خلاصه داستان قسمت ۴۰ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۰ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل پنجم این سریال پر طرفدار از شبکه جم سریز در ساعت ۱۱ و از شبکه جم تیوی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعهای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای چون ادا اجه ، شوال سام ، طلعت بولوت ، نسرین جواد زاده و… این روزها از شبکه جم سریز و جم تی وی در حال پخش است.
قسمت ۴۰ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
کومرو با شنیدن خبر ازدواج چاتای با اندر حسابی شوکه میشه و از گفتن حرفش که خبر بارداریش بوده منصرف میشه و با کلافگی آنجا را ترک می کنه. چاتای از اینکه کومرو حرفش را کامل نزده بود کنجکاو میشه که چی میخواسته بگه و نظر اندر را میپرسه! اندر بهش میگه حتما ازدواج دوعان و ییلدیز خیلی روش فشار آورده نتونسته با ازدواج آنها کنار بیاد به خاطر همین اومده بهت گفته که با هم ازدواج کنیم، چاتایی تو فکر فرو میره و میگه آره این هم میتونه باشه حالا هر چی هم که هست الان مشکل ما کومرو نیست از این به بعد باید همه اونایی که بهمون ضربه زدن تاوان کاراشونو بدن. جانر وقتی به رستوران عمر میره به امیر خبر نامزد شدن اندر و چاتای را میده. امیر از شنیدن این خبر حسابی شوکه میشه و کلافه میشه. جانر میگه ایندفعه واقعاً دارن میان خانه را تعمیر کنند امیر میگه اشکالی نداره و یه مدتی با عمر هم خانه میشون.
در خانه دوعان آیسل وقتی سطل آشغال ها را میخواد خالی کنه بیبی چک میبینه و حسابی شوکه میشه و تنها فکرش میره سمت ییلدیز و با خوشحالی این موضوع را با اسما درمیان میزاره و بهش میگه به آرزومون رسیدیم ییلدیز حاملهست اسما با شنیدن این خبر حسابی خوشحال می شه و ذوق می کنه. کومرو با مریچ بیرون قرار میزاره و بهش میگه امروز رفتم خانه چاتای اما متوجه شدم که با اندر نامزد کرده مریچ حسابی شوکه میشه و ازش دلیل رفتنش را میپرسه که کومرو بهش میگه من حامله ام اما با شنیدن خبر نامزدیشان منصرف شدم و چیزی بهش نگفتم مریچ بهش میگه که کار اشتباهی کردی و این بچه، بچه چاتایی هم هست باید از این موضوع خبردار بشه سپس با کومرو به سمت مطب دکتر میرن تا مطمئن بشن از این موضوع. دکتر جواب مثبت را با قاطعیت به کومرو میگه سپس از طریق سونوگرافی بچه را به کومرو نشون میده تا مطمئن بشه، او حسابی حالش بد میشه و از مطب بیرون میاد. اندر به چاتای میگه که من با اکین دوست شدم و رابطمون خوبه میتونیم ازش استفاده کنیم تا سرمایه شرکت را افزایش بدهیم سپس به جانر زنگ میزنه و بهش میگه که اکین را به خانه چاتای بیاره.
وقتی اکین به اونجا میره اندر بهش میگه به خاطر کار و یه قرارداد ازدواج صوری با هم کردیم و ازش میخواد تا برای انتقام گرفتن از دوعان بهش کمک کنه و سرمایه به شرکت تزریق کنه، اکین با اینکه از این کارها سر در نمیاره و موافق نبوده اما موافقت خودش را اعلام می کنه. سپس اندر به ییلدیز زنگ میزنه تا برای شام با دوعان برن بیرون، او نیز از خدا خواسته و برای خوب شدن رابطه اش با اندر سریع قبول میکنه. کومرو به مریچ میگه من برای نگه داشتن این بچه دو دلم نمیدونم چه کار کنم، مریچ ازش می خواد تا تصمیم قطعیشو بگیره. دوعان وقتی به خانه میره پیش کومرو حالشو می پرسه که کومرو با کنایه باهاش حرف میزنه و میگه من خوبم شما بهتره به ییلدیز رسیدگی کنین. امیر به خانه اکین میره، آنجا اکین بهش میگه اون مرده روبهرویی را میبینی؟ چند وقت پیش دیدم که داره به یه سگ لگد میزنه خیلی اعصابم خورد شد و باهاش به مشکل خوردم امیر پیشنهاد میده که به پلیس شکایت کنند اما اکین میگه لازم نیست عدالت الهی اونو به سزای اعمالش میرساند.
شب وقتی ییلدبز با دوعان سر قرار با اندر میرن، اندر بهشون خبر میده که من نامزد کردم آن ها حسابی جا می خورند و ازش می پرسند که با کی؟ چند دقیقه بعد چاتای وارد رستوران میشه و اندر او را به عنوان نامزدش معرفی میکند آنها حسابی شوکه شدن و ییلدیز حسابی عصبانی و حرص میخوره که دوعان به ییلدیز میگه من کاملاً میدونم که دلیل نامزد شدنشان چیه اونا مشکلشون با منه! وقتی به خانه بر می گردند دوعان پیش کومرو میره و بهش میگه فهمیدم دلیل این پریشونی و حال خرابت چیه! فهمیدم که چاتای با اندر نامزد کرده و او را دلداری میده و به خاطر این حسش نسبت به چاتای سرزنشش می کنم کومرو حسابی حالش گرفته است و اصلا حال و حوصله صحبت با هیچ کسیو نداره و از پدرش میخواد که او را تنها بزاره. فردای آنروز امیر متوجه میشه که تعداد زیادی پلیس در کوچه تجمع کردند وقتی ازشون میپرسه که ماجرا چیه متوجه می شه که همان مردی که اکین ازش گفته بود متنفره با چاقو به قتل رسیده امیر حسابی جا میخوره و به خودش میگه نکنه کار اکین باشه! و با ترس و دلهره پیش اکین برمیگرده و ازش میپرسه؟ اکین میگه حقش بود.
ییلدیز وقتی به شرکت میره متوجه میشه که اندر اتاق او را عوض کرده و به اتاقی کوچیک و نزدیک سرویس بهداشتی منتقل کرده و حسابی عصبانی میشه و به اتاق اندر میره و با او دعوا می کنه. اندر بهش میگه تو برای این که حرص منو در بیاری با دوعان رفتی از قصد ازدواج کردی، او میگه من که اینو چند بار بهت گفتم من میدونستم که رابطه شما دوتا الکیه و هیچ واقعیتی این وسط نبوده و تو هم میدونی که دلیل این کار من چی بوده پس این حرفا چیه؟ اما اندر قبول نمیکنه و دعوای آنها شدت میگیره. سادایی و چتین به دوعان و چاتای خبر میدهند که اندر با ییلدیز دعواشون شده و صداشون توی شرکت پیچیده آنها به اتاق اندر میروند و دوعان ییلدیز را از اتاق بیرون میبرد امیر پیش جانر میره و بهش میگه که حس می کنه کار قتل زیر سر اکین هستش جانر میخنده و میگه توهمی شدی همچین چیزی امکان نداره!….