خلاصه داستان قسمت ۲۸ سریال نیکان از شبکه سه سیما + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۸ سریال نیکان را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. سریال نیکان ملودرامی اجتماعی در ۳۰ قسمت به کارگردانی علی سراهنگ و تهیهکنندگی کامران مجیدی محصول جدید مرکز سیمافیلم است که از ۱۲ خرداد ماه پخش خودش را از شبکه سه سیما آغاز کرده است. این سریال هر شب ساعت ۲۰:۳۰ بروی آنتن شبکه سه می رود و تکرار آن ۰۰:۰۰ بامداد، ۰۹:۳۰ صبح و ۱۴:۱۰ ظهر می باشد.
خلاصه داستان قسمت ۲۸ سریال نیکان
حسام به طلا فروشی میره و وقتی بیرون میاد به حدیث پیام میده که فعلا از حرف هایی که دیشب بهت گفتم به نیکان چیزی نگو. نیکان با خوشحال پیش سیامک و مامان پری میره و بهشون میگه الان آقای لطفی دوست آقا صدرا بهم زنگ زد گفت با دوستات بیاین اینجا همگی خوشحال میشن. تراب پیش خواهرش طوبی میره و بهش یه گردنبند میده و میگه تو لیاقتت بیشتر از این چیزاییه که از خودت آویزون کردی طوبی خوشحال میشه و گردنبند مروارید را تو گردنش میندازه. سیامک پیش تراب میره و بعد از معرفی خودش تراب بهش میگه فکر نمیکردم اون خونه مرد هم داشته باشه! سیامک میگه من نیومدم واسه رضایت چون پس گرفتن شکایتتون دیگه هیچ اثری روی حکم خواهرم نداره الان هم که اومدم واسه اینه که بهت بگم پول دیه را بگیرین رضایت بدین حداقل میتونین به ۱۰۰تا زخمتون بزنین تراب تو فکر فرو میره. حسام آگهی هایی رو در و دیوار میزنه که یه مقداری طلا پیدا شده و شماره شو گذاشته تا بهش زنگ بزنن. حدیث به حسام زنگ میزنه و خبر میده که الان نیکان زنگ زد گفت که آقای لطفی ازمون خواسته بریم پیشش .
حسام اول میگه مگه قرار نیست ما بریم؟ واسه چی کار راه بندازیم اینجا؟ حدیث میگه فعلا که اینجاییم! حسام میگه باشه. نیکان پیش طوبی رفته و بهش میگه اومدم تا بدقولی نکرده باشم گفته بودم کار خواستم راه بندازم میام بهت میگم الان هم داره کارهام جور میشه واسه تولید اومدم بهت خبر بدم تراب میاد و بهش میگه خواهر من به کار احتیاجی نداره! اما نیکان ازش میخواد بزاره خودش تصمیم بگیره سپس از اونجا میرن. تراب تو خلوت خودش با پدرش حرف میزنه و میگه اگه بزارم بره دلم راضی نیست اگه نزارم بره تو ازم دلگیر میشی! من چیکار کنم؟ سیامک به مغازه برادر سحر نامزدش میرهو پول طلبکاراشو میده و بدهیارو صاف میکنه. حسام و حدیث میان دنبال نیکان تا باهمدیگه برن پیش آقای لطفی. آنها سر قرار میرن که نیکان با دیدن صدرا خوشحال میشه و بهش میگه بالاخره تونستم بکشونمتون بیرون! سپس ازش تشکر میکنه به خاطر همه کارهایی که کرده سپس حسام از صدرا معذرت خواهی میکنه و میگه خیلی زود قضاوت کردم منو ببخشید.
آنها وارد کارگاه میشن که نیکان طوبی را میبینه که تراب آوردتش کارگاه او حسابی خوشحال میشه و از تراب تشکر میکنه تراب میگه چیزی عوض نشده هنوز تو دختر همون خانواده ای و میره. مهتاب به سیما زنگ میزنه، سیما میگه سرنخ هایی که گفتی چیه؟ مهتاب میگه نمیدونم ولی میدونم تهش به بی گناهی تو ختم میشه سیما خداروشکر میکنه و میگه به پلیس گفتی؟ او میگه نه مدرک کافی نداشتم سپس میبینه ارژنگی از دفتر بیرون اومد و به سیما میگه بعدا حرف میزنیم من باید برم. نیکان با صدرا به پارک میرن اونجا نیکان با نامزد صدرا قرار گذاشته. صدرا از دیدنش اول شوکه میشه سپس با لبخند به طرفش میره. مهتاب محل مخفی ارژنگی را پیدا میکنه از تو دوربین مداربسته مهتاب را میبینه و با کلافگی میگه تو اینجا چیکار میکنی! مهتاب میبینه که یه ماشین داره از اونجا بیرون میاد که جهان تو اون ماشینه و جا میخوره. مهتاب ماشین را تعقیب میکنه از طرفی ارژنگی به آدم هاش میگه که یکی داره تعقیبتون میکنه برین. طبق نقشه ای از ارژنگی، مهتاب با یه ماشین تصادف میکنه که ارژنگی همان موقع سوار میشه و میگه خوب نیست سرک کشیدن تو کار کسی!……