خلاصه داستان قسمت ۱۱۲ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۱۲ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۱۱۲ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۱۱۲ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۱۱۲ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

هان و اینجی حسابی از شهر و اون جمعیت و شلوغی دور می‌شوند و به دل طبیعت میزنند. گلبن مدام با هان تماس میگیرد ولی هان جوابشو نمیده اینجی بهش میگه شاید کار مهمی دارند! شاید نگران حالمون هستند! بردار جواب بده؛ هان بهش میگه نگران نباش بذار کمی خوش بگذرونیم و آرامش ذخیره کنیم‌ صفیه نامه‌ای که ناجی برایش نوشته بود را می خواند. او با خواندن نامه متوجه حال ناجی و بیماری اش می‌شود ناجی توی نامه برای صفیه نوشته  هر وقت بتونم از اینجا فرار می کنم و اولین کاری که می کنم میام پیشت دیگه از این به بعد می خوام هر لحظه از زندگیمو با تو بگذرونم و با تو باشم. صفیه ام با خواندن این نامه حسابی استرس میگیره و نگران حال ناجی می شود و این حس بهش دست میده که او بیمارستانه و به خاطر اینکه ازش خبر نداره و نمی دونه حالش چه جوریه کلافه است.

هان همش به فکر ناجی هستش از اینکه حتماً پیش صفیه رفته و بهش ماجرا را گفته هان برای اینکه به این چیزا زیاد فکر نکنم با اینجی گرم صحبت میشه و بهش میگه دوست دارم وقتی برگشتیم یه جوری زندگی کنیم که طبقه بالا مثل خونمون بشه هیچکس نتونه هر وقت که خواست راحت بیاد بالا سپس شروع به رویا پردازی می کند و به اینجی میگه حتی اون یکی اتاق هم میتونیم بکنیم اتاق بچمون ولی من میدونم که تو نمیخوای حتی اصلا نمیدونم اون روز و با تو میبینم یا نه بهش میرسیم یا نه. اینجی از هان میپرسه خیلی دوست داری بابا بشینه؟ آره؟ از حس پدرانه خوشت میاد؟ هان بهش میگه نه خیلی به اون صورت ولی دلم میخواد که یاد بگیرم و همه این چیزا رو با تو تجربه کنم دوست دارم با تو یه خانواده تشکیل بدم .اینجی از این رویاهای هان خوشش میاد و با لبخند بهش میگه همه چیو با همدیگه از اول شروع می کنیم حاضری باهم دیگه امتحانش کنیم؟ گلبن و صفیه به خاطر نامه های که هان پاره کرده و دور انداخته بود حسابی عصبی هستند و منتظرند که او به خانه برگردد آنها هر چی به آن زنگ میزنند هان اعتنایی نمی کند و جواب نمیده.

ممدوح خان به دم در خانه حکمت میره تا اجازه درس خواندن نریمان با اگه را از آنها بگیرد از آنجایی که صفیه همش منتظر ناجی است و فکر می کند هر لحظه امکان دارد ناجی برگرده پیشش با شنیدن زنگ خانه با عجله به سمت در میره اما وقتی در را باز میکنه با ممدوح خان روبه رو میشه او میگه اومدم ازتون اجازه بگیرم تا نریمان بیاد با اگه تمرین کنه و درس بخونن. گلبن با شنیدن این حرف می‌گه عمرا اگه آبجی بزاره نریمان به خانه شما بیاد ولی صفیه که به خاطر نامه ناجی و بیماریش انگار تو این دنیا نیست و فکرش حسابی مشغول است به ممدوح خان میگه باشه عیبی نداره می خوان فقط درس بخونن دیگه ولی باید سر دو ساعت برگرده به خونه. نریمان وقتی میبینه خواهرش قبول کرده حسابی خوشحال میشه و میره تا آماده بشه که با ممدوح خان به خانه شان بره. اسد با گلبن تماس میگیره و بهش میگه من اومدم تو کوچه تون هستم اگه میتونی بیا ببینمت.

گلبن میپرسه واسه چی اومدی؟ اسد میگه آخه خیلی دلم واست تنگ شده بود گلبن با شنیدن این حرف قند تو دلش آب میشه و از آنجایی که می داند صفیه الان به خاطر مشغله ذهنی که داره به کسی گیر نمیده، میتونه به راحتی به کوچه برود. گلبن آماده میشه بره و اسد تو کوچه منتظر گلبن است که چشمش به آنیل می افتد با دیدن او به یاد اون فردی می‌افتد که برای استخدام به شرکت آمده بود. اسد با تعجب ازش میپرسه تو همونی که اومده بود شرکت؟ آره؟ آنیل با عصبانیت به طرفش میره و با تن صدای زیاد بهش میگه دقیقاً آره همونم ولی تو اشتباهی! و چند بار این جمله رو تکرار میکنه. ‏اسد از دست او عصبانی میشه گلبن وقتی به کوچه می آید آنیل و اسد را میبیند که یقه همدیگر را گرفتند و در حال دعوا کردن با هم هستند. گلبن جلو میره و با حالت فریاد به اسد میگه بلایی سر آنیل نیاره بهش میگه اون مریضه عقل درست حسابی نداره، گناه داره، ولش کن.

‏اسد هم حرف گلبن را گوش میده و یقه اش را ول می کند آنیل سمت گلبن میره و بهش میگه اون نمیتونه تورو درک کنه و یه روزی میرسه که تنهات میزاره میره ولی اینو بدون که من همیشه میمونم پیشت ولت نمیکنم. گلبن بهش میگه دیگه مهم نیست حتی اگه بخواد یه روزی هم بزاره بره واسم مهم نیست چون دوسش دارم آنیل ساکت میشه ولی یک دفعه یه تکه سنگ بر می دارد و از پشت سر به سمت اسد میره و به پشت سرش ضربه محکمی با سنگ می‌زند به خاطر اون ضربه‌ای که بهش وارد شد بیهوش می‌شود و رو زمین می‌افتد. گلبن وقتی میبینه اسد بیهوش روی زمین افتاده و از سرش خون میاد حسابی میترسد و همانجا روی زمین از شدت ترس و شوکی که بهش وارد شد میخ کوب می شود و نمیدونه باید چیکار کنه.

زنگ در خانه حکمت زده میشود و وقتی صفیه میره تا درو باز کنه میبینه هیچکی پشت در نیست ولی یه شاخه گل تو راه رو میبینه و نظرش جلب میشه میره تا برش داره که یک لحظه صدای ناجی را می شنود از پشت سرش که اسمش را صدا میزند. صفیه که از شنیدن این صدا شوکه شده با خوشحالی به سمت صدا برمیگردد. او جلو رویش ناجی را میبیند اولش باور نمیکنه اما وقتی به خودش میاد با خوشحالی و ذوق به سمتش میره و او را بغل میکند‌‌‌‌….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا