خلاصه داستان قسمت بیست و دوم سریال شرم

در این مطلب از سایت حدولیاب خلاصه داستان قسمت بیست و دوم سریال شرم را می خوانید: این سریال یک ملودرام اجتماعی است که بخش زیادی از آن معمایی بوده و کم کم داستان آن بازگشایی می‌شود و برای پخش از شبکه سه سیما در فصل پاییز آماده می‌شود.

قسمت بیست و دوم سریال شرم

پوران ناراحت در خانه نشسته است و به قاب عکس های خانوادگی روی دیوار نگاه می‌کند، پوران به خانه منصوره خانم می‌رود تا با حسام صحبت کند که حسام عصبی می‌شود و اول قصد دارد او را بیرون کند اما وقتی اصرار های مادرش را می‌بیند بیرون می‌آید همه چیز را می‌گوید که باعث بد شدن حال مادرش می‌شود. حسام به پوران ‌می‌گوید که تاوان کار هایش را باید بدهد و از او نمی‌گذرد.
پوران از خانه خارج می‌شود و سوار تاکسی می‌شود، حالش زیاد خوب نیست…
حسام به کلانتری می‌رود تا با جناب سروان صحبت کند.
مادر حسام در خانه نشسته است که ناگهان صدای شکستن شیشه می‌آید و او جا می‌خورد.
لعیا به حسام زنگ می‌زند و با داد و بیداد از او می‌خواهد که به شرکت برود و به او کمک کند اما حسام حال بدش را بهانه می‌کند و با تحویل دادن گوشی اش به کلانتری می‌رود تا پوران را لو دهد.
یکی از ماموران پرونده قتل صابر به خانه پوران رفته است و می‌گوید حکم بازرسی خانه را دارد و با رفتن به داخل نوارهای صدای ضبط شده آقا صابر را پیدا می‌کند…
حسام به شرکت می‌رود که اهالی شرکت جشن تولد گرفته اند و بعد از سر زدن به آن جا به سمت لعیا می‌رود و می‌گوید هرچه سریعتر باید این رابطه را تموم کنند و آن ها دیگر قرار نیست باهم ازدواج کنند که لعیا جا می‌خورد و شوکه شده فقط به مسیر رفتن او نگاه می‌کند.
ماموری که مدارک و وسایل آقا صابر را پیدا کرده است به پوران می‌گوید حاضر شود و به کلانتری برود لعیا عصبانی به خانه می‌رود تا سر از ماجرای بین مادرش و حسام در بیاورد که با بردن مادرش توسط مامورها رو به رو می‌شود.
بهزاد و عزیزآقا به آن جا رفته اند که با دیدن مامور ها جلو نمی‌روند و تنها از دور نگاه می‌کنند.
حسام با حال خراب به خانه برمی‌گردد و سرش را درون حوض فرو می‌کند تا آرام شود، مادرش در آشپزخانه در حال درست کردن شیرینی است که با دیدن حال بد پسرش آشفته می‌شود.
منوچهر، بهزاد و لعیا به کلانتری می‌روند، لعیا اصرار می‌کند که مادرش بی گناه است اما جناب سروان می‌گوید که مادرش به ذکر جزئیات به همه چیز اعتراف کرده است.
آن ها به خانه برمی‌گردند، لعیا گریه و بی‌تابی می‌کند.
حال حسام و منصوره خانم نیز از وضعیت پیش آمده خوب نیست و فکر می‌کنند که تمام این مدت پوران آن ها را گول زده است و قصد خریدن آن ها را داشته است.
بهزاد به سراغ مختاری رفته است که مختاری می‌گوید کنکاش کردن او در گذشته ممکن است برای او و پدرش نیز بد شود…

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا