خلاصه داستان قسمت پانزدهم سریال جیران

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت پانزدهم سریال جیران را خواهیم داشت. این سریال به کارگردانی حسن فتحی و اسماعیل عفیفه ساخته شده است که هر هفته جمعه از پلتفرم فیلیمو پخش می شود.

قسمت پانزدهم سریال جیران

همسران شاه برای سلام شاه به صف ایستاده اند و جیران خاتون نیز میان آن ها است، بعد از آمدن قبله عالم، آن دو یعنی جیران خاتون و ناصرالدین شاه نیم نگاهی به هم می اندازند و شاه می رود.
خواجه باشی دربار رو به همسران شاه می گوید که قبله عالم خاستار حضور خاتون گرجی در این سفر است که باعث ایجاد همهمه در حرمسرا می شود.
جیران خاتون گردنبندی که مهدعلیا به گردن سارای گرجی انداخته را می بیند و آشوب می شود، یواشکی گل نسا را صدا می زند که با آمدن کوچول خان سکوت می کند.
بعد از مراسم سلام حرم، جیران به اتاقش می رود و کاغذی که ننه آشوب به او داده بود را نگاه می کند که طلسم نیمه ماه در آن نوشته شده و رو به خواهرش می گوید شاه را طلسم کرده اند و ننه آشوب درست گفته است.
شاه و سارای گرجی به همراه لشکر همایونی در حال رفتن به سفر هستند و جیران از پنجره اتاقش با گریه رفتن آن ها را تماشا می کند.
سلمان متوجه او می شود، جیران با گریه می گوید شکستن دل تاوان دارد و اونی که دم از عشق می زد حالا دلم را اینطور می سوزاند و گل نسا را آماده می کند تا پولی را به سیاوش برساند و بتواند طلسم خورشید را برای شاه بگیرد.
گل نسا با پول خواجه ای که بهش گیر داده را می خرد و به سراغ سیاوش می رود و برایش دست تکان می دهد و خودش را نشان می دهد.
سیاوش به سمتش می رود و گل نسا به او می گوید که از طرف جیران برایت پیغام آورده ام که سیاوش جا می خورد.
گل نسا به او یک کیسه سکه می دهد و می گوید این را به ننه آشوب برسان و به سرعت می رود.
پادشاه به همراه خاتون گرجی و لشکر همایونی در محل شکار می ایستند و خواجه روشن به سمتش می رود و از جیبش چیزی در می آورد و آن را در دامن خاتون می اندازد و می گوید سریع قایمش کند و برای وقتی که با شاه تنها شد باید استفاده کند.
گویا از قبل قول و قراری میان خواجه روشن و سارای گرجی گذاشته شده است که آن ها درباره اش صحبت می کنند و خواجه روشن باز هم تاکید می کند که اگر پای قول و قرارمان بمانی منم تا ابد مراقب تو و برادرت هستم.
شاه با دوربینش اطراف را دید می زند و سلمان هم کنارش ایستاده و احوال پرسش است که شاه از سفر قبلی و شکارش با جیران در دوشان تپه حرف می زند، او می گوید که مهدعلیا گفته ما در طالع هم نیستیم.
سلمان سعی می کند که شاه را راضی کند تا در سفر بعد دوشان تپه را قرق کنند و همراه با جیران خاتون به شکار بیایند که شاه قبول نمی کند و سوار کالاسکه اش می شود تا به محل اصلی شکار بروند.
ننه آشوب در خانه اش برای جیران طلسم خورشید را درست می کند و سیاوش را صدا می کند تا اشرفی ها را ازش بگیرد که سیاوش می گوید حرف های سری قبلتو نفهمیدم و ننه آشوب از جایش بلند می شود برایش توضیح می دهد. سیاوش اشرفی ها را به او می دهد و طلسم را می گیرد و می گوید گمون نکنم این کار ها جواب بدهد اما ننه آشوب حوابی بهش می دهد که سیاوش به فکر فرو می رود.
کوچول خان به داخل اتاق جیران خاتون می رود و می گوید مهدعلیا برای ولیعهدی معین جشن برپا کرده است و باید حاضر شوید.
بعد از رفتن او جیران کمی با گل نسا گپ می زند و حسابی بزک می کند تا اهالی حرم هوا برشان نداره که جیران از رده خارج شده…
زن های عقدی و صیغه ایه شاه در اتاق مهدعلیا جمع شده اند که تاج الدوله و معین به داخل می روند و کنار مهدعلیا می نشینند.
یکی از خواجه ها عزیزآقا را با لباس زنانه و صورت آرایش شده به داخل مجلس می برد و مهدعلیا حسابی او را خفت می دهد و مجبورش می کند که برای دردانه حرمسرا شاهزاده معین برقصد اگر نه از قصر بیرونش می کند تا به گدایی بیافتد.
عزیزآقا به ناچار شروع به رقصیدن می کند و هر یک از خواجه ها به شکلی وسط می روند و او را خورد می کنند که جیران از جایش بلند می شود و همه را ساکت می کند و از عزیزآقا عذرخواهی می کند.
این کار جیران برای مهدعلیا حسابی گران تمام می شود و به خاطر دخالتش دستور می دهد که عزیزخان را لخت و عور از قصر بیرون کنند، جیران هم برای آن که از حرفش کوتاه نیاید می گوید در این صورت باید من را هم بدون اذن شاه از اندرونی اخراج کنی.
سیاوش و رحمت در حال صحبت هستند که یکی از قراوول ها خبر می آورد مهدعلیا جیران خاتون را از قصر اخراج کرده است، سیاوش خودش مسئول بردن خاتون می شود و با رحمت آن ها را راهی ده کوهسار می کنند که به خانه پدرش برود.
جیران از کالاسکه پیاده می شود و به سیاوش می گوید قبل از خانه رفتن باید به اردوی شاه برود، سیاوش سعی می کند او را منصرف کند اما جیران با حرف هایش بهش می فهماند که دلش پیش شاه گیره و دیگر هیچی مثل قبل نیست…
سیاوش اسب رحمت را به خدیجه می دهد و او را راهی می کند اما قبل از این که برود طلسم ننه آشوب را هم بهش می دهد. جیران به تاخت می رود و سیاوش با چشم های گریان رفتن او را تماشا می کند و یاد حرف ننه آشوب می افتد.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا