خلاصه داستان قسمت ۱۸ سریال ترکی آقای اشتباه + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب می توانید شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۸ سریال ترکی آقای اشتباه باشید، با ما همراه باشید. سریال ترکی آقای اشتباه یک سریال تلویزیونی موفق و پربیننده‌ی کمدی –  عاشقانه محصول سال ۲۰۲۰  کشور ترکیه است. بازیگران این سریال عبارتند از؛ جان یامان در نقش اوزگور آتاسوی، اوزگه گورل در نقش ازگی اینال، گورگن اوز در نقش لونت یازمان، فاطما توپتاش در نقش جانسو آکمان، سوات سونگور در نقش اونال ییلماز، لاله بشار در نقش سویم آتاسوی، جمره گوملی در نقش دنیز کوپاران، سرکای توتونچو (اوزان دینچر)، سارپ جان کورواغلو در نقش سردار اوزتورک، تایگون سونگار در نقش سونر سچکین، فری بایجو گولر در نقش نوین ییلماز، اجه ایرتم در نقش گیزم سزر، امره ارن در نقش آنیل چلیک، کیمیا گوکچه آیتاچ در نقش ایرم دوآن.

قسمت ۱۸ سریال ترکی آقای اشتباه

خلاصه داستان قسمت ۱۸ سریال ترکی آقای اشتباه

ایرم برای اینکه بیشتر به دنیز به خاطر پروژه ی توریستی که نصیب او شده حرص بدهد، از او هم دعوت می کند تا با اکیپ همکاران و آقای ارجمند به لاگابیا بروند و دور هم باشند. دنیز هم ناچارا قبول می کند. ازگی سراغ اوزگور می رود و از او می پرسد: «اگه کاری اینجا دارم میتونم قرار شام با سردار رو کنسل کنم. » و با چشمانش به او می فهماند که دلش نمی خواهد برود. اما اوزگور او را مرخص می کند. سردار برای قرارش با ازگی آماده می شود که یشیم به دیدنش می رود. سردار با هیجان می گوید که با ازگی قرار دارد و اضافه  می کند که حسابی از ازگی خوشش آمده. یشیم پوزخندی میزند و می گوید: «میدونی چرا خوشت اومده؟ چون نمیدونی اون چی میخواد! برای اینکه نفهمی اون چقدر از اوزگور خوشش میومده باید کور باشی! » سردار به او توضیح می دهد که در اصل اوزگور عاشق او است و یشیم هیجان زده از برادرش می خواهد بیشتر در این مورد به او توضیح بدهد.
ازگی وقتی به خانه می رسد دنبال بهانه می گردد تا سر قرار نرود و به خودش می گوید: «من حتما سرما خوردم! حتما تب دارم. » همان موقع جانسو از راه می رسد و ازگی می گوید: «جانسو من میخواستم برم قرار شامم با سردار اما ببین تب دارم! » جانسو او را چک می کند و لبخندی میزند و می گوید: «ازگی تو هیچیت نیست. زود باش اماده شو. » و وقتی ازگی آماده می شود، به او می گوید: «ببین چقدر خوشگل شدی. استرس نداشته باش. به این عروسیت فکر کن! » ازگی وقتی به خودش در لباس عروسی فکر میکند جای داماد اوزگور را می بیند و به خودش می گوید: «من نمیتونم این کارو کنم. باید کنسلش کنم. » و استرسش بیشتر می شود. دنیز و همکارانش به لاگبیا می روند. اوزان وقتی برای خوش آمد گویی سراغ میز آنها می رود، اصلا به دنیز نگاهی نمی کند و مشغول صحبت با ایرم می شود. دنیز از این رفتار او عصبانی می شود و نگاه بدی به او می کند. سردار دنبال ازگی می رود و ازگی با خودش فکر می کند که باید برای لحظه ی آخر چه دروغی سرهم بکند که همان موقع مادرش و اونال سر می رسند و به او می گویند که بهتر است قرارش با اوزگور را کنسل بکند چون به هرحال انها آمده اند و ازگی هم با خوشحالی به سردار می گوید نمی تواند خانواده اش را تنها بگذارد و سردار او را درک می کند.
ازگی به همراه مادرش و اونال برای خوردن شام بیرون می روند. اونال و نوین به او می گویند که بهتر است رابطه اش را با آدم غیرتی و شکاکی مثل اوزگور تمام بکند و نوین می گوید: «درسته که عاشقته اما همه چیز که عشق نیست. » ازگی با خوشحالی و هیجان می پرسد: «واقعا فکر می کنید عاشقمه؟ » اونال می گوید: «آره. از چشماش میفهمم. طوری که من به مادرت نگاه میکنم اون به تو نگاه مکینه… » ازگی خوشحال می شود و همان موقع اوزگور با او تماس می گیرد و می پرسد برای شام رفته یا نه؟ ازگی تایید می کند که و اوزگور گوشی را قطع می کند و اجازه نمی دهد تا ازگی ادامه ی حرفش بزند و بگوید که همراه مادرش و اونال آمده. از طرفی، اوزگور اصلا حوصله ی هیچ کاری را ندارد که یشیم به دیدنش می آید و اوزگور هم ناچار می شود با او شام بخورد بعد هم یشیم سرخود خودش را به خانه ی اوزگور دعوت می کند و همراه او می رود. ازگی هم با هیجان منتظر است تا اوزگور به خانه بیاید و حسش را به او بگوید اما وقتی به تراس می رود و او را یشیم می بیند ناراحت می شود. کمی بعد یشیم به اوزگور نزدیک و نزدیکتر می شود و ازگی چشمانش پر از اشک می شود..
۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا