد هان که سرلج با باریش داره به حالت تمسخر می‌گه جای خوبیه مکان خوبی میتونه باشه برای بچه دبیرستانی ها.

باریش به هان می‌گه از اینجی شنیده بودم که مدتی تو نیویورک بودین اونجا درس خوندین گفتم شاید علاقه داشته باشین به رستوران های سبک نیویورک. موقع انتخاب غذا از هر کدام نظرشان را می پرسد و باریش روبه اینجی میگه ولی من واسه تو بال مرغ سفارش میدم اینجی خوشحال میشه و بهش میگه پس هنوز یادته؟! هان به اینجی میگه شوخی می کنی؟ واقعا اینجا میخوای بال مرغ بخوری؟ دستات کثیف میشه! اینجی میگه تو خونه که نمیتونیم از این غذاها بخوریم پس بزار الان خوش بگذرونیم. هان حس بدی بهش میده وقتی باریش اینجی رو بهتر میشناسه.

هان توهم اینجی را می زند که پیش باریش رفته و بهش میگه خیلی خوبه که هر کسی با مثل خودش بگذره. خانواده باریش مثل اکثر خانواده ها نرمال هستن. مثل شما دیوونه نیستن. هان که از این توهم در حال زجر کشیدن است چشاشو می بنده و سعی میکنه خودش را کنترل کند. اسرا و اینجی و باریش متوجه حال دگرگون هان میشن و ازش حالشو می پرسند. اینجی بهش میگه هان تو حالت خوبه؟ هان میگه خوبم چطور؟ اینجی میگه آخه باریش پرسید نوشیدنی چی میخوری؟ چیزی نگفتی؟! سپس همه سفارش‌هایشان را می‌دهند و منتظر میشن تا غذاشونو بیارن…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا