خلاصه داستان قسمت ۱۳۷ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۳۷ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۱۳۷ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۱۳۷ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۱۳۷ سریال ترکی خواهران و برادران

دادگاه آکیف و نباهت برگزار میشه و نباهت اوجا به قاضی میگه که منصرف شده از طلاق آکیف جا میخوره و میگه چی؟ توروخدا بگو این چه رفتاریه دیگه! نباهت به قاضی میگه دوستش دارم آقای قاضی و نمیخوام دیگه ازش طلاق بگیرم آکیف میگه آخه چه دوست داشتنی؟ اینا چیه که داری میگی؟ تو عمین الان بیرون دادگاه داشتی با کیف منو میزدی؟! محض رضای خدا چه دوست داشتنی آخه؟ قاضی میگه با این وضع طلاق توافقی میسر نیست آکیف کلافه میشه. بیرون از دادگاه آکیف با نباهت دعوا میکنه و میگه این چه بازی بود که راه انداختی؟ یعنی چی دوستم داری؟ چه دوست داشتنی؟ نباهت میگه آخی عزیزم اگه فکر کردی به همین راحتی ازت طلاق میگیرم که بری با اون زنه ازدواج کنی کور خوندی!   آکیف با کلافگی بهش میگه باشه بهت نشون میدم و از اونجا میره. آیلا پیش نباهت میره و میگه خوب کاری کردی بهترین کارو کردی، نباهت میگه چقدر خوب شد که اومدی اینجا و تصمیم میگیرن برای اینکه حالشون بهتر بشه برن خارج از شهر و کمی خوش بگذرونن. اورهان در محل کارش تو نانوایی هستش که یه زن وارد مغازه میشه و متوجه میشن که صاحب رستورانی هستش که به تازگی اونجا افتتاح شده و تعداد بالایی نون میخره. اورهان برای کمک بهش میره تا نون هارو ببره به رستوران که دستیار اون زن میاد و خبر میده که لوله ترکیده. اورهان میگه بزارین من یه نگاهی بندازم سپس ازش میخواد تا شیر فلکه آب را ببنده. بعد از بستن فلکه آب بهش میگه اگه امروز درست نکنین بدون آب می مونین، اون زن با کلافگی میگه وای من چیکار کنم؟ یخورده دیگه مشتری ها میان! لوله کش از کجا پیدا کنم؟ اورهان میگه بزارین من میرم واشر میگیرم میام درست میکنم. تو درست کردن شیر آب پیرهن اورهان پاره میشه و اوگنور ازش عذرخواهی میکنه.

تو مدرسه استاد با یه آینه قدی میاد و میگه بیاین تک تک جلوش میخوایم به خودشناسی برسیم سپس از کان شروع میکنه. کان روبروی آینه می ایستد و میگه من تو نگاه اول قوی بودن و تلاش زیادم میبینم تولگا میگه آره دیگه اگه تلاش نداشتی که آقا آکیف بعد از اون همه پس زدنت قبولت نمیکرد! دوروک میگه ولی من یه پسر خودشیرین و چاپلوس میبینم! کان دورا را انتخاب میکنه. دورا میگه من یه دختر تنها میبینم از طرفی امیر میگه لجباز و دمدمی مزاج و ترسو دورا ناراحت میشه که عمر میگه اتفاقا من یه دختر قوی میبینم که سر خم نکرده دورا لبخند میزنه که از چشم سوزی دور نمیمونه و میگه آره سریع هم لبخند بزن! دورا هاریکا را انتخاب میکنه که هاریکا شروع میکنه از خودش تعریف کردن که امیر هم تایید میکنه و میگه یه دختر که از همه نظر فوق العاده ست پولداری و اصالت تو ذاتشه سپس به دورا نگاه میکنه و میگه برخلاف بعضیا، زنگ تفریح میخوره. آکیف با کلافگی به اتاقش تو شرکت برمیگرده که رسول میره پیشش و به خاطر دزدی شب گذشته باهاش احساس همدردی میکنه و میره سپس به دستیارش زنگ میزنه و میگه وقتی رمزاشو باز کردین سریع بهم اطلاع بدین. نباهت به دوروک زنگ میزنه و میگه شب نمیاد با آیلا اومدن خارج از شهر دوروک میگه باشه و چشمش به آسیه میوفته و بهش پیشنهاد میده به خونه شان بره تا باهم ریاضیارو حل کنن آسیه قبول میکنه. بچه ها به کلاس برمیگردن که سوزی میره جلوی آینه و با دیدن خودش گریه میکنه و میگه من به دختر خوشگل و ضعیف میبینم که نمیتونم واقعیتو بگه! من یه دختر میبینم که نمیتونه به کسی که عاشقشه بگه داداشش چجوری مرد! استاد صداش میزنه که سوزی یکدفعه از فکر و خیال بیرون میاد و میگه یه دختر میبینم در حالیکه هیچی خوب نیست لبخند میزنه و اوضاعو اوکی نشون میده.

بعد از سوزی عمر میاد که آسیه میگه میشه من بگم اول؟ داداشم درستکارترین و راستگوترین آدمیه که میشناسمش که آزارش به یه مورچه هم نمیرسه و شروع میکنه به تعریف که   عمر با دیدن خودش تو آینه بغض میکنه و یاد کارهایی که این اواخر کرده میوفته سپس شرمنده میشه. کلاس تموم میشه که استاد میخواد عمر آینه را ببره دفتر که او با عصبانیت مشتی تو آینه میزنه و میشکنتش. اورهان تو مغازه اش هست که موقع رفتن به خانه اوگنور خانم میاد و به خاطر پاره شدن لباس اورهان بهش هدیه ای میده که اورهان تشکر میکنه. شنگول به مغازه موبایل فروشی احمد میره که اونجا ازش میفهمه که عمر واسه یه نزول خور کار میکنه شنگول جا میخوره. وقتی به خانه برمیگرده میبینه عمر جلوی در نشسته که پیشش میره و میگه تو واسه اون مرتیکه نزول خور کار میکنی؟ عمر انکار میکنه اول که میگه باشه پس میرم به اورهان میگم بره با اون احمد حرف بزنه الکی حرفیو نزنه! عمر جلوشو میگیره و میگه آره کار میکنم ولی میخوام بیام بیرون شنگول میگه که چی بشه؟ تازه داره یخورده جون میگیریه زندگیمون من به کسی چیزی نمیگم منم از کارم خوشم نمیاد ولی کاری نمیتونیم بکنیم. وقتی شنگول به خانه میره پاکت را میبینه و از اورهان میپرسه که این ماجراش چیه! اورهان میگه گفتم که رفتم شیر آب رستورانو درست کردم لباسم پاره شد واسه تشکر رفتن پیرهن خریدن دستشون درد نکنه شنگول میگه خیلیم گرونه سپس به اورهان میگه ای کاش پولشو میدادن بهتر بود اورهان میگه یعنی چی میخوای بگی من لیاقت پوشیدن اینجور لباسارو ندارم؟ سپس دوباره دعواشون شروع میشه و اورهان به اتاق میره…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا