خلاصه داستان قسمت ۲۸ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۸ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۲۸ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۲۸ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۲۸ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

حکمت می خواهد دوباره بعد از سال های سال  بر سر خاک همسرش برود. صفیه به پدرش می گوید مطمئنی می خوای بری سر خاکش؟ اگه دوست نداری نرو! اینجور کارهارو باید از ته دل راضی باشی. شاید الان داری با خودت میگی وقتی زنده بود به خودش نگاه میکردم الان برم به سنگ قبرش نگاه کنم چه اتفاقی میوفته؟ نرو. کمی بعد به حرف هایی که زده فکر میکند و پشیمان می شود از گفتنش. اینجی و اسرا در شرکت در حال کار کردن هستن که یه دسته گل از طرف اسد برای اسرا می آید. اسرا به اینجی می گوید: «چرا نمی خواد بفهمه که من بهش ازون حسای عاشقی ندارم… » جند با دیدن دسته گل جلو می رود و می پرسد که گل واسه کیه؟ و وقتی می فهمد که دسته گل واسه اسراست اخم هایش توی هم می رود.اسد درباره اسرا همش با هان صحبت می کند ولی هان ذهنش درگیر سالگرد مادرش هست و حواسش جمع نیست نمی فهمد چی میگه. اسد می فهمد که هان اصلا به حرف هایش توجه نمی کند به خاطر همین ازش دلخور می شود ولی هان می گوید که حرفش را ادامه دهد. اسد بهش میگوید که دیروز اسرا باهام تماس گرفت و باهام قرار گذاشت و درباره گذشته و کودکیمان سوال کرد. هان که از این حرف جا خورده میگوید تو چی گفتی بهش؟ اسد میگه منم یه چیزهایی درباره اون ماجرای معلم گفتم هان با عصبانیت بهش میگه دفعه آخرت باشه درباره گذشته من با کسی حرف میزنی!

اینو بفهم اسرا دوست نداره نمیخواد تو رو فقط واسه اینکه از زیر زبونت حرف بکشه از یسری چیزها مطلع بشه قرار گذاشته باهات، اینو بفهم. صفیه برای تمیز کردن به اتاق گلبن می رود. گلبن از اینکه صفیه حلقه را ببیند استرس میگیرد. صفیه اونجارو جاروبرقی می کشد و به قسمت زیر تشک می رسد که حلقه میره تو جارو برقی و گیر می کند. گلبن سریع میاد و میگه بده من خودم درستش می کنم چیزی که گیر کرده را درمیارم. ممدوح به مدرسه  اگه می رود تا درباره غیبت های غیر موجه اگه حرف بزند و می گوید قول می دهم هرکاری که از دستم برمیاد انجام دهم تا بورسیه اش قطع نشود. معاون مدسه می گوید با نمره هایی که اگه دارد اصلا امکان ندارد که بورسیه شده باشد، او با پول ثبت نام شده. ممدوح شوکه می شود و می گوید: «کی شهریه مدرسه را می پردازد؟ پدرش؟ » معاون با دیدن پرونده اگه می گوید شخصی به نام هان.هان سراغ گلبن را میگیرد که صفیه میگه داره تلاش میکنه چیزی که تو جاروبرقی گیر کرده را دربیاره، هان حدس میزند که شاید حلقه باشد و به طبقه بالا می رود. گلبن به هان میگه داداش تو هیچ وقت نمیتونی با ما این کارو بکنی مگه نه؟ تو نمیتونی پنهانی ازدواج کنی. هان بهش میگه تنها کسی که میتونه منو درک کنه تویی من که دوست نداشتم اینجوری یواشکی ازدواج کنم مجبور شدم ولی کلبن اگه تو پشت من نباشی من از پسش بر نمیام. من مطمئنم که تو دوست داری من خوشبخت بشم و نمی خوای که یه زندگی بدون عشقو تجربه کنم.

من دیگه دلم نمیخواد واسه اینکه یه نفرو دوست دارم فکر کنم دارم به خانواده ام خیانت می کنم این خیلی به انصافیه. گلبن من میدونم تو هم مثل من فکر میکنی و به آبجی صفیه چیزی نمیگی تا زمان مناسبش برسه خودم بگم. گلبن همش گریه می کند که هان میگه من بهت احتیاج دارم کمکم میکنی؟ گلبن که نمیدونه چی بگه سکوت میکنه که هان میگه فکر کن بهش.هان می فهمد که پدرشان می خواهد بر سر خاک همسرش برود که بهش میگه به خاطر بیماری که داری نرو. حکمت می گوید: «باید برم ازش بخوام حلالم کنه. شاید عمری دیگه نباشه. » صفیه با شنیدن حرف هایشان با عصبانیت می گوید: «چرا نمیذاری بره سر خاک مامان؟ باید این یه کارو دیگه بکنه! » هان بهش می گوید: «ولی تو میتونی نری نه؟ تو چند دفعه رفتی سر خاکش؟ ما قضاوتت نمیکنیم چون میدونیم که چرا نمیتونی بری پس تو هم راحتمون بذار و دخالت نکن»هان و نریمان و گلبن آماده می شوند تا باهمدیگه سر خاک بروند، در راهرو ساختمان ممدوح به هان با عصبانیت می گوید: «چی باعث شده که فکر کنی شهریه ی نوه منو میتونی بدی؟ » هان به نریمان و گلبن نگاه می کند سپس می گوید: «بعد از این که از سر خاک مادرم برگشتیم میام و درباره اش با هم صحبت می کنیم.. » ممدوح هم قبول می کند.
اسد با اسرا تماس میگیرد و ازش می خواهد قرار بگذارند تا درباره هان باهم صحبت کنند. اسرا هم از خدا خواسته سریعا قبول می کند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا