خلاصه داستان قسمت ۴۶ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۶ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۴۶ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۴۶ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۴۶ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

صفیه می بیند که ناجی گلبن را بغل کرده به خاطر همین زیرلب با نگرانی به خودش می گوید: «اون به گلبن دست زد! گلبن را بغل کرد! » بایرام از صفیه می پرسد که تو اون طبقه بالا چی بوده مگه؟ اینجی واسه این که صفیه خجالت نکشه به بایرام می گوید که یکسری از وسایل های من اونجا بود ولی صفیه به اینجی نگاه میکنه و بهش می گوید: «به چیزایی که به تو ربطی نداره دخالت نکن. » گلبن وقتی به هوش می آید، ناجی و اینجی اصرار می کنند که تا گلبن را به بیمارستان ببرند تا مطمئن بشن که حالش خوبه، گلبن و صفیه مخالفت میکنند چون نمی خواهند که کسی از رازشون و اون طبقه بالا چیزی بفهمند. گلبن پیش ناجی می رود و با لبخند ازش تشکر می کند که جونشو نجات داد.

هان و اسد تو شرکت در حال کار کردن هستند که یکدفعه حکمت کت و شلوار پوشیده وارد اتاق هان می شود و وقتی هان را اونجا میبیند جا می خورد و می گوید: «این کیه؟ این ادم تو اتاق من چیکار داره؟ زود بندازینش بیرون! » اسد شوکه شده بهشون نگاه می کند و هان که میدونه دوباره حکمت عقلشو از دست داده و به گذسته برگشته، کلافه می شود. او بهش چیزی نمیگه و باهاش مدارا می کند که همان لحظه اینجی به گوشی هان تماس میگیرد. هان که کلافه است و عصبیه گوشیشو به اسد میدهد تا جواب اینجی را بدهد. اینجی به اسد درباره آتش سوزی و وضعیت حال گلبن بهش می گوید. اسد که نگران شده سریعا موضوع را به هان می گوید. هان با شنیدن این خبر سریعا خودشو به خانه می رساند.
صفیه گلبن را مجبور می کند تا توی تمیز کردن خانه بهش کمک کند چون ناجی با کفش هایش وارد خانه شده و همه جا کثیف شده.
اینجی جلوی در ساختمان منتظر هان ایستاده که با دیدن ناجی باهم آشنا می شوند و بهم دست میدهد. همان موقع هان میاید و صحنه دست دادن آنها را بهم دیگه میبیند و با خشم و عصبانیت به ناجی نگاه می کند. وقتی ناجی میره هان خیلی جدی به اینجی میگوید که من از این مرد خوشم نمیاد و حس خوبی ندارم بهش نمیخوام باهاش هم کلام بشی و هیچ توضیح دیگه ای نمی دهد و به خانه میره.

هان وقتی میبینه صفیه دوباره از گلبن کار کشیده عصبانیتش بیشتر میشه و میگه یه روز هم که شده بزار تو حال خودش باشه. صفیه و گلبن به هان چیزی نمیگن که خود گلبن اونجارو آتیش زده. نریمان و اگه باهم قرار دارند ولی نریمان به خاطر اینکه قبلش رفته بوده امره را ببیند دیر میرسه و اگه از دستش ناراحت می شود ولی خودشو کنترل می کند تا بهش چیزی نگه. صفیه تو اتاقش در حال فکر کردن به ناجی هست که دوباره توهم مادرش را میزند. مادرش با عصبانیت بهش می گوید: «دیگه چه بلاهایی باید سرتون بیاد تا بفهمی باید دیگه بیخیالش بشی ها؟ همه ی این اتفاق ها تقصیر توئه بد شگون!»
هان به طرف اتاق گلبن می رود و ازش حالش را می پرسد. گلبن از هان ناراحت است به خاطر اینکه به اسد درباره شب ادراریش گفته به خاطر همین ازش گلگی می کند. هان وقتی متوجه می شود که صفیه به دروغ این حرف را زده ساکت می ماند و چیزی بهش نمیگه و کبریتی که از واحد بالا پیدا کرده بود را روی میزش می گذارد و احساس تاسف می کند. گلبن گریه می کند و بهش می گوید: «من میدونم که دیگه با اسد نمیتونم باشم.. » و وقتی هان میره، عکس خودش را با اسد که درست کرده بود پاره می کند…

هان می فهمد که ناجی همش پشت پنجره است و به خانه آنها نگاه می کند و با عصبانیت به صفیه می گوید: « چرا این مرده همش داره خونه مارو میبینه و زیر نظر داره؟ » صفیه به شدت ترسیده و بهش می گوید: «اصلا به ما چه! نه بابا اینجوریام دیگه نیست! » هان پرده را می کشد و به همان عکس صفیه و ناجی که از دست صفیه افتاده بود تو راهرو خیره می شود و از خانه بیرون می رود. شب هنگام هان به خانه ناجی می رود و همان عکس را در اتاق او هم می بیند…
شب یواشکی ممدوح از خانه بیرون می رود . مسافری سوار می کند که وقتی ممدوح از آینه ماشین او را میبیند، میبیند که اینجیه که داره با دلخوری بهش نگاه می کند. ممدوح از دیدن اینجی جا می خورد…
گلبن ناجی را به خاطرش می آورد که مثل قهرمان ها او را در آغوشش کشیده بود و از اتش نجاتش داده بود. گلبن لبخند به لبش میاد و جلوی پنجره می رود و به اتاق ناجی خیره می شود. گلبن تصویر پرنده ی روی پنجره را میبیند و با ذوق به خودش می گوید: «یعنی الان داره بهم پیام میده؟ نکنه عاشقم شده؟ » صفیه از پشت سرش با  عصبانیت صدایش میزند!
هان شب پیش ناجی می رود و با عصبانیت یقه اش را می گیرد و بهش عکس را نشان می دهد و بهش میگه: «تو کی هستی؟! »

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا