خلاصه داستان قسمت ۳۹ سریال ترکی تو در بزن + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۹ سریال ترکی تو در بزن (تو در خانه ام را بزن) را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی تو در بزن به تهیه کنندگی شرکت  MF Yapım از شبکه Fox TV پخش می شود و کارگردانی آن به عهده کارگردان مشهور و خوشنام ترک اوندر میهلار Ender Mıhlar میباشد. هانده ارچل و کرم بورسین که نقش های اصلی داستان را به عهده دارند مهمترین دلیل جذابیت این سریال است. ( Sen Çal Kapimi ) یا همان تو در خانه ام را بزن شنبه ها از ساعت ۲۱:۳۰ به وقت ترکیه به مدت ۱۳۰ دقیقه از شبکه فاکس پخش میشود.

قسمت ۳۹ سریال ترکی تو در بزن
قسمت ۳۹ سریال ترکی تو در بزن

خلاصه داستان قسمت ۳۹ سریال ترکی تو در بزن

سرکان بدون صبحانه به شرکت میره به خاطر همین آیدان خانم به سیفی میگه صبحانه درست کنه و به شرکت برن تا همانجا سرکان صبحانه شو بخوره، سرکان با دیدن املت با طرح خندان عصبی میشه و میگه مامان من ۱ سال اخیرو یادم نمیاد نه دوران کودکیو که اسدان خانم میگه جایی خونده بودم با تحریک خاطرات گذشته احتمال داره خاطرات اخیر یادت بیاد، دارم تلاش میکنم حافظتو به دست بیاری که سلین میگه سرکان افراد مهم و مورد اعتمادو به خاطر میاره که ایدان خانم یه خنده ساختگی میزنه بهش. بعد از رفتن انها ادا میاد. ادا که تصمیم گرفته سرکان فراموش کنه، قبل از نشستن سر میز خودش انگشتر را پس میده و میگه دیگه لازم نمیبینم دستم باشه و به کاراش میرسه و میگه من چند روزی نیستم که سرکان میپرسه کجا میرین که ادا میگه من شریکتم کارمندت نیستم جواب بخوام پس بدم، ادا در حال کار کردن بود که جواهر فروشی میاد تا سرکان انگشتر نامزدی بگیره ادا بهم میریزه ولی به روی خودش نمیاره و میره پیش اونا و یک انگشتر بزرگی انتخاب میکنه میگه این خوبه که سرکان میگه نه یه انگشتر کوچیک و مینیمال میخوام ادا میگه حافظتو از دست دادی مثل اینکه سلیقتم تغییر کرده و میره.

سلین که میفهمه سرکان داره انگشتر میگیره میاد و میگه چخبر؟ کاری نداری باهام؟ که سرکان میگه نه یه بازازیاب ساده بود سلین میگه باشه من همین اطرافم. ادا میره خانه سرکان تا وسایلشو جمع کنه. انگین سعی میکنه تا پریل برای بچه آوردن راضی کنه اما پریل راضی نمیشه. انگین پیش سرکان میره و بهش میگه بریم چندجایی که قبلا باهم میرفتیم؟ سرکان میگه آره بریم آدرس خانه جدیدم هم بده بهم که انگین میگه باشه. سلین به یه نفر میسپاره که بره خانه سرکان و وسایل ادارو جمع کنه ادا میرسه به خانه سرکان که میبینه وسایلش جمع شده که عصبی میشه و میگه چقدم عجله داره از زندگیش برم بیرون و روی تخت سرکان خوابش میبره. سرکان به خانه میرسه که ادارو میبینه و تعجب میکنه اول فکر میکنه خانه ادا اومده ولی بعد که ادا از خواب بیدار میشه دعوا میکنه که چرا دست به وسایل من زدی و در آخر میگه من که میدونم کار اون دوست دختر جادوگرته و میره و میگه ازت متنفرم سرکان بولات سرکان هم میگه احساساتمون متقابله سرکارخانم یک لحظه جفتشون جا میخورن ولی بعد ادا از اونجا بیرون میزنه.

ادا به مغازه دنیز میره که بچه ها هم اونجا بودن، دنیز پیشنهاد سفر میده که ادا میگه بهترین چیز واسم همینه و قرار میگذارن که فردا صبح زود بیدار و راهی سفر بشن.آیدان خانم و سیفی به مغازه دنیز میرن و متوجه میشن میخوان برن مسافرت و لوکیشن انها را از روی بروشوری که اونجا بود میفهمن بروشور را برمیدارن و از اونجا بیرون میزنن. انگین پیش پریل میره و میگه من تند رفتم من دوستامو دیدم که همه بچه دار شدن منم جو گرفت و خواستم بچه داشته باشم اصلا بچه میخوایم چیکار خودمون میریم مسافرت همه جارو میبینیم که پریل اول خوشحال میشه که انگین از تصمیمش منصرف شده ولی بعد گارد میگیره و میگه نه خوب با بچه هم میشه همه اینکارارک کرد البته دارم از آینده حرف میزنم که انگین میگه نه بابا بچه میخوایم چیکار تو هم الان کاراتو زودتر انجام بده که بریم خونه دیگه من پایین منتظرتم پریل بعد از رفتن انگین تو فکر میره….

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
1 دیدگاه
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
Ghazal
Ghazal
2 سال قبل

هانده جونم شخصیتش اینجا خیلییی خاصه، عاشقشمممم???

دکمه بازگشت به بالا