خلاصه داستان قسمت ۲۹ سریال ترکی رامو + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۲۹ سریال ترکی رامو را قرار داده ایم با ما همراه باشید. رامو (به ترکی استانبولی: RAMO) یک مجموعه تلویزیونی ترکیه‌ای است که در ژانرهای اکشن، جنایی و درام ساخته شده است. از بازیگران این سریال می‌توان به مراد ییلدریم Murat Yildirim، اسرا بیلگیج Esra Bilgic، ساجیده تاسانر Sacide Tasaner و…. اشاره کرد.

قسمت ۲۹ سریال ترکی رامو

قسمت ۲۹ سریال ترکی رامو

فاتوش تو بیمارستان نجو را میبینه و باهم حرف میزنن سپس بعد از رفتنش سرش گیج میره که میره دستشویی آبی به صورتش بزنه. رامو با افرادش میرن به شرکت و دفاتری که واسه آلپای کار میکنن و با اسلحه تمام پولاشونو برمیدارن و از اونجا میرن. سپس به محله میرن و به نیازمندان پول و خوراکی میدن از طرفی هرکی ضرری دیده پول میدن بهش تا جبران کنه. آلپای به سلیمان زنگ میزنه که سلیمان میگه بالاخره پیدات شد! آلپای میگه همه ی دار و ندارمو غارتگران تو هم هیچکاری نکردی! سلیمان میگه برو خداروشکر کن که هنوز زنده ای نکشتنت! آلپای بهش میگه ازت یه خواهش دارم سلیمان میگه در ازاش چیکار میکنی؟ او بهش میگه که سلیمان قبول میکنه و میگه کارشو بگه. سیبل تنهایی از خونه بیرون رفته که متوجه میشه یه ماشین مدام تعقیبش میکنه او استرس میگیره وتو یه فرصت به طرف اون ماشین اسلحه میگیره که وقتی شیشه میره پایین میبینه که راموعه. او به حالت طنز میگه فقط همینن مونده که بهم شلیک کنی این کارم بکن! سپس ازش میخواد سوار ماشین بشه تا برن و جاییو بهش نشون بده سیبل قبول میکنه. فاتوش تو خودشه و اصلا حالت نرمال نداره که بز تو محله میبینتش و میگه تو چت شده فاتوش؟ اصلا مثل همیشه نیستی!

یجوری فقط تو خودتی! فاتوش میگه نه چیزی نیست رفته بودم الان داروهای مامانمو بگیرم اتفاقی نیوفتاده و به داخل خانه میره. رامو با خودش سیبل را به یک خانه لوکس برده و بهش میگه یادته گفته بودی که دوست داری وارد خونه ای بشی که پشت درش من باشم؟ اینجا همونجاست سیبل که جا خورده میگه یعنی چی؟ اینجا؟ رامو میگه آره اینجا خونه ماست خونه ای که خودمون توشیم بچه هامون اینجا بزرگ میشن سیبل میگه من میترسم یعنی جابه میدن؟ شدنیه؟ رامو میگه دیگه اوضاع فرق کرده ما میگیم چی میشه چی نمیشه سپس کلیدو به طرفش میگیره و میگه شب میام اگه پشت این در بودی یعنی قبول کردی و بزرگترین رویای من تو این دنیا به حقیقت رسیده سیبل کلیدو میگیره. فاتوش تو اتاقش نشسته و بهم ریخته و نگرانه و به کیت بارداری که جوابش مثبته چشم دوخته. رامو میره پیش حسن که رفته به محلی که دوردوبابا چرخ کبابیشو راه انداخته. رامو میگه چرا تو خودتی؟ پکری! حسن درد و دل میکنه و سپس میگه اون سلیمان بهم گفته بود که ما پدر بچه هاییو میکشیم که بعدا اونا مارو میکشن من نمیخوام مثل اونا بشم! رامو میگه تو خودتو با اون سلیمان بد ذات یکی ندون ما مثل اونا نیستیم!

بعد از رفتن حسن دوردو بابا با رامو حرف میزنه و ازش میخواد تا همه ی ناراحتیارو تو خودش نریزه. حنیف به خانه فرایه همان خواننده کاباره میره که میبینه جینو پسرش جلوی در با ترس وایساده و میگه که مامان منو تنها نزار حنیف به داخل میره که میبینه او مرده. حنیف گریه میکنه و فرایه را بغل میکنه و میگه نه نمیشه نه! وقتی بیرون میره توهم بچگی های خودشو میزنه که سلیمان پیداش کرده بود و با خودش برده بود. حنیف با گریه یاد تمام لحظاتی که با جینو و فرایه روبرو شده بود تو کاباره را با گریه به خاطر میاره. سیبل میره به خانه و از سلیمان میپرسه چیشد؟ فکراتو کردی؟ چیزی نگفتی! پدربزرگش میگه نمیتونی بالاسر خانواده باشی در حالیکه کنار اون رامویی باید یکیو انتخاب کنی! سپس کمی بحث میکنن. رامو یه دیسکو را با تمام خدمه اش خریده تا کارو شروع کنه. سلیمان پیش یاقوز میره و بهش میگه آلپای صلح میخواد یاقوز قبول نمیکنه. دوعان با کلافگی سر قرار با سلیمان میره و میگه مگه نگفتم دیگه رنگ نزن بهت هیچی نمیگم؟  سلیمان بهش میگه که باید بگی مخصوصا درباره رامو و کاری که با آلپای میخواد بکنه. سلیمان به خانه میره که میبینه حنیف اونجاست سیبل میره تا باهم راحت حرف بزنن که سلیمان میگه بریم حیاط حنیف میگه چه حیاطی؟ اومدم ببرمت جایی سلیمان میگه کجا؟ حنیف لبخند میزنه و میره و سلیمان پشت سرش راه میوفته….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی رامو + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا