خلاصه داستان قسمت ۵۲ سریال ترکی امان از جوانی + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۲ سریال ترکی امان از جوانی را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکی محصول سال ۲۰۲۰ از شرکت Süreç Film می باشد. کارگردانی این سریال برعهده Deniz Yilmaz و نویسندگی آن را Ayhan Baris Basar,  Unal Yeter برعهده داشتند. در این سریال علاوه بر بازیگرانی از جمله آلپ ناوروز در نقش سرهات و جرن ییلماز در نقش زمرد، Ecem Atalay, Cengiz Bozkurt, Ekin Mert Daymaz, Burak Tozkoparan هم به ایفای نقش پرداختند.

قسمت ۵۲ سریال ترکی امان از جوانی
قسمت ۵۲ سریال ترکی امان از جوانی

خلاصه داستان قسمت ۵۲ سریال ترکی امان از جوانی

عارف و زکریا چمدان هایشان را جمع کردن. ویسی میاد و میگه من این همه سال تو دوتا رستوران ها کار کردم مثل کف دستم بلدم چرا منو انتخاب نکردین سوزانو انتخاب کردین؟ عارف میگه تو دیوانه ای ما چجوری رستوران هارو به تو میسپردیم؟ زولا میاد و میگه آخه سوزان هم دیوانه ست! ویسی میگه آره باباجون همش تحت هورموناشه! عارف و زکریا میگه حداقل میدونیم که نمیزاره از زیر کار در برین! آزرا به نوریه مادرش میگه حداقل مغازه خودمونو میسپردین به من مثلا درسشو خوندم میتونستم یه مهک بزنم خودمو! نوریه میگه بیا منو بدرقه کن! همه عارف و زکریا و نوریه و هاجر را راهی بدروم میکنن. سوزان چوب به دست به همشون وظایفشونو میگه و بهشون میگه ۱ ساعت استراحت دارین ۱ ساعت دیگه همتون اینجا! ویسی میخواد بره خرابه که سوزان سرش داد میزنه و میگه تا اطلاع ثانویه رفتن به خرابه ممنوعه! زولا و آزرا میخوان برن که سوزان میگه کجا؟ آزرا میگه خودت گفتی ۱ ساعت استراحت داریم میخوایم بریم بگردیم! سوزان میگه باهمدیگه؟ زولا میگه خوب ما نامزدیم میتونیم بریم بیرون، سوزان میگه من نمیتونم ریسک کنم میتونین برین ولی با عایشه. آنها سه تایی به پارک میرن و عایشه بینشون میشینه و میرن جلو میره جلو، میرن عقب میره عقب! زولا و آزرا کلافه میشن و میگن اینجوری که نمیشه پاشو برو یه بستنی چیزی بخر خوب! عایشه میگه من مامورم و معذور ببخشید ولی نمیتونم کاری کنم واسه این ۱ ساعت نمیتونم ریسک کنم واسه زندگیم! همان موقع سوزان زنگ میزنه و میگه کجایی عیشه؟ عایشه میگه همونجایی که باید باشم وسط جفتشون نشستم! بعد از قطع تماس سوزان به ویسی زنگ میزنه و میگه عایشه محل ماموریتشو ترک کرده یا نه؟ ویسی که از پشت درخت آنها را زیر نظر داره میگه نه هم نجوری که گفتی بین زولا و آزرا نشسته سپس میگه آخه این چه کاریه سوزان؟ من بدم میاد از این کارها! سوزان میگه به ماموریتت برس.

سوزان به چاوی زنگ میزنه و میگه ویسی محل ماموریتشو ترک کرده یا نه؟ چاوی میگه نه ماموریتشو ترک نکرده آخه من نمیفهمم چرا باید من از ویسی، ویسی از عایشه، عایشه از آزرا و زلا مراقبت کنیم؟ خیلی مسخره ست! از صدای بالای چاوی، زولا و آزرا هم متوجه میشن و میگن اینجا چخبره واقعا؟ و به طرف رستوران برمیگردن. زولا و آزرا به سوزان میگن آخه این چه وضعیه؟ از وقتی نامزد کردیم یه قرار عاشقانه، یه فضای رمانتیک نداشتیم! میخوایم خاطرات خوب بسازیم واسه هم آخه این چه وضعشه؟ سوزان میگه مشکلتون اینه باشه من خودم این فضای رمانتیکو واستون درست میکنم بسپارینش به من. زولا و آزرا جا میخورن و میگن واقعا به شما بسپاریم؟ سوزان داد میزنه و میگه گفتم به من بسپارین دیگه الانم برین به کاراتون برسین. زکریا و عارف و هاجر و نوریه به بدروم میرسن و به یک مسافرخانه میرن. هاجر میگه چرا دروغ وقتی گفتی بریم مسافرخانه گفتم باز داری خسیس بازی درمیاری ولی از اینجا خیلی خوشم اومده خیلی جای قشنگیه بالاخره یه کار قشنگ کردی عارف. نوریه میگه منم دوست داستم هتل استخرداری بریم ولی از اینجام خوشم اومد قشنگه سپس میگن بریم غذا بخوریم. عارف و زکریا میگن بگین چی میخورین بگیم بیارن اینجا واسمون هاجر و نوریه میگه اینجا؟ نه بابا بریم بیرون بدرومو بگردیم یه جاییم پیدا میکنیم غذا میخوریم عارف میگه بدروم جای خاصی نداره که الکی همه بزرگش کردن! همه جاش یجوره. هاجر و نوریه میگن ما اومدیم اینجارو بگردیم نه اینکه تو مسافرخانه بشینیم، و تصمیم میگیرن به بیرون برن. تو مسیر عارف و زکریا بهم میگن اگه کسی مارو بشناسه چی؟ سپس به طرف یه کافه میرن که زکریا با یا روزهای خوش میخنده و میگه عارف اینجارو یادته؟

سپس به یاد میارن که دوران جوانی وقتی اونجا رفته بودن منتظر زن های ایتالیایی بودن که با دیدن اونا شروع میکنن به خوش گذرونی. عا ف با کلافگی به زکریا میگه الان چیو داری  به یادمون میاری؟ من استرس اینو دارم کسی از اون روزها حرف بزنه تو داری خاطرات خوشتو مرور میکنی؟ همان موقع نوریه و هاجر میان و بهشون میگن چه کافه باحالیه همینجا بریم غذا بخوریم. عارف و زکریا میگن این همه جا چرا اینجا؟ نوریه و هاجر پاشونو میکنن تو یه کفش که همینجا بریم. وقتی وارد کافه میشن صاحب کافه آنها را میشناسه و همدیگر را صدا میزنن. پسرش میاد و میگه من با خاطرات شما بزرگ شدم و عکسهای آنها را که رو دیوار خاطرات کافه زدن بهشون نشون میدن. زکریا و عارف، هاجر و نوریه را بهشون نشون میدن و میگه اول از همه خانم هامونو بهتون معرفی کنیم، آنها فکر میکنن همان زن های ایتالیایی هستن وبه زبان ایتالیایی بهشون سلام میکنن که آنها بهشون میگن اینا، اونا نیستن! صاحب کافه از خاطره رقصیدن اونا واسشون تعریف میکنن که نوریه میگه آهنگ بزارین برقصن عارف و زکریا مخالفت میکنن و میگن ما سنی ازمون گذشته زشته این کارها! همان موقع او دوتا زن ایتالیایی را اونجا میبیننن و برای اینکه اونارو نبینن پشتشونو میکنن و شروع به رقصیدن میکنن. شب سوزان برای زولا و آزرا یه میز رومانتیک درست میکنه و ویسی را میزاره تا واسشون ویولن بزنه اما زولا و آزرا اصلا راحت نیستن و کلافه و عصبی میشن. سوزان کلافه میشه و میگه دیگه چی میخواین؟ همه چیزو واستون اماده کردم که! سپس باهم جر و بحث میکنند. هاجر و نوریه با زکریا و عارف در حال گشت و گذار هستن که زن های ایتالیایی از جلوشون درمیان. زنها باهمدیگه خیلی گرم حرف میزنن و میگن چه تصادفی! مادر چاوی به مردها میگه چه تصادف عجیبی واقعا هم ما بدروم هستیم هم شما! مادر زولا میگه البته هم خانم هاتون و با لبخند معناداری به عارف و زکریا نگاه میکنن…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی امان از جوانی + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا