خلاصه داستان قسمت ۶۵ سریال ترکی تو در بزن + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶۵ سریال ترکی تو در بزن (تو در خانه ام را بزن) را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی تو در بزن به تهیه کنندگی شرکت  MF Yapım از شبکه Fox TV پخش می شود و کارگردانی آن به عهده کارگردان مشهور و خوشنام ترک اوندر میهلار Ender Mıhlar میباشد. هانده ارچل و کرم بورسین که نقش های اصلی داستان را به عهده دارند مهمترین دلیل جذابیت این سریال است. ( Sen Çal Kapimi ) یا همان تو در خانه ام را بزن شنبه ها از ساعت ۲۱:۳۰ به وقت ترکیه به مدت ۱۳۰ دقیقه از شبکه فاکس پخش میشود.

قسمت ۶۵ سریال ترکی تو در بزن
قسمت ۶۵ سریال ترکی تو در بزن

خلاصه داستان قسمت ۶۵ سریال ترکی تو در بزن

انگین و پریل با فرید درباره شبی که گذشته بود حرف میزنن و میگن واقعا شب خیلی سختی بود اون از ماجرای قتل و تعقیب و گریز سرکان اون از اسلحه کشیدن رو ما خداروشکر پلیس اومد وگرنه معلوم نبود چه اتفاقی واسمون میوفتاد. ادا و سرکان به اتاقشان در شرکت میرن و ادا به سرکان میگه اگه پلیسا نمیرسیدن فکر کردی چه اتفاقی میوفتاد؟ که سرکان میگه حالا که همه چیز به خوبی تموم شد ادا میگه وای تو جون منو به خطر انداختی پس جریمه میشی هیچ تماس فیزیکی نداریم سرکان هرچی میخواد به ادا نزدیک بشه ولی ادا دوری میکنه و نمیزاره و در آخر میگه بیا یه کاغذ دیگه برداریم. سرکان یه کاغذ برمیداره و روشو میخونه و میبینه نوشته زندگی در کاروان، ادا میگه از بچگی آرزوشو داشتم ولی چون تو نمیتونی انجام بدی بیخیالش میشیم سرکان میگه نه انجام میدم. ادا میگه تو یه لکه روی پیرهنت میوفته باید بری دوش بگیری لباستو عوض کنی چجوری میخوای تو کاروان زندگی کنی؟! سرکان میگه انجام میدم میبینی. سرکان میگه پس زودباش بریم یه کاروان اجاره کنیم و باهم میرن تا کارهای مقدماتیشو انجام بدن. وقتی برمیگردن به شرکت پریل و فرید با انگین تعجب میکنن و انگین به سرکان میگه یخورده خصوصی صحبت کنیم؟ پریل هم میگه آره آره و به ادا میگه ما هم باهم صحبت کنیم. ادا میگه چیشده؟ چرا همه اومدین دم در وایسادین؟ پریل میگه قضیه چیه؟ ادا میگه قضیه چی؟ پریل میگه دیشب که اون ماجرا امروز صبحم قبل از اینکه ببینمتون رفتین بیرون با به کاروان اومدین به نظرت طبیعیه؟ که ادا میخنده و ماجرای کیف آرزوهارو براش توضیح میده، انگین هم همین ماجرارو از سرکان میپرسه و سرکان ماجرارو براش توضیح میده.

انگین و پریل قبول میکنن و میگن به خاطر اتفاقای سختی که پست سر گذاشتین خیلی خوب و رمانتیکه واقعا بهش نیاز دارین. دکتر به سرکان زنگ میزنه و میگه بابد هرچه زودتر بیاین بیمارستان تا یکسری آزمایش را انجام بدین سرکان به بیمارستان میره و وقتی برمیگرده سریع به اتاقش میره تا برگه های آزمایشو قایم کنه ادا سریعیشش میره و میگه چیشده؟ اتفاقی افتاده؟ بدون اینکه پیش من بیای اومدی اتاقت نگران شدم که سرکان میگه نه یکسری پرونده را گم کردم دنبالشم مهم نیست به لیلا میگم پیداش کنه. سرکان به ادا میگه باید درباره یه موضوعی باهم حرف بزنیم ادا میگه من منتظرم تا بگی حتما چیزه مهمیه که اینجوری بهم ریختت کرده، سرکان هرچی باخودش کلنجار میره نمیتونه ماجرای مریضیو بهش بگه و به ادا میگه بیا همین الان بریم با کاروان از اینجا، ادا میگه ما هیچ پیش زمینه ای نداریم نمیدونیم چیکار باید بکنیم چیکار نباید بکنیم اصلا از پسش برمیایم یا نه، اینجوری یدفعه ای که نمیشه. سرکان میگه چرا نشه؟ میریم دیگه میریم چند ماه تو کاروان زندگی میکنیم از پسش برمیایم، ادا میگه پس چند روز بریم یه شهر نزدیک یه جای نزدیک تا یه پیش زمینه ای هم بشه برامون بعد بریم زندگی طولانی که سرکان قبول میکنه و به لیلا و پریل خبر میده ادا و میرن. ادا و سرکان به یک جایی کنار دریا میرن و ادا هرزگاهی از سرکان میپرسه نظرت چیه؟ خوبه یا بد؟ که سرکان میگه هرجایی که تو باشی خوبه ادا یادآوری میکنه که تماس فیزیکی ممنوعه. ادا میگه حالا یه کاغذ دیگه بردار ببینیم چی درمیاد، سرکان کاغذی که برمیداره میخونه و میبینه نوشته کاری که اصلا انجام نمیدادیو انجام بده، سرکان میگه هوا خوبه همه جا ساکته میخوام یه چرت بخوابم بعد که بیدار شدم فکر میکنم انجام میدم، ادا هم میگه منم پس میخوابم ولی تماس فیزیکی ممنوعه.

سرکان بعد از کمی استراحت بلند میشه که لیلا باهاش تماس میگیره و درباره کار صحبت میکنه. سرکان یکسری پرونده دستش بود که لا به لای اونا پرونده های پزشکیشو گذاشته بود و دنبال پرونده ای بود که لیلا میخواست اما پیدا نمیکنه و همه ی اون پرونده ها را روی میز میزاره و به لیلا میگه پیدا کردم زنگ میزنم بهت. ادا و سرکان به بیرون ماشین میرن که یکدفعه با چند گروه فیلمبرداری روبرو میشن . هنوز تو شوک بودن که چند نفرشون میرن سمتشون و به سرکان میگن کارگردان از شما خوششون اومده و شمارو برای بازیگری انتخاب کرده آماده هستین؟ سرکان با تعجب میگه یعنی چی من بازیگر نیستم اصلا خوشم نمیاد از بازیگری ادا که دوست داره سرکان بازی کنه به سرکان میگه برو بازی کن و سعی میکنه سرکانو راضی کنه اما سرکان قبول نمیکنه، ادا ناراحت میشه و میگه من به خاطر تو جونمو به خطر انداختم اما تو حاضر نیستی یه سکانس بازی کنی که سرکان میگه نمیکنم. بعد از مدتی کارگردان از راه میرسه و از چهره و صدای سرکان تعریف میکنه و ازش میخواد که بازی کنه و بهش میگه کلا چندتا دیالوگه با یه صحنه بوسه، ادا با شنیدن صحنه بوسه میگه نه بازی نمیکنه اصلا ما داشتیم میرفتیم ما میریم شما به کارتون برسین اما سرکان برای درآوردن حرص ادا میگه نه بازی میکنم ادا باهاش دعوا میکنه و میگه چیشد؟ با شنیدن صحنه بوسه نظرت عوض شد که سرکان میگه من این کارو واسه عشقم به سینما انجام میدم. سرکان میگه من میرم دیالوگامو تمرین کنم.

ادا که اعصابش خورد شده داره با خودش کلنجار میره که طرف مقابل سرکان را در سکانس بوسه تصادفی میبینه. اون دختر که داشت با تلفن صحبت میکرد به پشت خطیش میگه که طرف مقابلم تو فیلم خیلی هلوعه ولی بدبختی اینه که دوست دخترشم باهاشه ولی یجوری بوسش میکنم که از حسادت و حرص بترکه شاید بتونم رو هوا بزنمش، ادا که این حرفارو میشنوه با خودش میگه تو هنوز منو نشناختی میدونم چیکار کنم و با یه نقشه بهش میگه که صحنه فیلمبرداری یه جای دیگس و بهش آدرس میده تا بره اونجا و خودش جای اونو تو فیلم میگیره و میره پیش سرکان. سرکان میگه اون خانم بازیگر کجاست باید باهاش تمرین کنم که میگه اون منم سرکان میگه یکی دیگه بود که ادا ماجرارو میگه که یه جا دیگه فرستادمش الان خودم بازی میکنم سرکان بهش میگه پس ممنوعیت تماس فیزیکی چی؟ صحنه بوسه داریم ادا میگه من این کارو فقط واسه عشقم به سینما انجام میدم. یکی از بچه های همان گروه فیلمبرداری سرکان بولات‌ را میشناسه و به دوستش میسپاره تا درباره اش اطلاعات گیر بیاره و بهش بده….

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا