خلاصه داستان قسمت ۲۱۰ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۱۰ سریال ترکی روزگاری در چکوروا را می توانید مطالعه کنید. این مجموعه با نام ” زمانی در چوکوروا ” نیز در ایران و با نام های Tierra amarga, Once Upon a Time in Cukurova در ترکیه شناخته می شود. ژانر این سریال درام رمانتیک است و کارگردانان این سریال Murat Saracoglu و Faruk Teber می باشند.
خلاصه داستان سریال روزگاری در چکوروا
داستان این سریال به این شکل است که در حدود سال های ۱۹۷۰ میلادی در استانبول دو جوون که خودشون رو برای ازدواج حاضر میکردن با اتفاقی مواجه میشن که اصلا انتظارش رو نداشتن. ییلماز بخاطر زلیخا دست به قتل میزنه و مجبور به فرار میشه و زلیخا هم اونو تنها نمیذاره. دست تقدیر این دو رو به چوکوروا میکشونه. این دو جوون که با وجود تمام مشکلات مصمم بودن همچنان عاشق هم باشن ولی بعد از آشنایی با خانواده ی یامان که ارباب چوکوروا و صاحب مزارعی که ییلماز و زلیخا در اون کار میکردن بودن، همه چیز تا ابد عوض میشه.
این داستان داستان زندگی ییلمازی است که بخاطر عشقش قاتل شدن رو به جون میخره و داستان زلیخایی که بخاطر عشقش خودش رو مجبور به ازدواجی میکنه که نمیخواد و از طرفی داستان مادر ارباب “هونکار یامان” که برای حفظ گذشته ی پر زرق و برق و همچینین تنها پسرش میجنگه و اربابی که چنان عاشق زلیخا میشه که حتی حاضره برای بدست آوردن عشقش اونو اسیر کنه….
قسمت ۲۱۰ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
مراسم ختم زلیش برگزار می شود و هولیا و دمیر و زلیخا نیز شرکت می کنند. آنها برای زندگی سخت زلیش و همچنین آینده اوزوم ناراحت هستند. از طرف دمیر، در منطقه چادر نشین، غذا درست میکنند و بین همه پخش میکنند. شب دمیر یک قرار شام خانوادگی با خانواده افرادی که با آنها قرارداد کاری بسته است دارد. زلیخا در اتاق عدنان است و میگوید که عدنان تب دارد و نگران اوست. دمیر میگوید که او مشکل جدی ندارد و بقیه پیش عدنان و مراقب او هستند و از زلیخا میخواهد که زودتر حاضر بشود تا به کلوپ شهر بروند. زلیخا عصبی است و قبول نمیکند و میخواهد پیش عدنان بماند. هولیا، یکی از دوستان بهیجه که او در این مدت در مورد تکین با او تلفنی صحبت میکرد، از استانبول به آدانا آمده و به خانه ایلماز می آید. ایلماز و مژگان و بهیجه از او استقبال میکنند . ایلماز از هولیا میخواهد که به اتاق مهمان برود، اما هولیا میگوید که به خانه یکی از اقوامشان می رود و فقط برای سر زدن آمده است.