خلاصه داستان قسمت ۵۴ سریال ترکی تو در بزن + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۴ سریال ترکی تو در بزن (تو در خانه ام را بزن) را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی تو در بزن به تهیه کنندگی شرکت  MF Yapım از شبکه Fox TV پخش می شود و کارگردانی آن به عهده کارگردان مشهور و خوشنام ترک اوندر میهلار Ender Mıhlar میباشد. هانده ارچل و کرم بورسین که نقش های اصلی داستان را به عهده دارند مهمترین دلیل جذابیت این سریال است. ( Sen Çal Kapimi ) یا همان تو در خانه ام را بزن شنبه ها از ساعت ۲۱:۳۰ به وقت ترکیه به مدت ۱۳۰ دقیقه از شبکه فاکس پخش میشود.

قسمت ۵۴ سریال ترکی تو در بزن
قسمت ۵۴ سریال ترکی تو در بزن

خلاصه داستان قسمت ۵۴ سریال ترکی تو در بزن

آیفر و سیفی در حال چای خوردن بودن که آیدان میاد و با دیدن سیفی اعصابش خورد میشه و میگه این اینجا چیکار میکنه که آیفر میگه ما الان موضوع مهمتری داریم اونم عشق بین بچه هامونه که هممون میدونیم خیلی بزرگه نمیشه به این راحتیا فراموش بشه عروسی ادا ۲روز دیگه هستش باید یه کاری کنیم که سیفی میگه من یه فکر دارم که شگفت زدتون میکنه که آیدان میگه خبرچین کوچولو تو میخوای شگفت زدمون کنی؟که سیفی میگه حالا میبینین آیفر از آیدان میپرسه سیفیو بخشیدی دیگه؟ که آیدان قیافه میگیره و میگه حالا فکر میکنم درباره اش‌. ادا تو اتاق سرکان لباس عروسشو پوشیده و منتظر ملو هست تا بیاد به کمکش لباسشو دربیاره ملو از قصد اتاقو ترک کرده تا سرکان بره. وقتی سرکان به اتاقش میره از دیدن ادا شگفت زده میشه و به خودش میگه خیلی خوشگلی ادا از دیدن سرکان تعجب میکنه و میگه تو اینجا چیکار میکنی که سرکان میگه اینجا اتاق منه من باید ازت بپرسم اینجا چیکار میکنی که ادا میگه با این لباس عروس به نظرت چیکار میکنم؟ که سرکان میگه من اومدم به کارهام برسم ادا میگه حالا که میخوای به کارات برسی لباس منو از پشت باز کن بعد برو بیرون تا لباسمو عوض کنم تا برم که تو بیای اینجا به کارت برسی.

سرکان وقتی از اتاق بیرون میاد قلبش تند تند میزنه و میره پیش سلین. دنیز رفته اداره پست تا ببینه میتونه بفهمه کی اون بسته رو فرستاده یا نه اما موفق نمیشه و به سلین زنگ میزنه و ماجرارو میگه همان لحظه سرکان میره پیش سلین. سلین وانمود میکنه با کارشناس بودجه مطبوعات داره صحبت میکنه و قطع میکنه سرکان که تمرکز نداره میره تو اتاق کارش. آیفر با آیدان و سیفی به یه عطاری معروف میرن و ازش یه معجون گیاهی میگیرن و نقشه میکشن توی کیک عشق بریزن و به ادا و سرکان بدن تا بخورن و ببینن اثری داره یا نه. ادا به کتابخانه میره تا یه کتاب برداره ولی چون قدش نمیرسه سرکان میره تا کمکش کنه که موهای ادا به دگمه کتش گیر میکنه. سعی میکنن تا موهای ادارو از دور دگمه آزاد کنن که سلین همان لحظه میاد و با صحنه ای که میبینه داد میزنه اینجا چخبره؟ چیکار دارین میکنین؟ وقتی میره جلو میگه چجوری موهای تو به دگمه کت سرکان گیر کرده؟ ادا میگه حالا گیر کرده چیکار کنم؟ از سروصدا همگی اونجا جمع میشن و سلین از حرص موهای ادارو میکشه تا گیرش باز بشه، ادا میگه تو از قصد موهای منو کشیدی؟ سلین میگه من بهت کمک کردم باز کردم که بچه های شرکت سلین و ادارو از هم جدا میکنن و ادا حین رفتن میگه حسادتم یه حدی داره واقعا عجیبه.

ادا با جرن و ملو دم در شرکت بود و داشتن درباره کار سلین حرف میزدن که سرکان میاد و از ادا عذرخواهی میکنه از طرف سلین ادا میگه تو بعدا از طرف سلین از من عذرخواهی میکنی که سرکان میگه چرا؟ کی؟ که ادا میگه موقعش بشه میفهمی و میره داخل شرکت. آیفر و آیدان و سیفی در حال کیک درست کردن هستن و از اون معجون گیاهی میریزن توی مواد کیک و میگن خداکنه روشون اثر بزاره. شب ادا به خودش و سرکان فکر میکنه و سرکان به همان کافه ی خودش و ادا میره و به خودش و ادا فکر میکنه و به گردنبند ادا که تو دستش هست نگاه میکنه. آیدان نقشه شو اجاره میکنه و میره تو اتاق و سیفی به سرکان زنگ میزنه و میگه آیدان خانم دوباره رفته تو اتاق در را هم روی خودش بسته و نمیاد بیرون سرکان میگه باهاش صحبت کن الان من خودمو میرسونم اونجا. سلین که به فرید شک داره جلوی در خانه اش، جلوشو میگیره و فرید با دیدنش میگه چیشده سلین؟ سلین بهش میگه ببین فرید هرچی بین من و تو بوده تموم شده که فرید میگه سلین من دیگه به تو هیچ حسی ندارم سلین میگه پس این کارها چیه؟ پاکتی که فرستادی واسه سرکان چیه؟ فرید میگه بالاخره چه زود چه دیر میفهمید. سلین میگه ببین اون اتفاق یدفعه ای بود اصلا هیچی پشتش نیست که فرید میگه اگه اینجوریه پس از چی میترسی؟ سلین میگه پاتو از زندگی من بیرون بکش و میره.

سرکان به خانه مادرش میرسه و میره پشت در اتاق مادرش و بهش میگه مامان چرا اینجوری میکنی؟ که آیدان خانم میگه سرکان نمیخوام بیام بیرون اصرار نکن نمیام  سرکان میگه اگه نیای مجبور میشم درو بشکونم لطفا درو باز کن باهم صحبت کنیم که آیدان میگه نه نشکون درو من نمیام اون بیرون اتفاقایی میوفته که من دوست ندارم، از اتاق آیدان به آیفر خبر میده که راه بیوفتن. ایفر به ادا میگه ایدان خانم دوباره رفته تو اتای در را هم بسته نمیاد بیرون پاشو بریم ببینیم چیشده؟ تو که تونستی یکبار از اتاق بکشیش بیرون یکبار دیگه هم میتونی و با هم به سمت اونجا میرن. وقتی میرسن میبینن که سرکان با عصبانیت به آیدان خانم میگه بیاد بیرون که وقتی ادارو میبینه میگه ادا تو اینجا چیکار میکنی؟ که میگه سیفی زنگ زد گفت بیام اینجا، سرکان میگه من ۲ساعته اینجا وایسادم نیومده بعد تو میخوای بیاریش بیرون؟ و میره اونور آیدان با شنیدن صدای ادا درو باز میکنه و میگه چقد دلم تنگ شده بود واست، سرکان با عصبانیت میگه من ۲ساعته همین جمله هارو داشتم میگفتم پس چرا نیومدی بیرون؟

که آیدان میگه مگه میشه درو روی ادا باز نکرد؟ درسته تو هم خیلی تلاش کردی ولی حالا بیاین بشینین باهم یه چیزی بخوریم. آیفر و سیفی چای و کیکی که درست کردن را میبرن و همگی میخورن ولی سرکان میگه دوست ندارم نمیخورم ایدان نقش بازی میکنه و میگه اصلا به من توجه نمیکنه هیچکی ببین پسرمم کیکی واسش درست کردمو نمیخوره سرکان مجبور میشه از کیک بخوره. بعد از چند دقیقه معجون گیاهی روشون تاثیر میزاره و همگی به همه چی میخندن و توهم میزنن سرکان تابلو پشت سرش را عکس ادا میبینه و آیفر و آیدان اون تابلورو عکس الکس میبینن و ادا هم عکس خودشو میبینه. آیفر و آیدان با سیفی میرن تا ادا و سرکان تنها بشن تا باهم صحبت کنن و از دور نگاشون میکنن و میبینن که همش دارن میخندن باهم….

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا