خلاصه داستان قسمت ۲۰۲ سریال ترکی دختر سفیر

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۰۲ سریال ترکی دختر سفیر را می توانید مطالعه کنید. فصل اول این مجموعه محصول سال ۲۰۱۹ در ژانر درام است و فصل دوم آن در حال پخش می باشد. نام انگلیسی این سریال The Ambassador’s Daughter است. در این سریال انگین آکیورک  Engin Akyürek ، نسلیهان آتاگل دوغلو Neslihan Atagül Doğulu، تولین یازکان Tülin Yazkan، غنچه جلاسون Gonca Cilasun و اوراز کایگیلاراوغلو Uraz Kaygılaroğlu به ایفای نقش پرداخته اند.

قسمت ۲۰۲ سریال ترکی دختر سفیر
قسمت ۲۰۲ سریال ترکی دختر سفیر

خلاصه داستان سریال دختر سفیر

سانجار و ناره از جوانی یکدیگر را دیوانه‌وار دوست دارند، اما پدر این دختر مخالف رابطه آن‌ها بود. ناره و سانجار تصمیم می‌گیرند فرار کنند و مخفیانه ازدواج کنند. شب بعد از عروسی سانجار گمان می‌کند ناره به او خیانت کرده‌است و حرف‌های ناره را باور نمی‌کند، لذا او را از کلبه‌شان بیرون می‌کند. ناره خود را از صخره به پایین پرت می‌کند و به سختی مجروح می‌شود. ناره بعد از آن ناپدید می‌شود و داستان آن‌ها به افسانه ای تبدیل می‌شود که ترک‌ها برایشان شعر گفته‌اند. سانجار گمان می‌کند ناره به راحتی او را ترک کرده‌است و به دنبال زندگی تازه‌ای به اروپا رفته‌است. سال‌ها بعد ناره دوباره در زندگی سانجار ظاهر می‌شود. او در لحظه‌ای که سانجار قصد ازدواج دارد، با دختر بچه ای ظاهر می‌شود و تصمیم می‌گیرد زندگی جدیدی را آغاز کند. سانجار پس از ورود دوبارهٔ ناره به زندگی اش، دوباره بهم می‌ریزد و سعی در بیرون کردن ناره از زندگی اش دارد اما با اتفاق‌های عجیب و مرتبط بهمی که در ادامه داستان می‌افتاد ورق بر می‌گردد و سانجار به دنبال حقیقت ۸ سال پیش می‌رود.

قسمت ۲۰۲ سریال ترکی دختر سفیر

سنجر به دفتر گوون چلبی می رود و می گوید: «اومدم مثل دوتا آدم صحبت کنیم. بعد از رفتن ناره، ملک بیمار شده. ماوی حال اونو بهتر کرد. اگه ذره ای انصاف داری بذار ما زندگیمونو بکنیم. » چلبی جواب می دهد: «اجازه نمیدم تو برنده و من بازنده این بازی باشم. » سنجر می گوید: «به خاطر لجبازی در حق نوه ت ظلم کردی و جونوری به اسم سدات رو به جونمون انداختی. هم ملک و هم ماوی رو توی خطر انداختی. اگه دست از سرم برداری میتونی هفته ای یه بار ملک رو ببینی اما اگه بازم به جنگیدن ادامه بدی از دیدن ملک محرومی. »
سنجر به عمارت برمیگردد و به مادرش می گوید که برای محافظت از ملک و ماوی مجبور شده انها را در جای امنی پنهان کند. اهل خانه از این که ماوی و ملک سلامتند خوشحالند.
سدات دودو را به خانه ی خرابه ای میبرد و او را به صندلی می بندد و مدام از او در مورد ماوی و این که کجا پنهان شده می پرسد.

دودو قسم می خورد که از جای او خبر ندارد اما این را میداند که سنجر دیروز به دیدن ماوی رفته و امروز هم قرار بود در باغ زیتون با هم دیدار کنند و از سدات می خواهد تا آزادش کند اما سدات پشت سرهم قرص می خورد و بعد گلوی دودو را می چسبد و تهدیدش می کند.
یحیا به سنجر می گوید: «امروز قرار بود دودو رو ملاقات کنی اما از صبح گوشیش خاموشه. نجدت رو به خونه ش فرستادم. » در همین حال نجدت خبر می دهد که دودو در خانه اش نیست. سنجر و یحیا نگران می شوند و با عجله می روند.
چلبی به دخترش ناره پیام می دهد که حالش خوب نیست و باید هرچه زودتر همدیگر را ببینند. در همین حال سنجر وارد دفتر او می شود و گلوی او را می چسبد و می پرسد: «دودو کجاست؟ » چلبی که میداند این کار کار سدات بوده آدرس خانه ای که دودو آنجا زندانی شده را میدهد. یحیا و سنجر به آنجا می روند و سدات را می گیرند و دودو را آزاد می کنند. سنجر دست و پای سدات را می بندد و در صندوق عقب ماشینش می اندازد.

سدات که از اول هم نقشه اش این بوده که دودو را زندانی کند و از چلبی بخواهد ادرس را به سنجر بدهد و سنجر او را گیر بیندازد، از پیروزی خودش خوشحال است و پشت ماشین سنجر دستگاه ردیاب وصل میکند و به ریش سنجر میخندد.
سنجر به یحیا می گوید: «سدات بدون هیچ مقاومتی تسلیم شد. احساس میکنم یه کاسه ای زیر نیم کاسه ست. » انها سدات را به کلانتری می برند و دودو از او شکایت می کند. یحیا می گوید: «وقتی منو برادرم رسیدیم سدات دست و پای این دخترو بسته بود و شکنجه میداد. » سدات را سوار ماشین پلیس می کنند تا به زندان منتقل کنند اما وسط راه خودش را به مریضی میزند و از دست پلیس در می رود و خودش را به جنگل می رساند و از انجا به سمت ماشینش می رود و از طریق جی پی اس رد سنجر را میزند.الوان که از دیروز خبری از یحیا نداشته به عمارت می رود اما گولسیه هم از او بی خبر است. گولسیه با خنده به او می گوید: «تو و یحیا که از هم جدا نمیشین. بهتره خودت به اون زنگ بزنی و خبر بگیری. » الوان با یحیا تماس می گیرد و یحیا جواب می دهد که با دودو در کلانتری هستند. الوان با عصبانیت تلفن را قطع می کند و عمارت را ترک می کند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا