خلاصه داستان قسمت ۶۷ سریال ترکی تو در بزن + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶۷ سریال ترکی تو در بزن (تو در خانه ام را بزن) را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی تو در بزن به تهیه کنندگی شرکت  MF Yapım از شبکه Fox TV پخش می شود و کارگردانی آن به عهده کارگردان مشهور و خوشنام ترک اوندر میهلار Ender Mıhlar میباشد. هانده ارچل و کرم بورسین که نقش های اصلی داستان را به عهده دارند مهمترین دلیل جذابیت این سریال است. ( Sen Çal Kapimi ) یا همان تو در خانه ام را بزن شنبه ها از ساعت ۲۱:۳۰ به وقت ترکیه به مدت ۱۳۰ دقیقه از شبکه فاکس پخش میشود.

قسمت ۶۷ سریال ترکی تو در بزن
قسمت ۶۷ سریال ترکی تو در بزن

خلاصه داستان قسمت ۶۷ سریال ترکی تو در بزن

ادا هرچی فکر میکنه نمیدونه که روی کاغذ چه آرزویی بنویسه یا کلا چی بنویسه که اگه کسی پیداش کرد پیام منفی واسش نداشته باشه سرکان بهش میگه ما اینکارو برای بقیه انجام نمیدیم واسه خودمون انجام میدیم ادا یه فکر خوب به ذهنش میرسه و تصمیم میگیره که ماجرای زندگیش را به صورت خلاصه بنویسه و اسم فامیل به همراه آدرس هم بنویسه و به سرکان میگه شاید به سن ۱۰۰ سالگی رسیدیم کسی مارو پیدا کرد سرکان میخنده که ادا میگه چرا همه چیز منو مسخره میکنی؟ سرکان میگه میخره نمیکنم فقط آدرسو دیگه ننویس. کورن به یونتوم دوستش میگه که به اون هیپنوتیزم کاره زنگ بزن یونتوم میگه میخوای درمان بشی؟ به خدا بهترین تصمیمو گرفتی که بهش میگه نه میخوام یکسری کارهای هیپنوتیزم یاد بگیرم یونتوم میگه مگه الکیه؟ همینجوری به هرکسی که یاد نمیدن کورن میگه تو زنگ بزن میخوام باهم یه صحنه ساختگی بسازیم میخوام ادارو هیپنوتیزم کنم. ادا و سرکان هرکدامشان یه پیام امید بخش مینویسن رو کاغذ و قبل از پرتاب بهم دیگه میدن تا ببینن چی نوشتن. ادا نوشته برای هرچیزی که میخوای دست نکش تلاش کن مطمئن باش که بهش میرسی سرکان هم نوشته هروقت ناامید شدی و حس تنهایی داشتی فکر کردی تو تاریکی هستی یادت بیار که ستاره ها توی تاریکی شب نمایان میشن ادا میگه یخورده غمگین نیست؟!

سرکان لبخند تلخی میزنه و میگه این کارو قرار بود با داداشم انجام بدم اون موقع ها یه بطری پیدا کردیم فکر کردیم توش نامه نوشتن اما چیزی توش نبود واسه همین تصمیم گرفتیم نامه بنویسیم تو بطری بزاریم بندازیم تو دریا، ادا میگه حالا داری با من انجام میدی و لبخند میزنن. سرکان میگه آماده ای؟ و باهم بطری ها را تو دریا پرتاب میکنن. ادا و سرکان کل روز را باهم میگذرونن و شب را کنار دریا پیاده روی میکنن. شب ادا و سرکان در حال استراحت و دمنوش خوردن هستن، ادا میگه چه آرامشی داره اینجا که سرکان که کورن از دور دید میگه ولی هرلحظه امکان داره این آرامش بهم بخوره. کورن همان لحظه میاد و میگه مزاحم که نشدم اومدم فقط بگم که یه صحنه دیگه هم گذاشتن فردا باید بریم واسه ضبط گفتم با ادا بریم باهم تمرین کنیم، ادا ناچارا قبول میکنه و میگه خوب همینجا تمرین کنیم که کورن میگه نه بریم تو رستوران بهتره تو نقش بهتر فرو میریم. پدر پریل بهش زنگ میزنه و میپریه که نوه اش دختره یا پسر که پریل میگه پدر من میدونم شما پسر دوست دارین ولی هنوز جنسیت معلوم نیست معلوم شد بهتون خبر میدیم، پریل و انگین باهم تصمیم میگیرن که برن یه سر به ادا و سرکان بزنن. آیدان و سیفی به خانه آیفر رفتن و باهم درباره ادا و سرکان حرف میزنن و آیفر میگه اصلا معلوم نیست دارن چیکار میکنن ایدان میگه این همه هتل لوکس نمیدونم دیگه تو کاروان رفتنشون چی بوده، ملو میگه حالا که حرفشون شد بریم یه سر بهشون بزنیم ببینیم چیکار میکنن خوبن؟

آیفر و آیدان موافقت میکنن و میگن آره بریم آیدان میگه حرف از پسرم شد دلم خواست ببینمش پاشین بریم سیفی میگه کجا بریم؟ یه کاروان کوچولوعه کجا میخواین خودتونو جا بدین؟ بزارین راحت باشن که آیفر و آیدان میگن پاشو منو تو باهم بریم سریع یه سر بزنیم بیایم. ادا و کورن تو رستوران نشستن و کورن میگه میخوام تمرین هیپنوتیزم کنم چون تو صحنه فردا هست آماده ای؟ ادا میگه آره آماده ام. آیفر و آیدان به کاروان میرسن ولی هرچی در میزنن کسی در را باز نمیکند همان موقع پریل و انگین هم میرسن و باهمدیگه به سمت رستوران میرن و میگن احتمال داره رفته باشن اونجا‌. وقتی به اونجا میرسن ادا و کورن را میبینن و میگن جلو نریم بزاریم تمرینشونو بکنن و از دور اونارو میبینن. کورن با یه زنجیر گردنبند سعی میکنه ادارو هیپنوتیزم کنه، ادا هیپنوتیزم میشه و کورن بهش میگه منو دوست داری؟ شیفتمی مگه نه؟ ادا میگه خیلی دوست دارم و شیفتتم کورن میگه عالیه خوبه پس تو باید تمام خاطراتتو با سرکان بولات از یاد ببری از این به بعد فردی به اسم سرکان نمیشناسی و با شمارش من چشماتو باز میکنی. کورن تا پنج میشماره و ادا چشماشو باز میکنه و بهش میگه تو اینجا چیکار میکنی که ادا میگه نمیدونم کورن میگه کسی منتظرت نیست؟ با کسی نیومدی؟ که ادا میگه نه تنهام کسی منتظرم نیست عمه ام که خونست، جرن پیش مادرشه ملو هم پیش عمه ام هستش همه دنبال کاراشونن، کورن میگه سرکان بولات چی؟ ادا میگه سرکان بولات کیه؟

نمیشناسم کورن میخنده و میگه خوبهه همان موقع ادا، آیدان و آیفر به همراه پریل و انگین که داشتن از دور اونارو تماشا میکردن را میبیند و میگه عمه ام که الان حرفشو زدیم اومده. همشون میشینن سر یه میز و کورن میگه همه شما واسه ادا اومدین اینجا؟ که همشون میگن آره دیگه پس واسه کی بیایم؟ کورن میپرسه فقط ادا؟ که همشون میگن آره فقط ادا، و آیدان به آیفر میگه چه دختر نترسی داری تنهایی اومده اینجا زندگی کنه واقعا که دختر شجاعیه، کورن متوجه میشه که همه اونا خاطراتشان را با سرکان را از یاد بردن و استرس میگیره. بعد از مدتی سرکان میاد و میگه واقعا عالیه اومدیم کاروان ولی من تنهایی تو کاروان بالای کوهم گشنمه خستم و همه شما اینجا جمعین. ادا میگه ببخشید شما؟ سرکان میگه ادا الان وقتش نیست اصلا پاشو بریم ادا میگه من اصلا شمارو نمیشناسم چجوری اسم منو میدونین؟ ایفر و آیدان هم میگن اقا مزاحم نشین برین که سرکان عصبی میشه و میگه اینجا چه خبره؟ دوربین مخفیه؟ انگین بلند میشه و میگه تو اسم زنه منو از کجا میدونی و میخواد باهاش دعوا کنه که کورن جلوشونو میگیره و سرکانو میبره یه گوشه و میگه من یه اشتباهی کردم سرکان میپرسه چی؟

کورن میگه من هیپنوتیزم کردم داشتیم تمرین فردارو میکردیم ولی نمیدونم الان چی شده سرکان میگه هرکاری میکنی بکن درست بشه همه چیز، کورن سعی میکنه که با هیپنوتیزم همه چیز درست بشه اما نمیشه انگین میگه من الان میرم بیرون زنگ میزنم به پلیس که کورن میره جلوشو بگیره و ادا و بقیه میخندن و به سرکان میگن که داشتن شوخی میکردن بعد از رفتن آیفر و آیدان ادا بهش میگه اون دختره فکر کرده منو میتونه با یه زنجیر گول بزنه هیپنوتیزم کنه و بهش میگه چه حسی داشتی وقتی دیدی همه کسایی که دوسشون داری تورو یادشون نمیاد؟ هیچ خاطره ای ازت به یاد ندارن؟ سرکان گفت خیلی بد بود و باهم به کاروان برمیگردن. ادا به صورت اتفاقی پرونده پزشکی سرکانو پیدا میکنه و به حالت شوکه شده به سرکان میگه این چیه؟؟؟….

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا