خلاصه داستان قسمت ۹۹ سریال ترکی ستاره شمالی + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۹۹ سریال ترکی ستاره شمالی را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ستاره شمالی روایتی از زندگی دختری تنها به نام ستاره را در یکی از روستاهای شهر اُردو، به تصویر کشیده است.این سریال محصول کشور ترکیه و در ژانر عاشقانه و خانوادگی می‌باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز: ایسمیل دمیرجی، اسلیهان گونر، گیزیم گونش، نیلسو برفین اکتس , اسلیهان کاپانساهین.

قسمت ۹۹ سریال ترکی ستاره شمالی
قسمت ۹۹ سریال ترکی ستاره شمالی

قسمت ۹۹ سریال ترکی ستاره شمالی

ناهیده در اینترنت مطالبی درباره بچه داری می خواند.او با سفر درباره تربیت بچه بحث می کنند.ناهیده عقیده دارد که دیگر دوران مادر و مادر بزرگ ها سر رسیده و باید مطابق با دوره جدید و نظر متخصص ها پیش رفت.
نظر صفر این است که به عقاید و نظر گذشتگان و تجربیات آنها باید گوش کنند.ناهیده می گوید که پرورش بچه یک هنر و علم است و باید هر روز چیزهای جدیدی را یاد بگیرند.
ناهیده یک تخم شترمرغ به صفر می دهد و می گوید که بهترین پدر، پدری است که بچه اش را در برابر سختی ها محافظت کند و صفر باید با محبت و توجه از این تخم شتر مرغ مراقبت کند و فکر کند که از گوشت و خون خود اوست که مبادا بشکند یا ترک بردارد یا سرما زده شود و او را ببرد و با خانه آشنا کند. صفر آن را به آشپزخانه می برد و با او حرف می زند و اسمش را “تایفا” می گذارد.کوزی آنجا می آید و صفر او را به پسرش معرفی می کند.کوزی تعجب می کند و صفر می گوید که ناهیده آنها را داده تا با آن تمرین پدر شدن بکند.

کوزی می گوید که او هم یک پاموک دارد که باید از او مراقبت کند. او شیر با طعم توت فرنگی می خواهد و به صفر می گوید که با هم برای خریدن آن بروند.صفر قبول نمی کند و می گوید که باید در خانه مراقب تایفا باشد‌، اما کوزی اصرار می کند و به او می گوید که تایفا را در یک جای خوب بگذارد.صفر آن را روی میز می گذارد و می روند.
ییلدیز پاموک را می خواباند و می خواهد برود که او از خواب بیدار می شود و مادرش را صدا می کند.ییلدیز او را ارام می کند و می گوید که فردا او را پیش مادرش می برد که او را ببیند.پاموک به او می گوید که او مادر بودن را بلد نیست و باید یادش بدهد.اول باید موهایش را نوازش کند و بعد لالایی بخواند.ییلدیز او را بغل کرده و برایش آوازی می خواند تا پاموک خوابش ببرد.
بویراز به آشپزخانه می رود و گرسنه است و در یخچال غذایی پیدا نمی کند.او تخم شترمرغ را می بیند و با خوشحالی آن را در تابه می شکند و مَشغول خوردن می شود.صفر و کوزی از راه می رسند و او را دیده و آنها هم شروع به خوردن می کنند و بویراز از خوشمزگی آن تعریف می کنند.بویراز می گوید که‌ آن تخم شترمرغ است و ناگهان غذا در گلوی صفر گیر می کند.کوزی هم لقمه را نمی خورد.صفر عصبانی می شود و کوزی به بویراز اخطار می دهد که فرار کند.

صفر او را دنبال می کند و قصد زدن او را دارد.ییلدیز از سرو صدای آنها می آید و می گوید که بچه را به زور خوابانده است.صفر فکر می کند که بابای بدی است که بچه اش را خورده است.او فکر می کند که به ناهیده چه باید بگوید؟ کوزی می گوید که یک تخم شتر مرغ دیگر بخرد و ناهیده متوجه نمی شود.
کوزی شیر با طعم توت فرنگی را به ییلدیز می دهد و او خودش آن را می خورد.کوزی می فهمد که شیر را برای خودش می خواسته.در این موقع بر اثر سرو صدای آنها ،‌پاموک از خواب بیدار می شود و می ترسد.پاموک‌ زیر لحاف می رود.کوزی و ییلدیز با روشن کردن چراغ قوه زیر لحاف او می روند.

کوزی زیر تاریکی لحاف می گوید که ستاره کوزی هم آنجاست و دستش را روی گونه ییلدیز می گذارد و به پاموک می گوید که به لطف او به آرزویش رسید.پاموک از آنها می خواهد که برایش با هم آهنگی بخوانند. آنها با هم یک آهنگ‌ می خوانند.
صفر یک تخم شترمرغ خریده و دستش گرفته.موقع خوابیدن کنار ناهیده، او را بغل می کند و باز تخم مرغ می شکند.ناهیده ناراحت می شود.صفر مضطرب می شود و احساس می کند که او پدر خوبی نمی شود. ناهیده می گوید که نه ماه وقت هست و یاد می گیرد.
ییلدیز و کوزی در دو طرف پاموک می خوابند.

صبح ییلدیز بیدار شده و با دیدن صحنه خواب کوزی و پاموک در کنار هم،با خودش فکر می کند که یعنی روزی می شودکه او چشمانش را باز کند و این صحنه را ببیند؟ او امیدوار است که این اتفاق بیفتد.
پاموک بیدار شده و می گوید که ییلدیز قول داده تا او را پیش مادرش ببرد.او می گوید که خواب مادرش را دیده که با هم روی ستاره کوزی هستند و ییلدیز و کوزی و بچه آنها را نگاه می کنند.کوزی از شنیدن این خواب بلند می شود و می گوید که خوابش ، همانطور اتفاق می افتد.او با ییلدیز عروسی می کند و بچه دار می شوند.او پاموک را می بوسد و بعد بطرف ییلدیز می رود که او را ببوسد و می گوید که او حسودیش نشود.ییلدیز اجازه نمی دهد و به پاموک می گوید که کوزی او را عصبی می کند.
موقع صبحانه خوردن،‌صفر مشغول رسیدگی به تایفا است و آن را بغلش نگه داشته و یک طرف انرا هم نقاشی کرده و چهره کشیده است.بویراز سربسر صفر می گذارد و با شوخی ها و متلک گویی ها عصبی اش می کند.پاموک از صفر خواهش می کند که تایفا را بغل و نوازش کند.ناهیده با اشاره چشم و ابرو به صفر ،‌می فهماند که قبول نکند.صفر به اصرار پاموک توجه نمی کند و می گوید که او هنوز کوچک است.

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی ستاره شمالی

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا