خلاصه داستان قسمت ۱۳۷ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۳۷ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۱۳۷ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۱۳۷ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۳۷ سریال ترکی تازه عروس

بلا بالاخره اینترنتش وصل میشه و برای هازار لوکیشن میفرسته و بهش زنگ میزنه و میگه لوکیشن فرستادم ولی نگران نباشین کسی که فراریمون داد فرهاد بود اونا حسابی شوکه میشن و میگن چی؟ مگه زن قحطی بوده که زن های مارو فراری داده؟! اسکندر میاد و همگی دورشو میگیرن و میگن چیشد؟ جواب آزمایش چیشد؟ اسکندر از اون همهمه میترسه و میگه آخه چو ی بگم؟ کورشون میپرسه سازگاره؟ اسکندر میگه خوب سازگاره همگی خوشحال میشن و میگن وای خدایی شکرت ببین چه زندگیه برادر گم شده اش بعد از این همه سال پیدا شده که جونشو نجات بده. اسکندر میره برای آماده سازی عمل پیوند. هازار و خان و گوکان به لوکیشن میرسند و با عصبانیت میپرسن اون فرهاد لعنتی کجاست تا بهش بفهمونیم دزدیدن زن ما یعنی چی! اونا میگن اون فرار کرده الان خودشم پشیمونه. اونا تصمیم میگیرن تا به مسافرتشون ادامه بدن. کامیل و کامیلا به عمارت میرن که جمیل بهشون میگه قلندر خانو بردن بیمارستان هیچکی نیست اونا جا میخورن و کامیل با ترس میگه اگه برای فامیلم اتفاقی بیوفته من نمیدونم چیکار کنم و با عجله میره. همگی تو اتاق اسکندر هستن و اسکندر استرس داره و از یک کلیه ای گلگلی میکنه کورکوت بهش میگه نکنه تو از اینکه میخوای کلیه به برادرت بدی منصرف شدی!؟ اسکندر میگه نه و از بدهیاش میگه که کورکوت میگه بزار مشکل داداشت حل بشه چندبرابرشو حساب میکنیم. پرستارها برای بردن اسکندر میان که او میترسه، گلستان آرومش میکنه. بلا و بقیه به کمپینگ میرسن که همان موقع از ژاندارمری به اونجا میان و دخترهای توریست از ماشین پیاده میشن و به مامورها میگن که اینا مارو دزدیدن! بلا ترجمه میکنه و همه ی زن ها میریزن و اونارو کتک میزنن که مامورها اونارو میگیرن و همگی بازداشت میشن. آفت حسابی خوشحاله و میگه اولین باره که میوفتم اینجا تازه دارم احساس بوزوک بودن میکنم!

نازگل گریه میکنه و استرس داره که خان آرومش میکنه و میگه آروم باش زود میریم خونمون. همگی در دادگاه حاضر میشن قاضی ازشون میپرسه ماجرا چیه اونا واسش تعریف میکنن و در آخر قاضی از دیلان میپرسه یعنی این اتفاق به خاطر شما بوده؟ دیلان میگه بله یه اتفاقی بین ما افتاد و به خاطر همین اومد همه ی مارو دزدید. قاضی میگه وقتی فامیلتونه و میشناسیش چجوری نمیدونین کجاست؟ نازگل میگه چون وقتی دخترها رفتن به خاطر اینکه شاید بیان ژاندارمری از اونجا فرار کرد! قاضی حکم میده تا زمانیکه فرهاد پیدا نشده و اظهاراتش ثبت نشده بازداشتشون ادامه داره همگی جا میخورن و اعتراض میکنن اما قاضی دادگاه را ترک میکنه. کامیل و کامیلا به بیمارستان میرسن و کامیل با عایشه دعوا میکنه که عایشه میگه شما هم منو مقصر میدونین و میخواین اذیتم کنین؟ کامیل پشت قلندر درمیاد. باران تو سلوله که یکدفعه میبینه هازار و خان و گوکان وارد سلول شدن او جا میخوره و میگه اینجا چیکار میکنین؟ هازار میگه تو بگو چیشده؟ پات چیشده؟ میلنگی! باران میگه من که همون دشمنم بیکار ننشست به حسابم رسید تو سلول شما اینجا چیکار میکنین؟! خان میگه مارو به جرم دختر دزدی گرفتن باران میگه چی؟ خان همه چیزو از اول تعریف میکنه و میگه چندتا دختر توریست بودن که به اشتباه فکر کردن ما اونارو دزدیدیم درحالیکه فرهاد زن های مارو با شیرین و دیلان دزدیده بود باران جا میخوره و میگه چی؟ شیرینم؟ الان کجاست؟ هازار میگه خیالت راحت چیزی نیست پیداشون کردیم باران میگه خوب الان شما اینجایین پس اونا کجان؟ خان میگه صبر کن همه چیزو مو به مو تعریف کنم. اسکندر و قلندر از اتاق عمل بیرون میان و همگی دورشون میگیرن و از دکتر میپرسن که چیشد؟ دکتر میگه عمل موفق آمیز بود.

خواهر قلندر میپرسه داداشم حالش چطوره؟ دکتر میگه آقا اسکندر حالش خوبه و فردا میتونه مرخص بشه اما قلندرخان باید چندروزی اینجا بستری و تحت نظر باشن. اونا میپرسن چرا؟ دکتر میگه باید چند روز اینجا باشه تا ببینیم کلیه بهش میخوره یا نه پس میزنه آنها میپرسن اگه پس بزنه چی میشه؟ دکتر میگه باید ایلایی بشن ت یه کلیه دیگه پیدا بشه همگی باز حالشون بد میشه و استرس میگیرن. باران به هازار و خان و گوکان میگه که بابا قلندر حالش بد شده و بیمارستانه اونا وقتی ماجرارو میفهمن سریعا به عمو مسلم زنگ میزنن. مسلم بهشون میگه که حالشون خوبه اسکندر فردا مرخص میشه هازار میگه حال بابام چطور؟ اون خوبه؟ مسلم میگه فعلا تحت نظره ببینن این کلیه بهش میخوره یا نه هازار میگه اگه نخوره چی؟ مسلم میگه چاره نیست دیالیزش میکنن هازار با آشفتگ‌ی میگه معلومه چی میگی عمو؟ مسلم میگه نگران نباش داداش من قویه از پسش برمیاد. دخترها وارد زندان میشن. خانم اون سلول در حال خورد کردن سبزی با چاقوعه. همه ی افراد سلول ازش حساب میبرن، وقتی وارد میشن و بیاین صحنه روبرو میشن حسابی ازش میترسن. خانم با دیدن بلا بغلش میکنه محکم و بهش میگه میخوام بگم دلت واسمون تنگ شده اومدی بهمون سر بزنی ولی جوری که اومدی و کساییو که با خودت آوردی مشخصه که اینجوری نیست! سپس از همشون میخواد تا دستشو ببوسن. سپس بلا ماجرارو برایش شروع میکنه به تعریف کردن……

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا