خلاصه داستان قسمت ۴۲ سریال ترکی رامو + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۴۲ سریال ترکی رامو را قرار داده ایم با ما همراه باشید. رامو (به ترکی استانبولی: RAMO) یک مجموعه تلویزیونی ترکیه‌ای است که در ژانرهای اکشن، جنایی و درام ساخته شده است. از بازیگران این سریال می‌توان به مراد ییلدریم Murat Yildirim، اسرا بیلگیج Esra Bilgic، ساجیده تاسانر Sacide Tasaner و…. اشاره کرد.

قسمت ۴۲ سریال ترکی رامو
قسمت ۴۲ سریال ترکی رامو

قسمت ۴۲ سریال ترکی رامو

یاقوز از رامو میپرسه تو سیبلو دزدیدی؟ رامو تایید میکنه که یاقوز میگه کار خطرناکی کردی! رامو بهش میگه اگه وهاب عکس. به جهانگیر نشون بده سیبلو میکشه اگه ما هم قبلش جهانگیرو بکشیم اون زن دیوونه اش سیبلو میکشه. یاقوز میگه خوب اگه تو بمیری چی؟ چه بلایی سرش میاد؟ رامو میگه امشب سیبلو میفرستم بره تا با هویت جدید یه جای دیگه زندگی کنه و کاری میکنم مرده به حساب بیاد. جهانگیر با دوعو درد و دل میکنه و میگه یکی میخواد منو بهم بریزه، گذاشتن اون طلا تو قبر تانر هک واسه همین بوده که نتونم درست تصمیم بگیرم.هرکی هست خیلی باهوشه و تو قالب دوست میاد جلو باید حواسمونو جمع کنیم. پلیس میاد خونه رامو و سراغ رامو را میگیره که نریمان میگه نیستش احتمالا اسکله ست اما اونا میگن تو اسکله کسی نبود نریمان میگه پس ما هم نمیدونیم کجاست. موقع رفتنشون فیدان به خونه میاد که با دیدن فرمانده فاتح تو ماشین شوکه میشه و از نریمان میپرسه کی بود اونی که کنار پلیس بود؟ نریمان میگه نمیدونیم. فیدان فکرش درگیر شده با دیدن اون مرد و یاد عشق قدیمیش میوفته که از خونه دور میشه.

او تو کوچه فرمانده را میبینه وایساده و میگه تو پلیس شدی؟ او میگه فرمانده رئیس شعبه جرایم سازمانی، فیدان میگه اون موقع چی فاتح؟ او میگه ماهر اسم اصلیم ماهره، اون موقع کمیسر بودم تو یه ماموریت مخفی بودم فیدان جا میخوره و بهش میگه اینارو ول کن چرا اومده بودی؟ فرمانده میگه دنبال راموعم سیبل گم شده فکر کنم کار راموعه فیدان میگه برادرزاده من انقدر احمق نیست همچین کاری نمیکنه! رامو به خاطراتش با سیبل فکر میکنه و اونو تو خواب نگاه میکنه.  یاقوز رفته پیش وهاب و میگه رامو بحث سیبل پیش میاد عقل و منطقش خاموش میشه، سیبلو دزدیده و میخواد از مرز خارجش کنه به احتمال زیاد خودشم میره باهاش و بهش پیشنهاد میده تا رامو را بکشن وهاب میگه چجوری باید بهت اعتماد کنم؟ یاقوز میگه پاشو بیا تا اعتمادتو جلب کنم. سیبل از خواب بیدار میشه که میبینه رامو واسش نامه خداحافظی نوشته با پاسپورت و بلیط گذاشته واسش. یاقوز و وهاب به اسکله رفتن و به حسن شلیک میکنن رامو شوکه شده و میگه یاقوز چطور این کارو کردی؟ یاقوز میگه مجبورم کردی، کاری که میگم نکنی سیبل میمیره الان آدمم اونجاست. یاقوز میره پیش جهانگیر و میگه رامو هنوز پیدا نکردم.

جهانگیر پیامی که از گوشی تانر اومده بهش نشون میده که نوشته مرگ تانر کار من بوده بعدیشم نوبت خودته، رامو. همان موقع وهاب زنگ میزنه به یاقوز و میگه رامو پیدا کردم. جهانگیر به دوعو میگه ممکنه اون دشمن به ظاهر رفیقمون وهاب باشه! اونا به اونجا میرسن که یاقوز از پشت سر به وهاب شلیک میکنه و همزمان او هم دکمه انفجار بمبارو میزنه که یاقوز نگران رامو میشه و به خاطر میاره که همه ی اینا نقشه خود یاقوز و رامو بوده، تیراندازی به حسنم الکی بوده. رامو هم به موقع از خونه بیرون میپره که روی دوعو میوفته و اونو هم نجات میده. جهانگیر ازش میپرسه چیشده بود؟ او میگه وهاب منو دزدید بعد آورد اینجا منم یه جوری خودمو نجات دادم اومدم بیرون که بقیه شو میدونین یاقوز میگه همه این کارا زیر سر وهاب بوده سیبل را هم کشته جهانگیر میگه پس اون خائن وهاب بوده! سپس رو به رامو میگه دشمنی ما تموم شد ولی دیگه جونتو بهت نمیبخشم دیگه دور و بر من نیا! سپس رو به یاقوز میگه جنازه سیبلو پیدا کن بیار واسم و خودش میره به طرف خانواده وهاب تا اونارو بکشه. بعد از رفتنش رامو به یاقوز میگه باید قبل از اینکه بره خانواده های بی گناهو بکشه برم کارشو تموم کنم، یاقوز سعی میکنه منصرفش کنه اما موفق نمیشه، از طرفی فیدان هم با اسلحه رفته سراغ سیبل و میگه نمیزارم رامورو دیگه به خطر بندازی!…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی رامو + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا