خلاصه داستان قسمت ۲ سریال نیکان از شبکه سه سیما + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲ سریال نیکان را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. سریال نیکان ملودرامی اجتماعی در ۳۰ قسمت به کارگردانی علی سراهنگ و تهیهکنندگی کامران مجیدی محصول جدید مرکز سیمافیلم است که از ۱۲ خرداد ماه پخش خودش را از شبکه سه سیما آغاز کرده است. این سریال هر شب ساعت ۲۰:۳۰ بروی آنتن شبکه سه می رود و تکرار آن ۰۰:۰۰ بامداد، ۰۹:۳۰ صبح و ۱۴:۱۰ ظهر می باشد.
خلاصه داستان قسمت ۲ سریال نیکان
مهتاب وقتی میبینه سیما قسم نمیخوره به قرآن تو فکر فرو میره و سند نمیزاره تا بیرون بیاد. جهان با وثیقه ازاد میشه و تو ماشین به مهتاب میگه که پیگیر این مسئله نشه و کاری به این کارها نداشته باشه مهتاب باهاش بحث میکنه و میگه میفهمی چی داری میگی؟ از من چی میخوای؟ جهان میگه آره همینجوری شرکت رو هواست! مهتاب میگه معلوم نیست چند نفر به خاطر این مکمل ها تو بیمارستانن جونشون در خطره بعد تو به فکر اعتبارتی! جهان میگه آره چون از اعتبار پول درمیاد و پلمپ شرکت یعنی بی اعتباری! در ضمن کسی نمرده که تهش حالشون بد میشه، مهتاب میگه یه داماد دیشب تو مراسم عروسیش حالش بد شده اگه به دادش نمیرسیدم الان مرده بود! جهان میگه حالا که نمرده مرده؟! و به راهشون ادامه میدن. مهتاب به بیپارستان میره و بعد از معالجه ستار بیمار دیشب به خانواده اش میگه خدارشکر حالش خوبه و نجات پیدا کرده همسر ستار و مادرش خوشحال میشن که مهتاب میگه ولی نصف بدنش فلج شده و نصف دیگه حرکت میکنه با دامنه ۱/۵. انها شوکه میشن و شروع به گریه کردن میکنن مهتاب با حالی داغون از اونجا میره. جهان به شرکت میره تا به اوضاع رسیدگی کنه.
تو اداره پلیس از سیما بازجویی میکنن و او بهشون میگه که شوهرم مثل همیشه رفته یه سفر کاری قبل از رفتنش یه تلفن بهش شد که خیلی ریخت بهم ازش پرسیدم کی بود؟ چیزی شده؟ گفت نه نگران نباش. روز بعدش بهم زنگ زد گفت که یکسری مدارک برم از تو شرکت خارج کنم بعد برم داروهایی که به داروخانه ها داده بودیمو مرجوع کنم هرچی پرسیدم چیشده گفت من درستش میکنم! سرگرد میپرسه چرا از اول اینو نگفتی! اگه گفته بودی اوضاع بهتر بود سیما میگه ترسیدم از طرفی داروها پخش شده بود از طرفی منو اورده بودین اینجا! سرگرد بهش میگه این حرفارو باور نمیکنم. جهان وقتی به خانه برمیگرده با مهتاب دعوا میکنه و میگه باریکلا واقعا آفرین! مگه نگفتم به پلیس چیزی نگو! مهتاب میگه فکر کردی من سودو به هرچیزی ترجیح میدم؟ نخیر! جون ادما تو خطره میفهمی! جهان میگه نه تنها سند نزاشتی که سیما بیاد بیرون تازه با این کارت هم کار منو به خطر انداختی هم کاری کردی حالا حالاها سیما اون تو بمونه! نیکان حرف های آنها را میشنوه و جا میخوره سپس میره کیان را برمیداره و شب به طرف خانه مادربزرگش راهی میشن. نیکان به اونا نمیگه که مادرشو دستگیر کردن.
مامان پری ازش میپرسه سیما کجاست؟ نیکان میگه یه کار فوری واسش پیش اومد رفت خارج از کشور او جا میخوره و میگه ناراحت شدم که نیومد یه سر بزنه قبل از رفتنش. دایی نیکان میفهمه او یه چیزیش هست تو حیاط پیشش میره و ازش میپرسه که چیشده او ماجرارو واسش تعریف میکنه داییش ناراحت میشه و میگه چرا به اون خبر نداده نیکان میگه زنگ زدم خاموش بود گوشیتون فکر کردم سفری بعد من فکر میکردم که مامان آزاد میشه به کارها رسیدگی میکنه نمیدونستم ولش نمیکنن! او سراغ پدرش مسعودو میگیره که نیکان میگه هرچی زنگ میزنم خاموشه! داییش میگه نگزان نباش فردا میرم سراغ دوستم که تو دادگستریه ببینم کاری میشه کرد یا نه. یه شماره ناشناس به نیکان زنگ میزنه که میبینه پدرشه او خوشحال میشه اما سریع قطع میشه. فردای ان روز نیکان به بهانه برداشتن وسایلش میره به خانه مهتاب و کمی با مهتاب بحث میکنه سپس جهان میخواد اونو برسونه به مدرسه. نیکان بعد از رفتن جهان به مدرسه نمیره و به یه ادرس دیگه میره، داداش دوست صمیمی نیکان او را میبینه و تعقیبش میکنه. نیکان به یه خونه میره و اونجا با پدرش ملاقات میکنه…..