خلاصه داستان قسمت ۶۷ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶۷ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۶۷ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۶۷ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۶۷ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

اینجی اشک می ریزد و به حلقه ی توی دستش خیره می شود. اسرا جلو می رود و می گوید: «اینجی تو تردید داری؟ » اینجی سکوت می کند. همان موقع هان به همراه اسد از راه می رسند. ممدوح رو به او می گوید: «اصرار کردنت فایده ای نداره! اینجی تصمیمش رو گرفته. » اینجی با تعجب از خانه بیرون می آید و چشم از هان برنمیدارد. او با دیدن کبودی های روی صورت هان، دلش می سوزد… هان می گوید: «بدون این که حرفی بزنیم میخوای بری اینجی؟ » اینجی از ممدوح و اسرا می خواهد تنهایشان بگذارند. هان می گوید: «فقط جواب یه سوال رو میخوام بدونم. چرا با من ازدواج کردی؟ » اینجی بغض می کند و حلقه ای که توی دستش را نشان می دهد و می گوید: «واسه اینکه به خودم بگم دیگه نترس اینجی. این مرد رو میتونی دوست داشته باشی. اون قرار نیست ناراحتت کنه. تو چشمات نگاه میکنه و میفهمه تو چی میخوای… » هان می گوید: «اذیت میشدیم اما با هم از پسش برمیومدیم اینجی. میتونستیم پشت سر بذاریمش. نباید تو مثل ترسوها فرار کنی! »

اینجی با عصبانیت می گوید: «ترسوی واقعی تو هستی! از اول بهم دروغ گفتی! نگفتی چی روبرومونه! واسه این که میترسیدی نه بشنوی همه چیزو پنهون کردی. » هان با عصبانیت می گوید: «حداقل شجاعت به خرج میدادی و جلو روم میگفتی منو نمیخوای! » اینجی می گوید: «اونی که میخوام تو نیستی. اون خونه ست. » هان سکوت می کند و بعد می گوید: «همونجور باشه که میخوای… بریم پیش یه وکیل هر کاری لازمه انجام بشه… » و می رود. ناجی دخترش را به کتابفروشی ای می برد که قبلا با صیفه آنجا می رفتند. او به حلقه ای که در نوجوانی به صفیه نشان داده بود و گفته بود که این حلقه از او محافظت خواهد کرد خیره می شود و لبخند میزند. ناجی تمام روزش را با تومریس می گذراند و او را خوشحال می کند. آخر وقت گلرو می آید که دخترش را ببرد. ناجی قبل از رفتن به تومریس می گوید: «ازت میخوام تومریس همیشه منو مثل امروز به یاد بیاره. دیگه اینجا نیاین…» گلرو گریه می کند و او را در آغوش گرفته و خداحافظی می کند… صفیه برای خوشحال کردن هان، کوفته درست کرده و آب گازدار هم سر میز گذاشته تا مثل بچگی ها با هم آب گازدار بنوشند. اما هان شب را بین زباله ها می چرخد و مانکنی پلاستیکی با کلاه کیسی به شکل موی اینجی و لباس های او را کنار خودش می نشاند.

اینجی به حلقه ی توی دستش خیره می شود و به اسرا می گوید: «وقتی ازدواج کردیم نمیتونستم دستم کنم و حالا نمیتونم درش بیارم. » اسرا می گوید: «اینجی اگه کوچکترین تردیدی تو سرته میتونی بیخیال طلاق شی. » اینجی می گوید: «تو سرم همه چیز واضحه. اما قلبم نه. » صفیه دم پنجره منتظر آمدن هان است اما ناگهان چشمش به ناجی می افتد که وارد آپارتمان شده و فورا به سمت راهرو می رود و می بیند که او پاکتی برایش گذاشته. صفیه پاکت را برمیدارد و در اتاقش ان را باز می کند و همان انگشتری را می بیند که سالها پیش ناجی نشانش داده بود…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا