خلاصه داستان قسمت ۹ سریال نیکان از شبکه سه سیما + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۹ سریال نیکان را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. سریال نیکان ملودرامی اجتماعی در ۳۰ قسمت به کارگردانی علی سراهنگ و تهیهکنندگی کامران مجیدی محصول جدید مرکز سیمافیلم است که از ۱۲ خرداد ماه پخش خودش را از شبکه سه سیما آغاز کرده است. این سریال هر شب ساعت ۲۰:۳۰ بروی آنتن شبکه سه می رود و تکرار آن ۰۰:۰۰ بامداد، ۰۹:۳۰ صبح و ۱۴:۱۰ ظهر می باشد.
خلاصه داستان قسمت ۹ سریال نیکان
مهتاب به اتاق کار جهان میره که میبینه تو تاریکی نشسته. او پیش میره و میگه نمیخوای بخوابی؟ جهان میگه کار دارم هنوز سپس ازش میپرسه نظرت درباره این خانم که دکتر احمدی معرفیش کرده چیه؟جهان میگه الان وقت این حرفاست؟ مهتاب تو ذوقش میخوره و میگه پس کی وقتشه؟ جهان میگه چند سال پیش خدا بچه مونو که ازمون گرفت اگه میخواست دوباره بهمون بده میداد مهتا با ناراحتی میگه شب بخیر و میره بخوابه. نیکان به خانه برگشته که مامان پری بهش میگه اونا چیه دستت؟ نیکان میگه کاردستیمه مامان پری میگه مگه نفروختی؟ نیکان میگه نخرید ازم مامان پری غر میزنه که ببین همش زیر سر طلعته این کارهارو میندازه تو سرت! نیکان میگه من خودم دوست دارم این کارهارو بکنم! کارم همینه! فردای آن روز نیکان با حسام و حدیث به اتاق کارشون میرن. حسام با نیکان صحبت میکنه و میگه سعید میگه پول میخواستین ازش درسته؟ نیکان میگه من فقط گفتم نمیخوام مفت و مجانی واسش کار کنم حسام میگه یعنی چی؟ نیکان میگه طرح منو دزدیده به اسم خودش ثبت کرده حسام میگه به حسابش میرسم حدیث از توجه حسام به نیکان خوشحال میشه. جهان میره به خانه زن صفتر، او بهش زنگ میزنه و میگه که همه چیز زیر سر خود ارژنگی و اون با مسعود هماهنگ بوده و خودش اونو گم و گور کرده!
سپس بعد از حرف زدن از اونجا میره. او با مهتاب که تو بیمارستانه زنگ میزنه و ازش میپرسه که تو خبر داشتی نیکان میخواد بره خارج از کشور؟ مهتاب میگه نه خودش نمیخواد بره سیما بهم گفته بود یه طرحه میخواد بفرسته اونور خودش نمیره! یه موتوری جهان را تعقیب میکنه که وقتی از ماشین پیاده میشه با چون محکم تو کتف جهان میزنه و فرار میکنه. از صدای جهان مهتاب میفهمه که اتفاقی میوفته. جهان به بیمارستان مهتاب میره و اونجا ام آر آی میگیره سپس باهمدیگه به خانه برمیگردن. حسام و حدیث که از ماجرای خانواده نیکان خبری ندارن او را به دم در خانه قبلیشون میرسونن و وقتی میرن نیکان از اونجا میره خونه مادربزرگش. جهان به خانه میرسن و گوشیشو رو آیفون میزاره تا پیغام هارو چک کنه شهسواری واسش پیام تهدید آمیز گذاشته که مهتاب با شنیدنش میگه این کی بود دیگه؟ جهان میگه هیچکی از بچه های شرکته شوخی داره و میره تا بخوابه. او خودش به ارژنگی زنگ میزنه و میگه به شهسوار بگو که خط قرمز من خانوادمه اگه اینجاها بیاد دیگه چیزی واسه از دست دادن ندارم و قطع میکنه.
نیکان میرسه خونه که میبینه طلعت کلی غذا درست کرده که نیکان میگه داری میری؟ او با بغض نگاهش میکنه و حرفو میخواد عوض کنه که نیکان میگه کی میری؟ طلعت میگه فردا سپس ازش میخواد تا خونه را بهم نریزه و بهش میگه که میاد اینجا سربزنه. فردای آن روز طلعت از همه خداحافظی میکنه و میره. جهان میبینه مهتاب تو اتاق بچه شان خوابیده که میپرسه چرا اینجا خوابیدی؟ مهتاب میگه نگرانتم مثل همیشه نیستی یه کارهایی داری میکنی! یه چیزی هست که داری مخفی میکنی! زن صدرا برای او فیلم عروسیشونو میزاره تا ببینن اما صدرا عصبی میشه و باهاش دعوا زش میخواد از اونجا بره. جهان از خواب بیدار شده و به ارژنگی زنگ میزنه و میگه همکاری میکنم تا کم کم یه نیرو واسه جایگزین پیدا کنن ارژنگی میگه خوبه هفته دیگه بار داریم حواست باشه. یه دختر بچه تو پارک در حال بازی کردنه که وقتی از رو یکسره پایین میاد از حال رفته و مادرشو با ترس اونو به طرف بیمارستان میبره….