خلاصه داستان قسمت ۳۴ سریال ترکی با منیجرم تماس بگیر + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۴ سریال ترکی با منیجرم تماس بگیر را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال به کارگردانی علی بیلگین، امیدها و ناامیدی‌ها، جنگ‌ها و تلاش‌های کارکنان صنعت سینما را به تصویر می‌کشد. سریال ترکی با منیجرم تماس بگیر (Menajerimi Ara) در ژانر درام و کمدی محصول سال ۲۰۲۰ برگرفته از سریال فرانسوی Dix Pour cent به سفارش کانال Star Tv میباشد.َ

قسمت ۳۴ سریال ترکی با منیجرم تماس بگیر
قسمت ۳۴ سریال ترکی با منیجرم تماس بگیر

قسمت ۳۴ سریال ترکی با منیجرم تماس بگیر

چینار به کراج میگه من میرم با مدیربرنامه پینار حرف بزنم ببینم رقمو میاره پایین یا نه کراج میگه نمیاد پایین ولش کن، چینار میگه امتحانش که ضرر نداره و به سمت دفتر مدیربرنامه پینار میره. اونجا به صورت دوپهلو بهش میگه یه بازیگر میتونه واسه مدیربرنامه اش مشکل ساز بشه، او ازش میپرسه کی مثلا؟ تو کیو میخوای بگی؟ چینار میگه من فقط شک دارم مطمئن نیستم و از این روش استفاده کرد و قیمتو آورد پایین با جواب هر سوالی که میخواست. در نتیجه از ۵ میلیون به ۲ میلیون کم کرد و در آخر چینار میگه من هنوز چیز خاثی نمیدونم ولی قول میدم به محض اینکه مطمین شدم و چیزی فهمیدم بهت بگم، مدیر برنامه پینار حسابی جا میخوره و یا کلافگی میگه خداحافظ چینار. چینار به آژانس برمیگرده و به پریده و فریس و کراج میگه خب میخوام قیمت جدید را بهتون بگم فریس بیتابی میکنه و میگه بگو دیگه جونمون رسید به لبمون، چینار میگه ۲ میلیون، کراج جا میخوره و میگه چجوری یهو از ۵ اومد ۲؟ اون که یک قرونم نمیومد چینار قیافه میگیره و میگه بالاخره راه حل های خودمو دارم دیگه.

فریس میگه حالا ۲ میلیونو چیکار کنیم که پریده میگه خوب اونو من میدم همگی یکدفعه بهش نگاه میکنن که میگه خب پس انداز داشتم دست برادرم بهش میگم پس بهم بده، فریس میگه مثل اینکه خرج من خیلی بالاست چون پس اندازم ۱۵ هزارتا هم نمیشه، چنار میگه بله خرجت بالاست کسی که مسافرت میره آمریکا همینه دیگه فریس میگه اونو که ۱بار تو سال میرم. باریش به آدرس شاعر مورد علاقه دجله میره، شاعر اول بد خلقی میکرد ولی باریش باهاش راه میاد تا دلشو به دست بیاره شاعر به باریش میگه تو چی میخوای از من پسر؟ باریش بهش میگه شعر، او هم در جواب میگه آهان ازونایی هستی که شعر نوشتی آوردی من بخونم ببینم چجوریه آره؟ من از اینکارا نمیکنم که باریش میگه نه من دل به دختریو شکستم میخوام دلشو بدست بیارم شما هم شاعر مورد علاقه هستی، منم واسش نسخه اصلی یه کتابتونو گرفتم اومدم اینجا امضاء کنین. شاعر بهش میگه اینجوری شاید لبخند به لبش بیاد ولی لبخند واقعی تو قلبه که دیده نمیشه و به سمت داخل خانه میره و وقتی میاد بهش یه پوشه میده، باریش میگه این چیه؟

وقتی باز میکنه میبینه که دست نوشته ی شعرهایش است. ذوق میکنه و تشکر میکنه. مرال به دجله پیام میده که از باریش و بابات خبری نیست؟ دجله میگه نه توقعی ندارم ازشون ناراحت نیستم خیالت راحت. کراج تو اتاقش به پرونده دجله نگاه میکنه و آدرس خانه اش را برمیداره. کراج یه دسته گل نرگس میگیره و به سمت خانه دجله میره. دجله با امیر ساعت ۸ قرار داره که مرال بهش میگه من میرم حموم دوش بگیرم اومدم باید حاضر باشیا بدو. دجله در حال غذا خوردنه که میشنوه یه دفعه یکی در میزنه، دجله استرس میگیره و میگه نه خواهشا انقد زود نیومده باش که وقتی در را باز می کند با کراج روبرو میشه. دجله شوکه میشه که کراج میگه میتونم بیام تو؟ دجله به خودش میاد و راهنماییش میکنه. دجله میگه آدرسمو از کجا اوردی؟ کراج میگه پرونده ات تو آژانس که دجله متوجه میشه. کراج دیته گل بهش میده و میگه اومدم یه چیزی بگم بهت و تولدشو تبریک میگه، دجله خوشحال میشه و میگه یادت بود؟ کراج بهش نگاه میکنه و میگه آره یادم بود و بهش یه جعبه کادو میده.

دجله با باز کردنش یه پستونک میبینه و میگه نفهمیدم؟! کراج براش تعریف میکنه که ماله اولین تولدته، یادمه مادرت برات تولد گرفته بود و همه را هم دعوت کرده بود یادمه قشنگ، لباست صورتی بود یه تاج گل از گلهای بابونه رو سرت، من ازش واسه اخرین بار یه چیزی خواستم ازت که دجله میگه که این پستونک بود! کراج تایید میکنه و میخندن، کراج میگه من دیگه باید برم و خداحافظی میکنه. دجله شوکه شده میشینه که مرال میاد و میگه تو هنوز حاضر نیستی که! دجله بهش میگه مرال بابام اومده بود اینجا، مرال تعجب میکنه و میگه بابات؟ اینجا؟! کادو هم داد؟ بگو اگه داد همینجا سکته کنم؟! دجله میگه اومد تولمو تبریک گفت اینارم بهم داد، مرال با دیدن پستونک میگه پستونک داد؟ دجله بهش میگه که پستونک خودشه نگهش داشته بوده. دجله میره حاضر میشه و با امیر میره بیرون. باریش که ذوق داره با خوشحالی به سمت خانه دجله میره ولی وقتی میرسه مرال درو باز میکنه. باریش سراغ دجله را میگیره که مرال میگه چند دقیقه پیش رفت بیرون بهم نگفت کی میاد، باریش که تو ذوقش خورده میگه باشه این هدیه تولدشه اومد بده بگو از طرف منه.

بعد از رفتنش مرال با خودش غر میزنه و میگه اول قدرشو نمیدونه اذیتش میکنه بعد اینجوری میوفته دنبالش و با عصبانیت میگه همشون شبیه هم هستند. کراج به خانه میره و مایدا بهش میگه بهت افتخار میکنم حرف هایی که تو برنامه زدی خیلی خوب بود خیلی خوب گفتی که اگه بچه ای بدون پدر بزرگ بشه مقصر خود اون پدر است و به آغوش میکشتش. برن دراز کشیده و گریه میکنه به خاطر بهم خوردن رابطه اش با باریش و هرچی سدا دوستش زنگ میزنه جواب نمیده. ‌کراج قبل خوابیدن به ان گل بابونه ای که از همان تاج گل سر دجله تو یک سالگیش برداشته و خشک کرده بود خیره میشه و گریه میکنه. فریس در حال رفتن پیش نجات است که تو مسیر چینار و جولیده را میبینه که تو کافه نشستن و باهم حرف میزنن و میخندن و خوشحال میشه. دجله و امیر در حال راه رفتن هستن که دجله میگه چقدر اینجا قشنگه، امیر میگه اره منم اینجارو دوست دارم، خب تعریف کن گوش میدم چیشده؟ دجله میگه امیر نیومدیم که به درد و دل های من گوش کنی که امیر میگه این قرارو گذاشتیم تا تو حرف بزنی میشنوم. دجله میگه ببین امیر من خیلی سختی ها کشیدم خیلی ناراحت شدم خیلی گریه کردم به خاطر همین نمیتونم به کسی اعتماد کنم به خاطر همین از آدم ها فاصله میگیرم، امیر میخنده و میگه فکر کنم رک ترین چیزی بود که گفته بودی بهم تاحالا و میخندن…

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا