خلاصه داستان قسمت هفدهم سریال جیران

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت هفدهم سریال جیران را خواهیم داشت. این سریال به کارگردانی حسن فتحی و اسماعیل عفیفه ساخته شده است که هر هفته جمعه از پلتفرم فیلیمو پخش می شود.

قسمت هفدهم سریال جیران

تمامی وزرا مقابل ناصرالدین شاه جمع شده اند و صدراعظم برای شاه، ریش سفیدان و مهدعلیا حرف می زند و این اتفاق را به گردن قراوول خواسته می اندازد که ناصرالدین شاه می گوید من دشمن خودم را می شناسم و به موقع حکم اعدامش را بهش می دهم و هیچ کس از بیرون قصر حق ندارد در جریان این سوءقصد قرار بگیرد.
بعد از تمام شدن این مسئله و سخنرانی مهد علیا، صدر اعظم جلوی ناصرالدین شاه می ایستد و با عز و ناله ازش می خواهد که سریع تر مراسم خواندن خطبه ولایت عهدی شاهزاده معین را بخوانند تا بعد از شما تاج و تخت به دست غیر نیوفتد.
ناصرالدین شاه که از سوءقصد اخیر حسابی ترسیده اجازه این مراسم را صادر می کند تا هر چه سریعتر به اتاق جیران خاتون که در بستر بیماری است، برود.
خانواده خدیجه همه بر سر سیاوش ریخته اند و نگران نیومدن او هستند. اسدالله به او می گوید خواهر من کم کسی نیست و زن قبله عالم است که سیاوش می گوید دیگر نیست و خود مهد علیا نامه اخراجش از اندرونی را مهر زد… منم زورم بهش نرسید تا جلوی رفتنش به اردوگاه سلطنتی را بگیرم…
سیاوش، گل نسا را جلو می اندازد تا او شرایط را توضیح دهد، گل نسا هم می گوید سیاوش می تونست جلوی خدیجه را بگیرد اما نمی خواست دلش را بشکند.
سیاوش از جایش بلند می شود و می گوید باید برم خبری از خدیجه بگیرم، دلم شور می زند که همان لحظه رحمت در خانه آن ها را می زند و می گوید از طرف جیران خاتون براتون خبر آوردم…
گل نسا دوباره حاضر می شود تا با رحمت به قصر برود، سیاوش هم عصبی به تاخت به خانه ننه آشوب می رود و هر چه از دهنش در می آید بار او می کند و او را شیاد لاف زن و دروغ گو خطاب می کند و تو خونه دنبالش می گردد که پیدایش نمی کند و فرزین فضول از بالای دیوار بهش میگه بعد از رفتن تو بقچه اش را برداشت و خنده کنان رفت…
یکی از خواجه ها حسابی در مراسم حرمسرا می خندد و برای خانم ها می رقصد، مهد علیا هم از این که جیران جون ناصرش را نجات داده خوشحالی می کند، تاجی هم رو به دیگر زن های عقدی می گوید عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد، قرار است به همین زودی با این اتفاق مراسم ولیعهد شدن معین من انجام شود.
ستاره و شکوه السلطنه با تعجب و بهت به او نگاه می کنند. ستاره چیزی در گوش مهد علیا می گوید که او حال و احوالش خراب می شود.
گلین کنار جیران بیهوش نشسته و بعد از مدتی به کنار ناصر می رود و‌ با هم حرف می زنند و ناصر به او می گوید جیران همیشه از تو به خوبی یاد می کرد و فقط تو اذن ورود به اتاق او را داری و از گذشته ها که در سن ۱۴ سالگی گلین را گرفته بود یاد می کند و او هم می گوید من تنها ۱۱ سالم بود با کلی آرزو و عروسک …
مهد علیا به اذن شاه به خلوت آن ها می رود و شاه بعد از بازخواست کردنش آرام می شود و مهد علیا هم قول می دهد که بعد از مراسم ولایت عهدی معین برای جیران خاتون ختم انعام بگیرد و برای شفایش قرآن به سر بگیرد…
سارای گرجی با در دست داشتن گردنبندی در حیاط ارگ راه می رود و گریه می کند، از طرفی دیگر خواجه روشن هم در اتاقش راه می رود و زخمش را گرفته است.
همه بانوان در حال تبریک گفتن به تاجی برای مراسم ولیعهدی پسرش هستند و او هم حسابی به دیگر خانم ها فخر می فروشد، گلین خواجه اش را صدا می کند تا شکوه را صدا کند و به اندرونی او ببرد.
گلین حسابی او را بازخواست می کند، شکوه به او می گوید که قدرت تاجی بیشتر از این حرف ها است، نباید باهاش دربیوفتیم. گلین با دل خون می خواهد او را رسوا کند اما شکوه پشتش را خالی می کند و می گوید من انکار می کنم و لباس هایش را می پوشد تا با خواجه اش به مراسم ولیعهد برود.
خواجه شکوه به او می گوید چرا اجازه ندادی گلین مراسم را بهم بزند که شکوه می گوید فعلا وقتش نیست و پا تند می کند تا به مراسم برود.
ناصرالدین شاه قبل از رفتن به مراسم به اتاق جیران می رود تا حال او را جویا شود. دکتر فرانسوی مشتلق می گیرد و می گوید خون ریزی بانوی شما عادی و معمولی نبود… جیران خاتون امروز به هوش اومدن و ‌با پرسیدن چند سوال دریافتم که حالشون خوبه و آبستن هستند.
ناصرالدین شاه بعد از کلی خوشحالی به مراسم می رود و بعد از انجام برخی تشریفات می گوید بعد از خواب مادرم که فتحعلی شاه را دیده بود و ارن ولایت عهدی معین را گرفته بود، خودم هم شب گذشته خواب پدرم را دیده بودم که ایشون به من گفتند ساعت سعد برای این مراسم هفت ماه دیگر است. او از معبران می خواهد که خوابش را تعبیر کنند اما همه آن ها می گوید هر چی شما بگید همان است و خواب همایونی تعبیر ندارد.
شاه هم تظاهر می کند ناراحت است و با لحنی غمگین می گوید پس ما ولایت عهدی معین را ۷ ماه به عقب می اندازیم و سریعا مجلس را ترک می کند تا به کنار جیران برود، تاجی هم با ناراحتی و عصبانیت دست پسرش را می گیرد و می رود.
جیران بالاخره بعد از گذشت چند وقت چشم هایش را باز می کند، ناصرالدین شاه، گل نسا و کوچول خان او را با خوشحالی نگاه می کنند، جیران سراغ عزیز آقا را می گیرد، ناصرالدین شاه هم با شنیدن آن، گل نسا را به دنبال عزیز آقا می فرستد…
تاجی در اندرونی اش، لباس ولیعهدی معینش را پاره می کند و گریه می کند، شکوه هر چه تلاش می کند، آرامش کند موفق نمی شود و او می گوید خاتون تجریشی شاه آبستن است و من بیچاره ترینم ولی شکوه خیالش راحت است که او زن عقدی نیست و خون قجری ندارد، حتی اگر پسردار هم بشود، پسرش نمی تواند ولیعهد شود.
عزیز آقا از زندان آزاد شده و به خدمت جیران رفته، شاه هم برای این که کاری کرده باشد همه خواجه ها را می رقصاند تا بخاطر این که در مراسم مهد علیا، عزیزخان را اذیت کردند، تنبیه شوند و به جیران می گوید خانواده تو مهمان ما شده اند و می توانی آن ها را ببینی…
سلطان خط می نویسد و به همانی که میرزا تقی خان امیرکبیر را کشت دستور می دهد تا در تاریخ مقرر شاهزاده عباس میرزا و خدیجه خاتون چهریقی مادرش را بکشد و تاکید می کند تا این ماجرا بین خودشون که صدر اعظم هم آن جا است، بماند…
علی خان بعد از قبول امر همایونی از اتاق شاه بیرون می رود و امر ناصرالدین شاه را به مهد علیا می گوید و می رود.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا