خلاصه داستان قسمت ۵۲ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۵۲ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۵۲ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۵۲ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۵۲ سریال ترکی تازه عروس

بلا با پدر و مادرش سوار اتوبوس تمل شدن و به طرف شهر راهی شدند. بلا تو مسیر به تمام خاطراتش با هازار از وقتی که بهش پیشنهاد ازدواج داده تا جدایی‌شون را مرور میکنه. از طرفی کامیل هم به تمام خاطراتش با قلندر خان فکر میکنه و لبخند تلخی میزنه کامیلیا کلافه میشه و به تمل میگه چرا این آهنگ های غمگینه گوش میکنی؟ دلم گرفت! تمل میگه منم تو تب عشق دارم میسوزم. کامیلیا میگه حالا که انقدر دوسش داری خوب برو بگو بهش پیشش بمون چرا نمیری؟ دوره؟ تمل از آینه به بلا نگاه میکنه و میگه نه نزدیکه انقدر که دستمو دراز کنم میگیرمش کامیلیا میگه پس چی؟ برو دیگه سپس طعنه میزنه و میگه خیلیا هستن میرن خودشون بدون اجازه پدر و مادر ازدواجشونو میکنن بعد میان میگن تو هم برو بدزدتش! تمل میگه راست میگیا و تشکر میکنه به خاطر این پیشنهاد خوبش. شیرین در حال عکاسیه که باران اونجا پیشش میره و سعی میکنه باهاش حرف بزنه. هازار میخواد بره دنبال بلا که خان سعی میکنه جلوشو بگیره، قلندر بیرون میاد و میپرسه اینجا چخبره؟ چیشده؟ خان بهش میگه باباجون شما بیا یه چیزی بهش بگو پسر روانیت گیر داده میخواد بره دنبال بلا! هازار میگه مبادا جلومو بگیریا میخوام برم دنبال زنم! قلندر بهش میگه برو پسرم برو زنتو برگردون تا خیلی دور نشده. باران با عجله میاد و به قلندر میگه توروخدا منو از اینجا نجات بده میرم خودمو میندازم تو آب های کارادانیز خودمو میکشما! آسیه میگه شماها دیوونه شدین؟ اگه ناخدا شوقی بفهمه زنده مون نمیزاره! همون موقع ناخدا میاد و میگه فامیل اینجا چخبره؟ دامادمون کجاست؟ حسنی میاد و میگه دایی جون الان همه چیزو واستون توضیح میدم آسیه سعی میکنه تا جلوشو بگیره اما حسنی میگه اون هازار رفت دنبال زنش! ناخدا شوقی میگه چی؟ این چی میگه آسیه؟ حسنی میگه اون بلا خدمتکارشون نبود عروسشون بود!

ناخدا شوقی از قلندر میپرسه که ماجرا چیه؟ حقیقت داره؟ قلندر تایید میکنه از طرفی ادریس میاد و میگه از ژاندارمری اومدن دنبال باران. قلندر سریع بهشون میگه تا از اونجا فرار کنن. آسیه میگه آقا تا حسنی را به عقد هازار درنیاریم من یه قدمم برنمیدارم! قلندر میگه واقعا؟ آسیه تایید میکنه، قلندر میگه این حرف آخرته؟ آسیه میگه بله حرف آخرمه! قلندر میگه باشه پس این آخرین دیدارمونه و از اونجا میخواد بره که آسیه میگه یعنی منو اینجا میزاری میری؟ قلندر میگه تصمیم خودت بود و داد میزنه عایشه تو هم نمیخوای بیای نیا و می دود. تمل تو جاده یهو می ایستد و میگه نمیدونم چیشد یهو باید برم ببینم. سپس میگه که باطری خالی کرده تمل از کامیل میخواد تا هل بده سپس به بهونه کمک به کامیل کامیلیا را هم پیاده میکنه همان موقع سوار ماشین میشه و از اونجا میره و حین رفتن بهشون میگه به پیشنهادتون عمل کردم چون میدونستم دخترتونو بهم نمیدین الان دارم میدزدمش! کامیلیا و کامیل کلافه و عصبی میشن. کامیلیا میگه نمیدونم چرا هرچی چوپان بز هستش دختر مارو میدزده حداقل یه دکتری چیزی! هازار تو جاده میرسه و از یه پسر بچه میپرسه که اینجا مرد قد بلند و چهار شونه ای را ندیدی که باهاش دوتا خانم همراه باشن؟ اون پسر تایید میکنه و میگه چرا دیدم هازار ازش میخواد تا دوچرخه اش را قرض بگیره تا بره بهشون برسه اون پسر قبول نمیکنه ولی بعدش دوچرخه اش را میده. هازار به سرعت به طرف انتهای جاده میره. قلندر و بقیه بعد از رد شدن از روی پل می ایستند تا نفسی تازه کنند، دیلان میگه  الان چرا داریم فرار میکنیم؟ ژاندارمری دنبال داداشمه تنهایی میتونه ادامه راهشو بره اما معتبر میگه من داداشمو تنها نمیزارم! قلندر میگه منم چون باعثش بودم تنهاش نمیزارم!

خان میگه وقتی بابام میمونه ما هم میمونیم سپس همگی پیش باران میمونن. عایشه از دور قلندر را صدا میزنه و به اونجا میاد. سپس بعد از کمی حرف زدن میگه الان یه سوال آقا! آسیه کجاست؟ قلندر میگه آسیه همونجا موند معتبر با خوشحالی میگه الان جدی میگی آقا؟ یعنی دیگه با ما نمیاد؟ قلندر میگه خودش انتخاب کرد که همونجا بمونه آنها حسابی خوشحال میشن و عایشه میگه پس سریعتر بریم تا آسیه منصرف نشده که برگرده با ما! هازار با دوچرخه به کامیلیا و کامیل میرسه و ازشون میپرسه ماجرا چیه؟ آنها واسش تعریف میکنن که هازار با عصبانیت به طرف اتوبوس راهی میشه. بلا تو اتوبوس با تمل دعوا میکنه و میگه این چه کاریه دیگه؟ من شوهر دارم! تمل میگه چی؟ مگه میشه؟ بلا میگه هازار شوهرمه! تمل میپرسه مگه تو خدمتکار اونا نبودی؟ بلا میگه نه داستانش مفصل و پیچیده ست شوهر من هازاره تازه عروسم! تمل میخنده و میگه تازه عروس منی؟ بلا وقتی میبینه حرف خودشو میزنه با کیف میزنه تو سرش و ازش میخواد تا ماشینو نگه داره. هازار با دوچرخه جلوی اتوبوس میره و با سنگ به شیشه اش میزنه سپس اتوبوسو نگه میداره و تا جایی که جا داره تمل را کتک میزند. هازار از بلا میخواد تا برن اما او میگه من با تو هیچجا نمیام هازار راضیش میکنه تا برن. قلندر با دارودسته اش به جنگل رفتن و عایشه میره تو رودخونه و قزل آلا صید میکنه. هازار با خانواده بلا به خانه ناخدا شوقی میرن اونجا هازار ماجرارو واسش تعریف میکنه و ازشون عذرخواهی میکنه. آنها از حسنی میپرسن که ماجرای شب گذشته چی بوده؟ حسنی میگه هیچی نقشه آبجی آسیه بود تا با این کار از زنش جدا بشه با من اردواج کنه هازار حتی نمیدونست که من رفتم اونجا خوابیم! رقیه و شوقی عصبی میشن و میرن سراغ آسیه و مادرش تا به حساب اونا برسه…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا