خلاصه داستان قسمت ۲۲۷ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۲۷ سریال ترکی روزگاری در چکوروا را می توانید مطالعه کنید. این مجموعه با نام ” زمانی در چوکوروا ” نیز در ایران و با نام های Tierra amarga, Once Upon a Time in Cukurova در ترکیه شناخته می شود. ژانر این سریال درام رمانتیک است و کارگردانان این سریال Murat Saracoglu و Faruk Teber می باشند.
خلاصه داستان سریال روزگاری در چکوروا
داستان این سریال به این شکل است که در حدود سال های ۱۹۷۰ میلادی در استانبول دو جوون که خودشون رو برای ازدواج حاضر میکردن با اتفاقی مواجه میشن که اصلا انتظارش رو نداشتن. ییلماز بخاطر زلیخا دست به قتل میزنه و مجبور به فرار میشه و زلیخا هم اونو تنها نمیذاره. دست تقدیر این دو رو به چوکوروا میکشونه. این دو جوون که با وجود تمام مشکلات مصمم بودن همچنان عاشق هم باشن ولی بعد از آشنایی با خانواده ی یامان که ارباب چوکوروا و صاحب مزارعی که ییلماز و زلیخا در اون کار میکردن بودن، همه چیز تا ابد عوض میشه.
این داستان داستان زندگی ییلمازی است که بخاطر عشقش قاتل شدن رو به جون میخره و داستان زلیخایی که بخاطر عشقش خودش رو مجبور به ازدواجی میکنه که نمیخواد و از طرفی داستان مادر ارباب “هونکار یامان” که برای حفظ گذشته ی پر زرق و برق و همچینین تنها پسرش میجنگه و اربابی که چنان عاشق زلیخا میشه که حتی حاضره برای بدست آوردن عشقش اونو اسیر کنه….
قسمت ۲۲۷ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
مژگان از اینکه از دمیر در مورد فیلم واکنشی ندیده است مشکوک شده و با شرکت دمیر تماس میگیرد و از دمیر در مورد رسیدن یک بسته حاوی فیلم سوال میکند. منشی میگوید که فیلم رسیده است اما هنوز دستگاه پخش فیلم که سفارش داده اند نرسیده است. مژگان تماس را قطع میکند. دمیر در روزنامه میخواند که قاتل جنگاور در زندان به قتل رسیده است . او مشکوک می شود و تصمیم میگیرد پیش دادستان برود تا موضوع را پیگیری کند. وقتی او پیش ژولیده می رود، ایلماز را نیز آنجا میبیند که او هم برای رسیدگی پرونده جنگاور آمده است. ژولیده به آنها میگوید که به این پرونده رسیدگی خواهد کرد و به آنها هشدار میدهد که خودشان سرخود اقدامی نکنند، وگرنه او پرونده را مختومه اعلام خواهد کرد. خانمهای انجمن خیریه در کلوپ شهر دور هم جمع شده اند. زلیخا نیز آنجاست. کمی بعد مژگان می آید و از اینکه آنها او را برای انجمن خبر نمیکنند تا او نیز حضور داشته باشد گله میکند. سپس با طعنه به زلیخا میگوید که آنها باید برنامه هایی برای دختران داشته باشند تا تحصیل کنند و مانند افراد بیکار و بی سواد در خانه نباشند. زلیخا از حرف آن حرصش میگیرد. هولیا میگوید که آنها خودشان بورسیه های تحصیلی برای دختران در نظر گرفته اند و سالهاست که چنین برنامه ای دارند و مژگان از آنها بی خبر است.
شرمین دم خانه ای که هولیا به او داده است می رود تا اجاره بگیرد، اما مستاجر میگوید که پول ندارد و با شرمین بحث میکند. شرمین با عصبانیت به خانه می رود. بهیجه به خانه شرمین می رود و شرمین از اینکه مستاجر به او پول نمیدهد گلایه میکند. بهیجه پیشنهاد میدهد که سراغ هولیا برود و از او بخواهد که مشکل را با مستاجر حل کند.
هنگامی که بهیجه از خانه شرمین بیرون می آید، ناجیه آنها را از دور میبیند و متوجه می شود که آنها با یکدیگر دوست هستند ولی در ظاهر خودشان را دشمن نشان میدهند تا کسی به آنها شک نکند. او عصبی می شود و تصمیم میگیرد موضوع را به هولیا بگوید تا حواسش به شرمین باشد.
ثانیه از فادیک و گولتن میخواهد که خانه را تمیز کنند تا برای خواستگاری شب آماده شود. هولیا به ثانیه میگوید که مراسم خواستگاری باید داخل امارت باشد و احتیاجی به آماده کردن خانه غفور نیست. ثانیه از هولیا تشکر میکند.
عبدی، یکی از کارگران خانه که از فادیک خوشش می آید، پیش او آمده و میگوید که انشالله نوبت او نیز می شود. فادیک عصبی شده و از عبدی میخواهد برود. او گریه میکند و به گولتن میگوید که علاقه ای به عبدی ندارد. گولتن او را دلداری داده و میگوید که صاحب قلب او نیز روزی پیدا می شود. دستگاه پخش فیلم و دوربین دمیر دم خانه می رسد. هولیا دمیر را صدا می زند تا با هم فیلم را ببینند. آنها به اتاق کار دمیر می روند. در این حین شرمین به آنجا می رود تا با هولیا بابت مستاجر صحبت کند. شرمین و زلیخا در سالن نشسته و مشغول صحبت هستند. کمی بعد ناجیه به آنجا می آید و از دیدن شرمین عصبانی می شود و آنها مشغول بحث با یکدیگر می شوند.
ناحیه به زلیخا میگوید که شرمین برای آنها نقش بازی کرده و با بهیجه ارتباط صمیمی دارد. زلیخا سعی دارد آنها را آرام کند.
دمیر دستگاه پخش فیلم را روشن کرده و نوار فیلم مژگان را به هوای فیلم ورزشی داخل آن میگذارد و روشن میکند.داخل فیلم، خانه ایلماز پخش می شود که بهیجه و مژگان نشسته اند. دمیر و هولیا متعجب می شوند و تصور میکنند که مژگان این فیلم را فرستاده است تا آنها را حرص بدهد و بفهماند که کنار آنها هستند. هولیا از دمیر میخواهد که فیلم را قطع کند. همان لحظه، فیلم صحنه باغ و دیدار ایلماز و زلیخا را نشان میدهد، که زلیخا گریه میکند و ایلماز اشکهای او را پاک میکند و او را بغل کرده است. دمیر و هولیا شوکه می شوند.