خلاصه داستان قسمت ۵۷ سریال ترکی تو در بزن + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۷ سریال ترکی تو در بزن (تو در خانه ام را بزن) را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی تو در بزن به تهیه کنندگی شرکت  MF Yapım از شبکه Fox TV پخش می شود و کارگردانی آن به عهده کارگردان مشهور و خوشنام ترک اوندر میهلار Ender Mıhlar میباشد. هانده ارچل و کرم بورسین که نقش های اصلی داستان را به عهده دارند مهمترین دلیل جذابیت این سریال است. ( Sen Çal Kapimi ) یا همان تو در خانه ام را بزن شنبه ها از ساعت ۲۱:۳۰ به وقت ترکیه به مدت ۱۳۰ دقیقه از شبکه فاکس پخش میشود.

قسمت ۵۷ سریال ترکی تو در بزن
قسمت ۵۷ سریال ترکی تو در بزن

خلاصه داستان قسمت ۵۷ سریال ترکی تو در بزن

کمال بعد از چند دقیقه حرف زدن با آیدان خداحافظی میکنه و میره و قبل از رفتن به سیفی میگه هر کاری داشتین بهم زنگ بزنین. آیفر به ادا زنگ میزنه تا ببینه اوضاع چجوریه و وقتی میفهمه دنیز نیست به آیدان خبر میده و میگه ادا هرلحظه داره بیشتر میشه استرسش آیدان دلیلشو میپرسه که آیدان بهش میگه دنیز نیست هرچی میگردن نیست آیدان میگه باید بریم یه کاری کنیم. اردم دنیز را تعقیب میکنه و میفهمه که به یک هتل رفته و لوکیشن اونجارو برای سرکان میفرسته وقتی ادا و سرکان میرسن اردم را میبینند که داره میلرزه و حالش خوب نیست میرن پیشش تا ببینن چیشده که اردم میگه هیجان زیادی بهم وارد شده و همونجا روی زمین میشینه و از حال میره، دنیز، ادا و سرکان را از پنجره میبینه و چمدونش را برمیداره و از هتل میزنه بیرون که سرکان میگیرتش و باهم درگیر میشن و دنیز سوار ماشین سرکان میشه و میره و ادا و سرکان هم اردم را رها میکنند و با ماشین دنیز به دنبالش میرن ولی وسط راه گمش میکنن. ازدم وقتی به هوش میاد میبینه ادا و سرکان نیستن و به خودش میگه ای بابا چرا تو این وضعیت منو ول کردین آخه؟به سرکان و ادا زنگ میزنه تا ببینه کجا هستن که چون گوشیاشون تو ماشین جا مونده دنیز برمیداره و خاموش میکنه، اردم ردیابو چک میکنه تا ببینه دنیز کجا رفته و به دنبالش میره. جرن، پریل با ملو و انگین تو شرکت هستن و هرچی به ادا و سرکان زنگ میزنن میبینن که در دسترس نیست و عصبی میشن ملو میگه فقط ۲ ساعت مونده اینا کجان؟

جرن با عصبانیت میگه چرا گوشیشونو تو این وضعیت جواب نمیدن؟ دنیز ماشین سرکان را تو جاده رها میکنه و یه ماشین میگیره و به سمت کافه میره‌. آیفر به آیدان میگه چیکار کنیم؟ سیفی پیشنهاد میده به آقا کمال زنگ بزنیم که ایدان اول مخالفت میکنه ولی بعد میگه اگه کمال چند سال پیش باشه خیلی باهوشه کل استانبولو میگرده تا پیداش کنه که آیفر میگه مثل اینکه فکر آیدان هم پیش کمال گیر کرده اگه فکر کردنت بهش تموم شده بیا به این فکر کنیم که کجا بگردیم دنبال دنیز، که یکدفعه آیفر میگه به ذهنم یه چیز رسید روباه همه جا میگرده میگرده آخرسر برمیگرده کجا؟ ایدان میگه به لونه اش یعنی الان باید بریم جایی که مراسم عروسی برگزار شد؟ که آیفر میگه نه خنگ خدا مگه اونجا خونشه؟ که سیفی میگه آهان باید بریم کافه آیفر تایید میکنه و حاضر میشن تا برن اونجا. ادا و سرکان طبق یه لوکیشنی که تو ماشین دنیز بود، میرن اونجا که وارد یه پارکینگ میشن اردم از اونجایی که فکر میکنه دنیز تو ماشین خودشه در پارکینگ را روی ادا و سرکان میبنده و خودش به سمت شرکت میره تا این خبر خوش را خودش به بچه های شرکت بگه‌. ادا و سرکان وقتی میبینن در پارکینگ روشون قفل شدا فکر میکنن که دنیز در را روشون بسته ادا استرسی میشه و به سرکان میگه یه راهی پیدا کن جایی گیر کردیم که حتی یه پنجره هم نداره نمیتونم نفس بکشم حتی که سرکان سعی میکنه ارومش کنه و میگه کمتر حرف بزن تا اکسیژن بیشتری استفاده نشه ادا میگه الان با حرف زدن من مشکلی داری؟ که سرکان میگه نه من اینو نگفتم، ادا میگه چرا اینجوری نبودی از وقتی همه چیز یادت اومد اینجوری شدی سرکان میگه ادا آروم باش ادا میگه باشه بغلم کن پس و همدیگرو تو آغوش میگیرن و میخندن و بعد دنبال یه راهی میگردن.

اردم به شرکت میرسه که بچه ها با دیدنش بهش میگن چرا جواب نمیدی؟ چیشد؟ اردم میگه خواستم خبر خوشو خودم بهتون بگم انگین خوشحال میشه میگه آوردیش؟ که اردم میگه نه تو پارکینگ زندانیش کردم. همه شاکی میشن که چرا نیاوردیش اینجا پس؟ و انگین با ملو و اردم میرن به سمت پارکینگ. آیفر و ایدان با سیفی به کافه میرسن و میبینن که در قفله به خاطر همین سیفی سعی میکنه با کارت در را باز کنه. دنیز که تو کافه هستش اونارو میبینه با خودش میگه اینا اینجا چیکار میکنن دیگه و قایم میسه تا تو یه موقعیت خوب فرار کنه، آنها تو کافه را میگردن که دنیز وقتی میخواد فرار کنه جلوشو میگیرن و سیفی دست و پاشو میبنده. آنها تصمیم میگیرند با خودشون به خانه ببرند. اردم در پارکینگو باز میکنه و با انگین و ملو به داخل میرن که با ادا و سرکان مواجه میشن. ازشون میپرسن شما اینجا چیکار میکنین؟ که ادا میگه دنیز درو رومون بست انگین به اردم نگاه میکنه و میگه دنیز نبسته سرکان که فهمید کار اردم بوده عصبی میشه اردم میگه من از کجا بدونم که شما تو ماشین دنیز بودین اونجا چیکار میکردین آخه؟ ملو میگه ۱ ساعت بیشتر نمونده چیکار کنیم الان؟ همان موقع آیدان به ملو زنگ میزنه و میگه دنیزو پیدا کردیم آوردیم خونه آیفر بیاین اینجا و با سرعت به سمت خانه عمه آیفر میرن و سرکان به اردم میگه تو برو این ماشینو بردار بیا وقتی میره تو ماشین سرکان در پارکینگو میبنده اردم به خودش میگه خب اتفاق بود دیگه من چیکار کنم این وسط؟

ایدان و آیفر با سیفی بالاسر دنیز هستن که فرار نکنه و سیفی میره تا قهوه درست کنه و یه لیوان شربت برای دنیز میاره و یواشکی بهش میده که یکدفعه از حال میره آیفر میگه چیکارش کردی؟ سیفی میگه بهش شربت دادم ایفر دعواش میکنه و میگه تو اون قرص خواب آور ریخته بودم هرشب میخوردم چرا از اون بهش دادی؟ زنگ در خانه ایفر میخوره و آیدان باز میکنه که میبینه کماله تعجب میکنه که کمال میگه سیفی زنگ زده بود تا بیام، بعد از مدتی سرکان و ادا با ملو میان که آیدان به کمال میگه از در بالکن برو سرکان نباید ببینتت. وقتی میان آیفر همه چیزو تعریف میکنه و ملو با عصبانیت دنیزو میزنه و دنیز از خواب بیدار میشه و قبل از امضا کردن از ادا معذرت خواهی میکنه ادا وقتی امضا را میگیره موقع رفتن میگه هیچ وقت یادم نمیره این کارت. فردای آن روز انگین به سرکان میگه یه جشن باید بگیریم واسه خلاص شدن از دنیز و تدارکاتش را میچینه و به سرکان میگه آقا آتش گفته داره با رئیس بزرگ میان شرکت برای جلسه ولی هیچکی نمیدونه رئیس بزرگ کیه…..

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا