خلاصه داستان قسمت ۱۱۱ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۱۱ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۱۱۱ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۱۱۱ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۱۱۱ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

صفیه به هان میگه صدا از شوفاژخانه میاد ناجی تو شوفاژخانه ست. هان برای رد گم کنی بهش میگه آبجی ولی من صدایی نمیشنوم حالت خوبه؟ صفیه میگه من دیوونه نشدم. همان موقع بیماری ناجی عود میکنه و دستش بی حس میشه. صفیه اصرار می کند که من می خوام داخل شوفاژ خانه را ببینم آن سعی میکنه تا منصرف کند ولی وقتی میبینه نظرش تغییر نمیکنه بهش میگه من نمیدونم کلید اینجا کجاست برو تو اتاقم پیدا کن سریز بیارش که من کار دارم باشه تو همینجا بمون و تکون نخور تو این فاصله که صفیه میره به اتاق هان و کلید شوفاژ خانه را پیدا میکند، او وارد شوفاژ خانه میشود و ناجی را به اتاقکی که اونجا ساخته می برد و بهش میگه یه خرده دراز بکش تا حالت بهتر بشه بعد از آوردن کلیدها هان در شوفاژ خانه را باز می‌کند و به صفیه نشون میده اما صفیه به خاطر کثیف بودن آن جا و گرد و خاکی که دارد واردش نمی شود از جهتی دیگه مطمئنه که صدای کلارینت ناجی را شنیده و این صدا واقعی بوده. صفیه به خانه بر می گرده که وقتی گلبن ازش میپرسه چی شده؟

چرا انقدر به هم ریخته ای؟ بهش میگه من همیشه نگران تو بودم فکر میکردم به خاطر عشقی که داری دیوونه میشی اما انگاری خودم دارم دیوونه میشم و با حالی داغون به اتاقش میره. گلبن پیشش میره تا او را دلداری بدهد اما صفیه بهش میگه من دیگه نمیخوام چیزی بشنوم دوست دارم کر بشم هنوز که هنوزه صدایش تو گوشم میپیچه همین چند دقیقه پیش فکر می کردم صدای کلارینتش از تو شوفاژخانه داره میاد هر روز یه بهونه ای واسه خودم میارم و میرم دم پنجره و اتاقش را نگاه می کنم صفیه گریه میکنه و می‌گه اصلا نمیدونم کجاست دوست ندارم کسی دیگه رو دوست داشته باشه. ناجی به هان میگه  به صفیه چی گفتی؟ هان با عصبانیت بهش میگه معلوم هست تو داری چیکار می کنی؟ الان به خاطر ما داره اون بالا خودخوری میکنه و ناجی را با خودش به دکتر می برد. آنیل به بایرام نان سیمیت می دهد تا بخوره وقتی هان و ناجی سوار ماشین می شوند هان از آینه چشمش به آنیل می افتد و با دیدن او شتابان به سمتش می‌رود اما او موفق می‌شود تا فرار کنه.

هان به بایرام میگه هر وقت دیدی آنیل نزدیک ساختمان شد یا به من یا به پلیس زنگ بزن. هان نامه را قبول می‌کند و او را به بیمارستان می برد. صفیه که حسابی ناراحته تو اتاقش با خودش خلوت کرده و به خاطرات گذشته‌اش فکر می کند. همان زمان هایی که توسط مادرش تو خونه زندانی شده بود و اجازه نمی‌داد که ناجی را ببینه اما ناجی راهکارهای مختلفی را امتحان میکند تا یه جوری به صفیه نشان دهد که او نزدیکشه. صفیه با یادآوری این خاطرات با خودش میگه نه امکان نداره من دیوونه شده باشم مطمئنم ناجی تو شوفاژ خونه است. اوکشان همچنان دم در خانه نشسته تا بلاخره صفیه اجازه بدهد که وارد خانه شان بشود همان موقع صفیه پیشش میره و بهش میگه باشه قبول حالا که دوست داری تو کارها به هم کمک کنی باشه میریم تا شوفاژ خانه را تمیز کنی. او ازش می پرسه که شوفاژخانه کجاست؟ صفیه بهش میگه یه لحظه صبر کن و میره تا برایش سطل و تی بیاورد .

دکتر ناجی با دیدن او برایش ام آر آی مینویسه و بهش میگه یه خورده زمان بره هان میگه اشکالی نداره من تو سالن منتظرش میمونم. ممدوح خان برای بایرام کتابی آورده تا تمرین انگلیسیش را بهتر انجام دهد بایرام با بازکردن در خانه‌اش عروسکهایی را که جمع‌آوری کرده دیده میشه. ممدوح ازش میپرسه که بچه های فامیلتون پیش شما میمونن؟ بایرام مخالفت میکنه و میگه نه ممدوح خان تعجب میکنه و میگه آخه این همه اسباب بازی اینجاست فکر کردم از بچه های فامیلتون نگهداری می کنی. بایرام تایید میکنه. بایرام با بغض و ناراحتی با مادرش تلفنی صحبت میکنه و میگه به زودی عروستو میبینی ناراحت نباش مامان دومادی پسرتو میبینی. بایرام بعد از قطع تماس با مادرش عکسی از گلبن را در دست می گیرد و با نگاه کردن به این عکس غصه میخورد. اوکشان مشغول تمیز کردن شوفاژ خانه میشود و وقتی کارش تمام می‌شود به صفیه میگه شوفاژ خانه را تمیز کردم ولی هیچ کلارینتی ندیدم اونجا.

آنیل پیش صفیه رفته با دیدنش با ترس بهش میگه تو کی هستی دیگه؟ نزدیک من نشو نکنه تو همون روانیه ای؟ آنیل آروم به خودش میگه عصبیه اصلا نمیشه باهاش حرف زد اصلا مثل گلبن نیست. سپس همان نامه ای را که هان پاره کرده بود و با چسب چسبانده بود را به طرفش می گیرد. صفیه با دیدن تصویر کبوتر روی نام متوجه می شود که از طرف ناجی اما فرصت نمی کنه تا اونو بگیره چون همان لحظه بایرام از راه می‌رسد و آن را از ساختمان بیرون می کند. هان مدت زیادی منتظر ناجی مونده و از پرستار میپرسه چقدر دیگه کارش تموم میشه؟ پرستار بعد از پرسیدن اسم بیمار بهش میگه خیلی وقته کارش تموم شده حتما از در پشتی رفته شما ندیدین. هان کلافه میشه و به یاد می‌آورد که ناجی بهش گفته بود اولین کاری که می کنم پیش زنت میرم و همه چیزو بهش میگم به خاطر این موضوع به شدت استرس میگیره.

فردی برای گلبن یک دسته گل و عروسک میفرستد او اول فکر میکنه که دوباره کار آنیله به خاطر همین از دست بایرام میگیره و با خودش میگه به حسابش میرسم و به کوچه میره که آنرا سرکوچه میبیند پیشش میره و با عصبانیت باهاش دعوا میکنه که چرا اینا رو براش فرستاده؟ او بهش میگه که این کار من نیست گلبن جا می خوره و می گه اگر کار تو نیست پس کار کیه؟ و فکرش به سمت اسد میره و حسابی ذوق میکنه صفیه به گلبن گفته بود که اون دیوونه را پیدا کن و نامه ناجی را ازش بگیر. او نامه را پس می‌گیرد و وقتی میفهمه که هان نامه را پاره کرده بوده حسابی عصبی میشه. هان به خاطر ترس از اینکه ناجی رفتارش را به اینجی بگه به دنبال اینجی میره و بهش میگه امروز نریم خونه خیلی خستم بریم یه جایی که از همه دور باشیم اینجی حسابی خوشحال میشه و موافقت می کنه. گلبن پیش صفیه برمیگرده و نامه را بهش میده و بهش میگه آبجی این دفعه هم کار هان بوده باز هم یک بار دیگه باعث دوری شماها شده این نامه را انداخته بود دور همون کاری که برای دوری من و اسد کرد…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا