خلاصه داستان قسمت ۶۰ سریال ترکی تو در بزن + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶۰ سریال ترکی تو در بزن (تو در خانه ام را بزن) را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی تو در بزن به تهیه کنندگی شرکت  MF Yapım از شبکه Fox TV پخش می شود و کارگردانی آن به عهده کارگردان مشهور و خوشنام ترک اوندر میهلار Ender Mıhlar میباشد. هانده ارچل و کرم بورسین که نقش های اصلی داستان را به عهده دارند مهمترین دلیل جذابیت این سریال است. ( Sen Çal Kapimi ) یا همان تو در خانه ام را بزن شنبه ها از ساعت ۲۱:۳۰ به وقت ترکیه به مدت ۱۳۰ دقیقه از شبکه فاکس پخش میشود.

قسمت ۶۰ سریال ترکی تو در بزن
قسمت ۶۰ سریال ترکی تو در بزن

خلاصه داستان قسمت ۶۰ سریال ترکی تو در بزن

دنیز به ادا زنگ میزنه و میگه که مراقب سلین باش نقشه داره میخواد شمارو از هم دور نگه داره ادا میگه تو آخرین کسی هستی که دیگه حرفهاشو باور میکنم و قطع میکنه. ادا به شرکت میره و به جرن میگه که دنیز بهش زنگ زده جرن میگه ما حواسمون به سلین هست الان تو اتاقشه داره ادای کساییو درمیاره که دارن کار میکنن. ادا به اتاقش میره که یکدفعه سرکانو میبینه با دست پاچگی لپ تاپو میبنده ادا میگه چیزی شده؟ سرکان میگه نه چی اتفاقی ؟ ادا میگه اگه اتفاقی نیوفتاده پس باهم میبینیم و میخواد لپ تاپو باز کنه که سرکان نمیزاره، ادا میگه سورپرایزه؟ که سرکان میگه آره اگه آروم بگیری سورپرایزم داریم ادا میره سمت میز خودش که هدیه روی میزش را میبینه و میگه سورپرایز؟ که سرکان میگه امیدوارم خوشحال بشی و ادا میگه پس بیا باهم ببینیم چیه، وقتی باز میکنه میبینه که سرکان کتاب شازده کوچولو را که پدرش واسش خریده بود و براش خیلی ارزش داشت را بهش هدیه داده ادا میگه این خیلی واست مهمه که سرکان میگه تو برام مهمتری نمیخوام حتی یه خط از این کتابو بدون تو بخونم ادا صورتشو نوازش میکنه که لیلا یکدفعه میاد و میگه گفتین برای قرار با دوستاتون خبرتون کنم سرکان که از اومدن بی موقع لیلا کلافه شد سعی میکنه جلوی رفتن ادارو بگیره ولی ادا میگه من هرجا برم آخرش میام پیشت.

ادا میره پیش جرن و ملو و میگه ماجرا چیه که بهش میگن میخوایم بریم دنبال سلین . موقع رفتنشان سرکان می بینتشون و تو فکر میره وقتی انگین و پریل به اتاقش میرن بهشون میگه اینا دارن یه کارهایی میکنن وقتی انگین دلیلشو میپرسه میگه اول سلین رفت بعد اینا پشت سرش رفتن که انگین میگه دیگه بیکار نیستن بخوان تعقیبش کنن که سرکان بیخیال میشه و یه جاییو نشون میده و میگه ادارو میخوام ۲روز ببرم اینجا و انگین میگه رمانتیک شدی داداش که پریل میگه یاد بگیر هنوز ماه عسل نرفتیم. ادا با دوستاش سلین را تعقیب میکنند و میبینن که یه بیمارستان میره، ملو هرچی تلاش میکنه از پشت اتاق چیزی نمیشنوه و تو یه موقعیت جرن تو اتاق میره و سیستمو چک میکنه اما اسم سلین را پیدا نمیکنه و بیشتر حس میکنن که داره دروغ میگه. عمه آیفر به سرکان زنگ میزنه و میگه فرداشب خونه ما بیا دورهمی یه شامی بخوریم خوش بگذرونیم سرکان که اقامتگاه را برای مسافرت رزرو کرده بود راضی نبود ولی ناچارا قبول میکنه و مسافرت را موکول میکنه به یه روز دیگه. سرکان به ادا زنگ میزنه و میگه هرجایی لوکیشن بده میام دنبالت. سرکان وقتی میاد بیمارستان تعجب میکنه و میگه چرا اومدین اینجا؟ که جرن میگه ادا یخورده تب داشت آوردیمش اینجا حالش بدتر نشه که سرکان با خودش میبره و میگه من حالتو خوب میکنم و به جرن میسپاره که ماشینو بیاره. سرکان ادارو با خودش به خانه اش میبره و ازش مراقبت میکنه و بهش میگه چشاتو ببند و براش صفحه ۸ شازده کوچولو را میخونه ادا با شنیدن داستان چشاشو باز میکنه و از حفظ میگه و در آخر میگه یادته؟ سرکان میگه من همه چیز یادمه و از حسش براش میگه ادا اشک شوق میریزه و میگه بدون تو نمیتونم نفس بکشم سرکان میگه تمام زندگیه منی و همدیگرو در آغوش میگیرن. کمال در یکی از رستورانهایی که قبلا با آیدان اونجا خاطره داشت میره و خاطراتشو مرور میکنه و به ایدان زنگ میزنه، سیفی گوشیشو برمیداره و تماس را برقرار میکنه تا آیدان مجبور به جواب دادن بشه.

کمال ازش دعوت میکنه تا به همون رستورانی برن که قبلا میرفتن اونجا که آیدان میگه نمیتونم بیام تو هم به جای من یه فنجون چای بخور که کمال میگه باشه با ۳تا قند میخورم آیدان لبخند میزنه و میگه هنوز یادته و خداحافظی میکنن. شب ملو و جرن به ادا زنگ میزنن و میگن ما هنوز داریم سلینو تعقیب میکنیم الان داره مشروب میخوره نمیدونم کسی که حامله ست چجوری انقد مشروب میخوره آخه که با اومدن سرکان ادا قطع میکنه. فردای آن روز ادا با جرن و ملو میرن دم در خانه سلین و از ادا میپرسن که میخوای چیکار کنی؟ میگه من تصمیممو گرفتم میخوام بگم من از سرکان جدا نمیشم میخوام ببینم میخواد چیکار کنه. از دور سلینو زیر نظر دارن که میبینن شکمشو گرفته و حال خوبی نداره جرن میگه حتما فهمیده که داریم تعقیبش میکنیم داره طبیعی میکنه که باور کنیم و ادا میره سوار ماشینش میشه. سلین شوکه میشه و میگه ادا تو اینجا چیکار میکنی که ادا میگه اومدم باهات حرف بزنم. ادا بهش میگه سلین تو حامله نیستی تو این کارارو میکنی که من و سرکان باهم نباشیم سلین میگه ادا این چیزی نیست که بخوام دروغ بگم حتما ۶ ماه دیگه بالشت میزارم زیر لباسم؟ ادا میگه باورش سخته پس چرا به سرکان نمیگی؟

سلین میگه ادا سرکان عاشق توعه از تو جدا نمیشه من و سرکان با این بچه خانواده نمیشیم چون اون تورو دوست داره منم میخوام خودم این بچه رو بزرگ کنم و یکدفعه از حال میره. ادا با بچه ها سلین را میبرن بیمارستان وقتی به هوش میاد میخواد بره که دکتر میگه تا جواب آزمایشها نیاد مطمئن نشم نمیزارم بری. بعد از مدتی دکتر میاد و میگه خب خیالم راحت شد حالت خوبه هم حال خودت هم حال بچه ات که همگی جا میخورن. ادا از سلین معذرت خواهی میکنه و میگه ببخشید که حرفاتو باور نکردم که سلین میگه بعد از اون همه اتفاق حق داری که باور نکنی ادا سعی میکنه سلینو راضی کنه به سرکان بگه که سلین میگه نمیخوام بفهمه. وقتی از اتاق میان بیروناز ادا میپرسن میخوای چیکار کنی؟ که ادا میگه کاری که باید بکنم همون کارو میکنم و همدیگرو بغل میکنن و بهش میگن ما پشتتیم. اردم و لیلا باهم کافه قرار میزارن و اردم بهش میگه وقتی باهاتم خوشحالم. ادا و جرن و ملو به شرکت میرسن و ادا به اتاق خودش و سرکان میره و با دیدن هم همدیگرو در آغوش میکشن جرن و ملو از دور میبینتشون و دعا میکنن که همیشه اینجوری حالشون خوب باشه باهم و دعا میکنن که خودشونم همچین عشقی را تجربه کنن ….

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا