خلاصه داستان قسمت ۱۹ سریال نیکان از شبکه سه سیما + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۹ سریال نیکان را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. سریال نیکان ملودرامی اجتماعی در ۳۰ قسمت به کارگردانی علی سراهنگ و تهیهکنندگی کامران مجیدی محصول جدید مرکز سیمافیلم است که از ۱۲ خرداد ماه پخش خودش را از شبکه سه سیما آغاز کرده است. این سریال هر شب ساعت ۲۰:۳۰ بروی آنتن شبکه سه می رود و تکرار آن ۰۰:۰۰ بامداد، ۰۹:۳۰ صبح و ۱۴:۱۰ ظهر می باشد.
خلاصه داستان قسمت ۱۹ سریال نیکان
بزرگترها آنها را از همدیگه جدا میکنن و به داخل حیاط خانه میرن تا به دست و صورتشون آبی بزنن. مادر حسام و مامان پری آنها را نصیحتشون میکنن. تراب میگه خدا شاهده من گدا نیستم ولی واقعا دلم میسوزه که پدر من ۴ ماه گوشه بیمارستان افتاده وسما واسه اون یکی شاکیتون حتی خونه فروختین و پول دادین بهشون مامان پری بهش میگه منتظریم پسرم بیاد تا بتونیم به شما هم کمک کنیم سپس بعد از کمی حرف زدن میرن. تو ماشین مادر و پدر حدیث بهش میگن که این دختر خیلی پاک و معصومه یه وقت بهش چیزی نگین درباره خانواده اش که ناراحت بشه حدیث میگه نه مواظبم. پلیس به گاراژ جهان میریزه و تمام بارهای او را چک میکنه یه نفر بهش پیام میده و این خبر را میده جهان به مهتاب میگه من باید برم شرکت انگار چندتا کارگر باهم دعواشون شده مهتاب میخواد بره باهاش که جهان میگه لازم نیست جای تو نیست اونجا که! مهتاب به کنایه میگه قبلا بهم دروغ نمیگفتی! جهان هم میگه تو هم شک نداشتی قبلا! جهان پیش ارژنگی میره که او بهش میگه چرا انقدر اضطراب داری!
جهان میگه که پلیس داره میگرده بارهارو ارژنگی میگه چیزی نیست که هرچی بود همش نشاسته ست! جهان میگه چی؟ نشاسته بوده؟ من الان چند روز استرس دارم! ارژنگی میگه اونا به این راحتی که اعتماد نمیکنن بهت الانم چند وقت با ماشین های تو نمیشه کاری کرد چون بولد شدی! فردای آن روز نیکان به خانه مهرانفر میره که میبینه صدرا با یه مشاور داره دعوا میکنه و ازش میخواد از اونجا بره بعد از رفتن او پرده اتاقش را کنار میزنه و واسش کتاب میخونه. طلعت به خونه مامان پری رفته و تو جمع کردن وسایل خونه بهش کمک میکنه. سپس مامان پری بهش یه عروسک میده و میگه اینو من واسه نوه ات درست کردم که من نبودم نگی پری به فکر نبوده! طلعت میگه تو جلو منو نخوری چیزیت نمیشه این چه حرفیه آخه! بعدشم فعلا به فکر هدیه عروسی باش تا سیسمونی برسه مامان پری میپرسه خبریه؟ طلعت میگه صاحب کارش ازش خواستگاری کرده هنوز چیزی معلوم نیست مامان پری میگه به امید خدا هرچی خدا بخواد. حسام به نیکان زنگ میزنه و میگه من پایین منتظرتم مهرانفر میاد و نیکان بهش میگه من میتونم برم؟ او تایید میکنه و نیکان میره.
بعد از رفتن نیکان، صدرا به مادرش میگه هنوز خونه منو داری؟ ردش نکردی که! هستی میگه نه هست چطور؟ صدرا میگه نیکان دنبال خونه میگرده بده برن اونجا زندگی کنن هستی میگه مهربونی گل کرده دوباره؟ باشه. سپس باهاش حرف میزنه که با یه پرفسور حرف زده و میخواد ازش وقت بگیره و باید باهم برم اونجا واسه معاینه صدرا چیزی نمیگه. حسام تو کسر به نیکان میگه که سامان یه دکور میخواد الان میریم تا ببینیم چیکار کنیم نیکان میگه خودش طرحی در نظر نداره؟ او میگه نه سامان کلا هرچی کار خرج بشه اونو بیشتر میپسنده. آنها به محلی که قراره دکور بزنه میرن نیکان میگه من واسه اینجا فکرهای زیادی دارم! سپس وقتی به خانه میرسونتش نیکان ازش تشکر میکنه و میگه شما مرد خیلی خوبی هستین و میره. تو خونه نیکان چکی که از سامان گرفته را بهش نشون میده و میگه البته تاریخ نداره باید اول دکورم تحویل بدم مامان پری خوشحال میشه و میگه همه ی کارهات به حسن آقا خدابیامرز رفته ولی دل و جرأتت به من و لبخند میزنن….